بصیـــــــــرت
🔻سالروز ولادت برترین خلبان اف4 جهان متولد سال ۱۳۲۸ در روستای بصل کوه رامسر و در سال ۱۳۵۱ وارد نیروی
🔹وی در عملیات های کمان-۹۹ و حمله به اچ-۳ نیز حضور داشت در روز اول فروردین ۶۴ حسین خلعتبری به همراه خلبان چ محمدزاده به پرواز درمیآیند و پس از گشتزنی از تانکر سوختگیری میکنند. دقایقی بعد که تنها کمی از تحویل سال گذشته، هواپیماهای عراقی به هواپیمای آنها حمله میکنند
🔹در سال 2006 یكي از مجلات جنگي آمریكا، ویژه نامهاي درباره مهارتهاي پروازي و ابتكار عملها و خلاقیتهاي شهید خلعتبري منتشر كرد و او را بهترین خلبان اف 4 جهان معرفی كرد
🔹پس از اینکه خدمه رادار به خلعتبری اعلام میکنند به پایگاه بازگردد، میگوید: "نامردم اگر برگردم"خلعتبری و محمدزاده موفق میشوند یک جنگنده عراقی را سرنگون کنند اما دیگر هواپیمای عراقی موشکی به سوی فانتوم شلیک میکند و موشک به کابین خلبانان برخورد میکند
🔹کابین عقب خلبان محمدزاده با جراحت شدید موفق به خروج میشود اما حسین سر از تنش جدا میشود و به شهادت میرسد. پس از سقوط، سر ایشان که داخل کلاه پروازی بود جدای از پیکر پاکش پیدا شد
#مهمان_داریم
🔻️پیکر مطهر " #شهید_سید_جلال_هاشمی" شناسایی شد
🔹 پیکر مطهر این شهید با تلاش گروههای تفحص شهدا پس از ۳۷ سال کشف و از طریق پلاک هویت شناسایی گردید.
#شهید_گمنام
@khamenei_shohada
#سلام_مولا_جانم🖤
الا كه راز خدايي خدا كند كه بيايي
تو نور غيب نمايي، خدا كند كه بيايي
شب فراق تو جانا خدا كند به سرآيد
سرآيد و تو برآيي، خدا كند كه بيايي
ـــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
پیوستگی به حق ،
ز دو عالم پریدن است
دیدار دوست
هستی خود را ندیدن است ...
🌷#شهید_سعید_علیزاده🌷
#صبحتون_شهدایی
ـــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📻شهید #احمد_کاظمی:
افتخار کنیم که سربازان سیدالشهدا (ع) هستیم+ صوت
🎙«دل را بسپارید به خدای متعال و متوسل شوید به ائمه (ع) و در راس آنان امام حسین شهید و افتخار کنیم ما سربازان او هستیم و زیر پرچم آیت الله خامنهای این لشکر و سپاه را اداره میکنیم که تحویل حضرت مهدی دهیم .»
#ما_ملت_امام_حسینیم
ـــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــ
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 ماجرای علاقه رهبر معظم انقلاب به لباس ارتش
🔹در دیدار با قرهنی به او گفتم که این لباس را خیلی دوست دارم و اگر آخوند نبودم بدون درجه و تنها با یک ستاره پیش شما خدمت میکردم.
ـــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
🔰 عمل مقدس ماندگار است 🔺️ سپهبد #قاسم_سلیمانی ، مهرماه سال گذشته: سپاه سعی داشته همهی عملی که انجا
🔰 صحنههای شب عملیات دفاع مقدس، جلوههای عمل مقدس است
🔺️ سپهبد قاسم سلیمانی، مهرماه سال گذشته: عمل مقدس؛ یعنی هویتی که برای دیگران موج میزند و خود را نمیبیند. تنها چیزی که نمیبیند خود است. صحنههای شبهای عملیات به تعبیر رهبر معظّم انقلاب شبهای قدر این انقلاب بودند. هیچ خودیت و منیتی وجود نداشت و عمل مقدس بود. مثل برادری که با گریه، برادرش را راضی میکرد که بماند تا خودش برود یا مثل حماسهی کربلای ۵. عاشورا این دفاع مقدس است. دفاع مقدس؛ یعنی عمل خود فراموشی. به تعبیر آن شاعر که میگوید:
تا فراموش خودی یادت کنند
بنده گشتی آزادت کنند.
۹۸/۷/۸
🏷 دفاع مقدس در #مکتب_حاج_قاسم
#قاسم_سلیمانی
ــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تفحص پیکر مطهر یکی از شهدای مدافع حرم حزب الله لبنان _ سال ۹۵
💠 لازم به ذکر است که این فیلم طی چند روز گذشته بهعنوان فیلم تفحص پیکر شهدای مدافع حرم ایرانی در حال دستبهدست شدن است که صحیح نمیباشد.
45.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
#اربعین
به چه مشغول کنم، دیده و دل را که مدام
دل تو را میطلبد، دیده تو را میجوید
💠 السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ 💠
#ما_ملت_امام_حسینیم
ـــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃🌸 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_هشتاد_و_سوم ✍ به پیراهنی بلند و یشمی رنگ که هنرِ دستانِ پرو
💐🍃🌸
🍃🌸
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_هشتاد_و_چهارم
✍ گیج و منگ به درخواستهایِ در گوشیِ فاطمه خانم و نگاههایِ پر نگرانیِ دانیال، لبیک گفتم و رویِ دورترین مبل از حسام نشستم.
استرس و سوالهایِ بی جواب، رعشه ای پنهانی به وجودم سرازیر کرده بود.
در مجلس چشم چرخاندم...
حسام، متین و موقّر مثل همیشه با دانیال حرف میزد و می خندید...
پروین و فاطمه خانم پچ پچ می کردند و منِ بی خبر از همه چیز، زل زده بودم به جعبه ی شیرینی و دسته گلِ رویِ میز...
امیرمهدی برایِ تمامِ شب نشینی هایِ دوستانه اش، چنین کت شلوارِ شیک و اتوکشیده ای به تن میکرد؟
یا فقط محضِ شکنجه ی من و خودنمایی خودش؟
بی حرف و پرتنش مشغولِ بازی با انگشتانم شدم...
هر چه بیشتر می گذشت،تشنج اعصابم زیادتر میشد.
این جوانِ خوش خنده یِ شیک پوش، امروز پتک به دستم داد تا خودم را خورد کنم و وقتی مطمئن شد، بی خیالِ حالم همانجا درست وسطِ حیاط امامزاده رهایم کرد.
و حالا انگار نه انگار که اتفاقی افتاده، با همان ژست هایِ سابق دلبری میکرد...
اینجا چه میخواست؟
آمده بود تا له شدنم را ببیند و گوشزد کند که هیچ چیز برایم نمانده؟
عصبی انگشتانم را فشار میدادم. اصلا چرا باید در جمعشان می نشستم؟
از جایم بلند شدم که همه به جز حسامِ عهد بسته با زمین، در سکوتی عجیب سراسر چشم شدند برایِ پرسیدن دلیل البته بدونِ بیان کلمه ای...
و من با عذر خواهی،عازمِ اتاق شدم.
این روزها چقدر دلم ناز و ادا داشت و چشمانی که تا چند وقت پیش معنی گریه را نمی فهمید، بی وقفه بغض را تبدیل به اشک میکرد.