💠 #انتظار و #مهدویت
🔸مسئلهی مهدویت در شمار چند مسئلهی اصلی در چرخه و حلقهی معارف عالیهی دینی است💯
🔹مثل مسئلهی نبوت مثلاً،اهمیت مسئلهی مهدویت را در این حد باید دانست!چرا؟🤔
🔸چون آن چیزی که مهدویت مبشر آن است،همان چیزی است که همهی انبیاء،همهی بعثتها برای خاطر آن آمدند و آن ایجاد یک جهان توحیدی و ساخته و پرداختهی بر اساس عدالت و با استفادهی از همهی ظرفیتهائی است که خدای متعال در انسان به وجود آورده و قرار داده✨
🔹یک چنین دورانی است دیگر، دوران ظهور حضرت مهدی (سلام اللَّه علیه و عجّل اللَّه تعالی فرجه).🌹
💫بیانات در دیدار اساتید و فارغالتحصیلان تخصصی مهدویت
🗓۱۳۹۰/۰۴/۱۸
❤️کمال واقعی «ماجرای نیمروز» و «خانه امن» کیست؟
شخصیت اصلی سریال «خانه امن» «کمال» نام دارد که مأموری است که سرتیم پروندههای امنیتی است. نام «کمال» برای این بازیگر تصادفی انتخاب نشده است و همچنین در سریال «خانه امن» تصویر شهیدی در اتاق عملیات را میبینیم که این تصویر متعلق است به شهید «علی کمالی» (معروف به کمال) یکی از سربازان گمنام امام زمان (عج) که در راه امنیت کشور به شهادت رسید.
شهید کمال یکی از شهدای امنیت است. او در دهه ۶۰ و در اوج روزهاییکه گروهک منافقین با عملیات خرابکارانه سعی در نا امن کردن فضای کشور داشتند، حضوری چشمگیر در طراحی و اجرای عملیاتها علیه این گروهک معاند داشت؛ عملیاتهایی که در نهایت منجر به شناسایی و متلاشی شدن بسیاری از خانههای تیمی منافقین و در نهایت برقراری امنیت شد.
شناسایی محل استقرار موسی خیابانی یکی از سرکردگان منافقین و به هلاکت رساندن او از جمله عملیات مهمی است که شهید کمال در طراحی و اجرای آن حضور داشت.
شخصیت «کمال» در مجموعه فیلمهای «ماجرای نیمروز» با الهام از این شهید بزرگوار طراحی شده است.
دستاندارکاران سریال «خانه امن» نیز به منظور ادای احترام به این شهید والا مقام، ضمن به تصویر کشیدن تصویری از قاب عکس او در اتاق عملیات، نام شخصیت اصلی سریال نيز به نام ایشان کردهاند.
#مهدویت #جمعه
ایستادن پای امام زمان خویش
۲۱ آذر ماه سالروز شهادت
🕊شهید مدافع حرم #مهدی_ایمانی
🕊شهید مدافع حرم #محمد_شالیکار
🕊شهید مدافع حرم #مهدی_قره_محمدی
🕊شهید مدافع حرم #عبدالکریم_پرهیزگار
5.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بصیـــــــــرت
🦋🕸🕷🦋🕷🕸🦋🕷🕸 #پروانه_ای_در_دام_عنکبوت #قسمت_اول بسم الله القاصم الجبارین... به نام خداوندی که بهتری
🦋🕸🕷🦋🕸🕷
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#قسمت_دوم
همان وقتی که خاله هاجر امده بود ,راجب من وعمر صحبت کند,طارق هم از راه رسید.
پدرم یک نخلستان دراطراف موصل داردکه رسیدگی به نخلها وجمع اوری محصول و...به عهده طارق است ومغازه ی خرما فروشی درموصل راپدرم اداره میکند,امروز طارق زودتراز نخلستان امد ومتوجه خاله هاجرشد,طارق ازخانواده همسایه مان اصلا خوشش نمیاید,حالا چرا؟؟من هم نمیدانم....
طارق وارد اتاق شد وگفت:لیلا....سلما گوش وایستادین؟؟مگه ام عمر چی میگه که براتون جالبه؟
من ولیلا اروم جا خوردیم ,خاله هاجرتاصدای طارق راشنید بلند شد وگفت:ام طارق من حرفم را زدم ,خدامیدونه دخترای تورامثل دخترا ی خودم دوستشون دارم ودلم میخوادخوشبخت بشن حالا دیگه خبراز شما....بلندشدوخداحافظی کرد ورفت.
طارق رفت داخل اون اتاق وروبه مامان:این عمری(معمولا به اهل سنت اطلاق میشه) اینجا چی میخواست؟؟
مادرم انگاری برای خودش خواستگارامده باشد شرم داشت بگه,بهش حق میدادم اخه اولین باربود که برای دخترش خواستگارامده بود واولین فرزندی بود که میخواست ازدواج کند,سرش راانداخت پایین وخیلی اروم که حتی ما به سختی صداش رامیشنیدیم گفت:سلما رابرای پسربزرگش عمر خواستگاری کرد...
طارق مثل یک خروس جنگی از جا در رفت وگفت:بیجا کرده زنیکه ی عمری با اون پسر وطن فروشش...
مادر:پسرم هرکسی برای خودش دین ومذهبی داره همونطورکه ما ایزدی هستیم انها هم مسلمان وسنی مذهبند,هم ما وهم اونها به خدای یکتا اعتقادداریم ,دلیلی ندارد که به همسایه مان بی احترامی کنیم واونا راوطن فروش بدانیم...
