📌شهید مدافع حرمی که حاج قاسم نامش را عوض کرده بود
درست یک ماه بعد از شهادت سردار قاسم سلیمانی خبر رسید مدافع حرم اصغر پاشاپور در سوریه به شهادت رسیده است. «آقای اصغر» طاقت دوری فرمانده خود را نداشت. شهید پاشاپور به واسطه مستندی که از او و حاج قاسم پخش شد بین مردم نیز شناخته شد. مردی که دائم نگران سردار سلیمانی بود. آنچه می خوانید خاطرهای است از این شهید عزیز.
سال 96 بود و حاج قاسم برنامهریخته بود دست داعش را برای همیشه کوتاه کند. عملیاتی گسترده که نهایتا به نابودی داعش انجامید. حاج قاسم فرماندهان یگانها را جمع کرد که توضیحاتشان را ارائه کنند و نیازهایشان را بگویند. هر کسی توضیحاتش را میگفت و نیازها و مایحتاج یگانش را میخواست. غالبا هم همه گلایه میکردند و از نبود امکانات میگفتند. مدیر جلسه نوبت صحبت فرماندهان را اعلام میکرد و حاج قاسم سرش را انداخته بود پایین و ذکر میگفت. نوبت به حاج اصغر که رسید، توضیحاتش را گفت و گفت ما آمادهایم، والسلام. مدیر جلسه نوبت را به نفر بعدی داد. ناگهان حاج قاسم سرش را بالا آورد و گفت یک دقیقه صبر کنید! اصغر آقا شما هیچی نمیخواید؟ اصغر آقا گفت: نه آقا ما چیزی نمیخوایم! اصغرآقا خیلی حواسش بود طوری حرف نزند که نقص کار بقیه عیان شود و دیگر فرماندهان خراب شوند. هر چه حاج قاسم گفت، طفره رفت و جواب را از سر باز کرد تا این که حاج قاسم نهیب زد: یعنی چی اصغر آقا؟ به من توضیح بده! یعنی چی هیچی نمیخوای؟ مگه میشه؟
اصغر آقا شروع به توضیح کرد: بله حاج آقا. من به کمک بچههای سوری و آشناهایی که داشتم آشپزخانه سیار ساختم و از قبل شروع عملیات مایحتاج رو تامین کردم. همینطور من بین سوریها تحقیق کردم و به یکجور نان رسیدم که هم به صرفهتر است و هم تا یک هفته خراب نمیشود. یعنی اگر در محاصره هم گیر کنیم تا یک هفته غذا داریم. حاج آقا خیالتون از یگانهای فلان و فلان هم راحت من تأمینشون میکنم... حاج قاسم چشمانش از شوق برق میزد. نفس راحتی کشید و شروع کرد از اصغر آقا تعریف کردن. از این که چه بار بزرگی را از شانهاش برداشته است. حاج قاسم سلیمانی در یکی از دیدارها به حاج اصغر گفته بود تو «حاج اصغر» نیستی، «حاج اکبر»ی./ تسنیم.
5.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✳️ نقل مکاشفه ای شنیدنی از حاج آقا نجفی قوچانی در کربلا از زبان استاد مسعود عالی
یا سید الشهدا 😭
https://eitaa.com/joinchat/1221984472C00b2dc3481
💢اسارت در قلب عراق
🔹علی اکبر خدابنده لو در سال 1337 در روستای طیانه از توابع شهرستان کامیاران پا به عرصه گیتی نهاد علی اکبر به لطف خداوند در خانواده ای متدین و مذهبی و پایبند به ارزشهای اسلامی رشد و پرورش یافت ششم ابتدائی را در کامیاران با موفقیت سپری نمود ، چندی بعد پدرش را از دست داد ، علاقه زیادی به درس خواندن داشت ولی به سبب مشکلات فراوان نتوانست ادامه تحصیل بدهد تا اینکه در سال 1354 به استخدام ژاندارمری در آمد و بعد از انقلاب در زمان جنگ در سال 59 در منطقه مرزی قصرشیرین به اسارت نیروهای ارتش بعثی عراق در آمد اما رژیم بعث خلاف معاهده های بین المللی ، در سال 68 وی را به شهادت رساند .
5.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام سروران وبزرگواران این کلیپ توسط اینستا حذف شده است لطفا از انتشار آن درگروه هایی که عضو میباشید دریغ نکنید.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ولایت
#جانم_فدای_رهبر
https://eitaa.com/joinchat/1221984472C00b2dc3481
نماز میرزا جواد آقا تهرانی
🔹️ایشان جبهه زیاد تشریف میآوردند، شبی که برای سخنرانی به تیپ امام جواد(ع) آمده بودند؛ موقع نماز که شد، قبول نمیکردند امام جماعت باشند، خیلی اصرار کردیم که دلمان میخواهد یک نماز به امامت شما بخوانیم اما قبول نمیکردند.
🔹️شهید برونسی عرض کرد: حاج آقا جلو بایستید، ایشان فرموند: اگر شما دستور دهید، می روم، شهید برونسی گفت: من کوچکتر از آنم که دستور بدهم، از شما خواهش میکنم. فرمودند: نه خواهش شما را نمیپذیرم. بچهها به برونسی گفتند بگو دستور میدهم تا ما به آرزویمان برسیم، شهید برونسی به ناچار با خنده گفت: حاج آقا دستور میدهم شما بایستید جلو!
🔹️میرزا جواد آقا فرمودند: چشم فرمانده عزیزم! نماز با سوز و حال عجیبی همراه با اشک خوانده شد. بعد از نماز با چشمان اشکآلود خطاب به شهید برونسی فرمودند: مرا فراموش نکنی! جواد را فراموش نکنی!
🔹️شهید برونسی ایشان را در آغوش گرفت و گفت: حاج آقا شما کجا و ما کجا؟ شما باید به فکر ما باشید و ما را فراموش نکنید! میرزا متواضعانه فرمودند: تعارفات را کنار بگذارید، فقط من این خواهش را دارم که جواد یادتان نرود؟! حتما مرا شفاعت کن.
https://eitaa.com/joinchat/1221984472C00b2dc3481