eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
بازی با شان خوب بود چہ با توپ پلاستیڪی چہ با توپ پنــــــالتی  ۱۰سیدالشهـداعلیه‌السلام @khamenei_shohada
 بودیم؛ بیل مکانیکی داشت روی زمین کار می‌کرد که  پیدا شد! همراهش یه دفتر اما کوچک بود مثل دفتری که بیشتر مداحان دارند؛ برگ‌های دفتر رو  گرفته بود! پاکش کردم... بازکردنش زحمت زیادی داشت؛ صفحه اولش رو که نگاه کردم، بالاش نوشته بود: «عمه بیا  پیدا شده!» راوی: محمد احمدیان @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
#شهید_محمد_مهدی_فریدونی
متولد سال 66در شهرستان فسا بود که در دفاع از در خط مقدم نبرد با نیروهای تکفیری به درجه رفیع شهادت رسید. شهید از نیروی دریایی سپاه بود که برای بار چهارم در دفاع از حریم آل محمد به سوریه اعزام شد. این عزیز در روز 13خرداد ماه مصادف با 19رمضان با زبان روزه در اثر اصابت خمپاره به شهادت رسید ایشان هفتمین شهید مدافع حرم شهرستان فسا می باشد. بریده ای از : به مسئولین و کارگزاران نظام به خود بیاید و دست از ثروت اندوزی و رفاه طلبی بردارید که دارید به دره فنا و نیستی سقوط می کنید. چه مرگتان شده! آیا کرید؟ کورید؟ نمینفهمید که قشرضعیف جامعه دارد خرد می شود در حالیکه فرزندانتان را برای تحصیل به کشور هایی میفرستید که طبق تعلیم آنها پرورش یابند و برای سهم خواهی به ایران برگردند. اعمال شما مرا یاد این بیت می اندازد زمین را گر سوی مالک طمع بر آسمان داری دم مردن همی بینی نه این داری نه آن داری دست از دنیا طلبی بردارید و به فکر مردم باشید. @khamenei_shohada
یعنی همین عکس👆 در عکس پیکر پاک یک شهید🕊 ای برای وضو ساختن؛ رزمنده ای بر روی تانک درحال مسلح کردن سلاحش؛ رزمنده ای در حال دولا راه رفتن... ✍ ماه ٦۵ 📷علی فریدونی
📸 پیکر پاک و مطهر دو شهید حادثه ، بر دستان مردم انقلابی سیستان و بلوچستان شد. @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-زینب پرچمٺ بالاس از هموݩ روز که رو گنبد پرچم سقاس پرچمٺ بالاس از هموݩ روز که مدافعت گل لیلاس پرچمٺ بالاس تا هموݩ روزی که پرچم حسین بالاس # @khamenei_shohada
4_646301975712891512.mp3
4.46M
•✦ @khamenei_shohada✦• 2⃣4⃣⇦قسمت چهل و دوم 📚 کتاب #من_زند اسارت معصومه آباد @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠 🌺 قسمت 7⃣5⃣ 🌺 شوخ طبعی ‌ ابراهيم در موارد جديّت كار
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠 🌺 قسمت 8⃣5⃣ 🌺 دوبرادر ‌ براي مراســم ختم شهيد شهبازي راهي يكي از شهرهاي مرزي شديم. طبق روال و سنّت مردم آنجا، مراسم ختم از صبح تا ظهر برگزار ميشد. ظهر هم براي ميهمانان آفتابه و لگن ميآوردند! با شســتن دستهاي آنان، مراسم با صرف ناهار تمام ميشد. در مجلس ختم كه وارد شدم جواد بالاي مجلس نشسته بود و ابراهيم كنار او بود. من هم آمدم وكنار ابراهيم نشستم. ابراهيم و جواد دوســتاني بســيار صميمي و مثل دو بــرادر براي هم بودند. شوخي هاي آنها هم در نوع خود جالب بود. در پايان مجلس دو نفر از صاحبان عزا، ظرف آب و لگن را آوردند. اولين كسي هم كه به سراغش رفتند جواد بود. ابراهيم در گوش جواد، كه چيزي از اين مراسم نميدانست حرفي زد! جواد با تعجب و بلند پرسيد: جدي ميگي؟! ابراهيم هم آرام گفت: يواش، هيچي نگو! بعد ابراهيم به طرف من برگشــت. خيلي شــديد و بــدون صدا ميخنديد. گفتم: چي شده ابرام؟! زشته، نخند! رو به من گفت: به جواد گفتم، آفتابه رو كه آوردند، سرت رو قشنگ بشور!! چند لحظه بعد همين اتفاق افتاد. جواد بعد از شســتن دســت، سرش را زير آب گرفت و... جواد در حالي كه آب از ســر و رويش ميچكيد با تعجب به اطراف نگاه ميكرد. گفتم: چيكار كردي جواد! مگه اينجا حمامه! بعد چفيه ام را دادم كه سرش را خشك كند! ٭٭٭ در يكي از روزها خبر رسيد كه ابراهيم و جواد و رضاگوديني پس از چند روز مأموريت، از سمت پاسگاه مرزي در حال بازگشت هستند. از اينكه آنها سالم بودند خيلي خوشحال شديم. جلوي مقر شــهيد اندرزگو جمع شــديم. دقايقي بعد ماشــين آنها آمد و ايســتاد. ابراهيم و رضا پياده شــدند. بچه ها خوشــحال دورشان جمع شدند و روبوسي كردند. يكي از بچه ها پرسيد: آقا ابرام، جواد كجاست؟! يك لحظه همه ساكت شدند. ابراهيــم مكثي كرد، در حالي كه بغض كرده بود گفت: جواد! بعد آرام به سمت عقب ماشين نگاه كرد. يك نفر آنجا دراز كشيده بود. روي بدنش هم پتو قرار داشت! سكوتي كل بچه ها را گرفته بود. ابراهيم ادامه داد: جواد ... جواد! يك دفعه اشك از چشمانش جاري شد چند نفر از بچه ها با گريه داد زدند: جواد، جواد! و به ســمت عقب ماشــين رفتنــد! همينطور كه بقيه هم گريه ميكردنــد، يكدفعه جواد از خواب پريد! نشست و گفت: چي، چي شده!؟ جواد هاج و واج، اطراف خودش را نگاه كرد. بچه ها با چهره هايي اشــك آلود و عصباني به دنبال ابراهيم ميگشــتند. اماابراهيم سريع رفته بود داخل ساختمان! 📚کتاب سلام بر ابراهیم، صفحه ۱۴۵ الی۱۴۶ 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ادامه دارد..... @khamenei_shohada
: ✅ آنهایی که را قبول ندارند، در هر مقامی که باشند، خواهند شد! (سخنرانی ها و مصاحبه های دکتر بهشتی، سرابندی، ج1) . 🔸 @khamenei_shohada