طارق سری تکان داد وزیرلب هی هی کرد وداشت به بیرون ازاتاق میرفت که خیلی نامحسوس به من اشاره کرد تا پشت سرش برم.
خیلی ناراحت بودم,ازروی طارق خجالت میکشیدم,انگار با خواستگاری ام عمر,من گناه بزرگی مرتکب شده بودم,روی حیاط رفتم وطارق گفت:بیا پایین توزیرزمین کارت دارم,یه چیزایی هست که باید بدونی وحرکت کردطرف زیرزمین.
وقتی طارق رفت داخل,برگشتم بالا ووقتی مطمین شدم مادرم حواسش به من نیست وسرگرم کارهای خونه است ,منم رفت طرف زیرزمین...لیلا هم میخواست بیاد که بااشاره بهش فهموندم مراقب مامان باشه که طرف زیرزمین نیاد...
ادامه دارد....
🕷
🕸🕷
🦋🕸🕷
🕷🦋🕸🕷
🕸🕷🦋🕸🕷
🦋🕸🕷🦋🕸🕷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺ویدئوی زیبا که چنگیز حبیبیان هنرمند عزیز آذری که در واکنش به هذیانگویی اردوغان ، در پیج اینستاگرامی خود منتشر کرد...
@khamenei_shohada
17.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 میکِشمت سوی خویش، این کشش از عشق ماست
🔹گفتگو با سردار رحیم نوعی اقدم، از رزمندگان دوران دفاع مقدس و فرماندهان جبهه مقاومت درباره شباهت های آقامهدی باکری و حاج قاسم سلیمانی
#انتقام_سخت
@khamenei_shohada
👈شهدا🌷از بچه هاشون دل کندند
تابچه های من و تو در امنیت باشند
#مدیونفرزندانشهداییم
🔴حال بگویید قیمت این لحظات چند؟
نازدانه شهید مدافع حرم #عبدالکریم_پرهیزگار
#شبتون_شهدایی
@khamenei_shohada
⭕️ آذری ها یه #مهدی_باکری داشتن که کیلومترها از خاک ایران رو آزاد کرد و خودش مفقود شد و دلش نیومد دو متر از خاک ایران رو بگیره ...
فقط سپاه عاشورا #تبریز براتون کافیه!
#اردوغان_غلط_کرد
@khamenei_shohada
#حامد_سلطانی🌿
تاریخ تولد: ۱۳۵۹/۹/۷
محل تولد: تهران
تاریخ شهادت: ۱۳۹۸/۸/۷
محل شهادت: سوریه(لاذقیه)
وضعیت تأهل: متاهل با یک فرزند
مزار شهید: بهشت زهرا(س) _قطعه۵۳
┄┅─✵🌹🕊🌹✵─┅┄
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
#حامد_سلطانی🌿 تاریخ تولد: ۱۳۵۹/۹/۷ محل تولد: تهران تاریخ شهادت: ۱۳۹۸/۸/۷ محل شهادت: سوریه(لاذقیه)
🍃 او تک پسر خانواده بود، اما این امر باعث نشد هدفش را گم کند.
حامد از ۱۹ سالگی به عنوان سرباز مشغول به خدمت شد و سپس به عضویت درنیروی قدس سپاه پاسداران درآمد .🌺
برای دفاع از حرم آل الله به صورت مستشاری بارها به سوریه اعزام شده بود، در پی یک عملیات تخریب به شهادت رسید و سرانجام مزد زحماتش را در سالروز شهادت امام رضا (ع) گرفت.🌹
از زبان پدر شهید ⇦او به ماموریتهای زیادی میرفت. به دیر آمدنش به خانه عادت کرده بودیم، اما از زمانی که داوطلبانه به سوریه رفت، دلتنگیمان رنگ دیگری به خود گرفت. مادرش هم بی قراری میکرد. حامد در آخرین خداحافظی تغییر کرده بود، برای اولین بار حلالیت طلبید. 🕊🖤
وقتی پیکرش را از سوریه آوردند و در معراجالشهدا بعد از ۴۰ روز دیدمش، به او گفتم ما را هم شفاعت کن.» 😭🌸
#شهیدحامدسلطانی 🥀
#شادیروحشصلوات 💙
┄┅─✵🌹🕊🌹✵─┅┄
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
🔖#معرفی_شهدا نام : مجید نام خانوادگی : عسکری جمکرانی نام پدر : عباس تاریخ تولد : ۱۳۵۳/۵/۳ - قم🇮🇷 دی
❇️#سیره_شهدا
💠شهید #مجید_عسکری_جمکرانی
▫️همسر شهید نقل میکنند: هربار که قرآن میخواند، دفترچهای از جیبش در میآورد و درون آن یادداشتی میکرد؛ به این کارش عادت کرده بودم؛ با خدا عهد کرده بود هر روز قرآن بخواند.
▫️بعد از شهادتش که وسایلش را برایم آوردند، قرآنش هم درون جیبش بود؛ قرآن را که باز کردم دیدم لای قرآن کاغذی است که درونش یادداشت کرده از آیه چند تا چند قرائت کرده است؛ آیههای یادداشتشده را که شمردم، دیدم هر روز ۱۴ آیه قرائت میکرده است؛ آخرین علامت ✔️ برای روزی بود که به شهــادت رسیده بود؛ آری، او تا شهادت به عهدش وفا کرده بود.
🌺
🍃🌺
🌸🍃🌺
🍃🌸🍃🌺
🌺🍃🌸🍃🌺
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