#زندگینامه
#شاهرخ هیچگاه زیر بار حرف زور و ناحق
نمی رفت.
دشمن #ظالم و یار #مظلوم بود .
دوازده سالگی طعم تلخ
#یتیمی را چشید.
از آن پس با سختی روزگار را سپری کرد .
در جوانی به سراغ #کشتی رفت.
سنگین وزن کشتی می گرفت.
چه خوب پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی می کرد.
#قهرمان جوانان، نایب قهرمان بزرگسالان، دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی.
همراهی #تیم_المپیک_ایران و...
اما اینها همه ماجرا نبود.
قدرت بدنی، شجاعت، نبود راهنما، رفقای نا اهل و ... همه دست به دست هم داد،
انسانی بوجود آمد که کسی جلودارش نبود هرشب کاباره، دعوا، چاقوکشی و ...
#پدر نداشت.
از کسی هم حساب نمی برد.
#مادر پیرش هم کاری نمی توانست بکند الا دعا! اشک می ریخت و برای فرزندش دعا می کرد. خدایا پسرم را ببخش،
#عاقبت_به_خیر ش کن. خدایا پسرم را از #سربازان امام زمان(عج) قرار بده . دیگران به او می خندیدند.
اما او می دانست که سلاح مومن دعاست. کاری نمی توانست بکند الا دعا. همیشه می گفت:
خدایا فرزندم را به تو سپردم. خدایا همه چیز به دست توست.
هدایت به وسیله توست. پسرم را نجات بده!
زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت.
تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی شاهرخ تغییر کرد...
#شهید_شاهرخ_ضرغام
#حر_انقلاب_اسلامی_ایران
#_معاون_گروه_فداییان_اسلام
#به_مناسبت_سالروز_شهادت