بصیـــــــــرت
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ @khamenei_shohada مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذه
#مـدافع_عشـــ💞ـــق
#مدافع_عشق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_هفتاد_هشت 8⃣7⃣
قسمت آخــــــــــر
؏ععععلی!..
تو ازاولش قرارنبوده مدافـــــع حرم باشی...
خدابرات خــــاسته...
برات خــاسته ڪ جور دیگه خدمت ڪنی!....
حتمن صلاح بوده!
اصلن...اصلن...
ب چشمانت خیره میشوم.درعمـــــق تاریڪ ی و محبتش...
ـ اصلن...
تو قرار بوده ازاول مدافع عشقمـــــون باشی...
مدافـــــع زندگیمون!...
مدافعِ ...
آهسته میگویم:
ـ منننننن!
خــــم میشوی و تاپیشانی ام راببوسی😘 ڪ محمد رضا خودش راولو می ڪند درآغوشت!!
میخندی
ـ ای حسود!!!....😁
معنـــــادار نگاهت می ڪنم..
ـ مثل باباشه!!
ـ که دیوووونه مامانشه؟
خجالت می ڪشم و سرم راپایین میندازم...☺️
یدفعه بلندمیگویم
ـ وااای ؏ععععلی ڪلاست!!
میخندی..
میخندی و قلبـــــم را میدزدی..
مثل همیشه!!
ـ عجب استادی ام من!خداحفظم ڪنه...😂
خداحافظی ڪ می ڪنی ب حیاط میروی ونگاهم پشتت میماند...
چقدر درلباس جدیدبی نظیر شده ای..
سیدخـــــااستنی مننن..!
سوارماشین ڪ میشوی.سرت رااز پنجره بیرون می آوری و بالبخندت دوباره خداحافظی می ڪنی...👋
برو عزیییزدل...!
یاد ی چیز می افتم...
.
.
.
بلند میگویم
ـ ناهار چی درست ڪنم؟؟؟...
ازداخل ماشین صدایت بم بگوش میرسد
ـ عشششق!!!!..❤️❤️
بوق میزنی و میروی...
ب خانه برمیگردم ودرراپشت سرم میبندم.
همــــانطور ڪ محمدرضارا درآغوشم فشارمیدهم سمت آشپزخانه میروم
دردلممم میگذرد
حتمن دفاع از زندگی..
وبیشتر خودم راتحــــویل میگیرم
ن ن!
دفاع از مننن...
سخته دیگه!!...
محمــــدرضارا روی صندلی مخصوص پشت میزش میشونم..
بینی ڪوچیڪ ش را بین دوانگشتم آرام فشار میدهم
ـ مگه نَ جوووجه؟...
آستین هایم را بالا میدهم...
بسم ا... میگویم
خیلی زودظهرمیشود
میخـــــااهم برای ناهار عشقققق💓 بزارممم ....
♻️ #پایان
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
✫┄┅═══════════┅┄✫
🔮ڪانال بصیرتی و شهدایی خامنه ای شهدا
ــــــــــــــــــــ🌷🕊ــــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada