حکایت جذاب4_5814673578846588538.mp3
زمان:
حجم:
16.13M
کربلایش جور نمیشد.
حسرت بدجور عذابش میداد.
به دلش افتاد عریضه بنویسد.
آرزویش را نوشت روی کاغذ، خطاب به امام زمان علیه السلام.
عریضه را انداخت به آب.
فردای آن روز اتفاق عجیبی افتاد...
17.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حماسه آفرینی امام حسین (ع) و یارانش .
🎙شهید #مهدی_زین_الدین
#محرم
✳️ من دیگر با حسین غذا نمیخورم!
✍ نشانههای از خودگذشتگی و گرایشهای انسانی از همان ابتدا در حرکات و سكنات قاسم هویدا بود. برادرش حسین سلیمانی میگوید: حدود ۱۱ سال سن داشتم و کلاس پنجم ابتدایی بودم. بالطبع قاسم هم کلاس چهارم همان مدرسه بود. مادر ما در یک ظرف به من و قاسم غذا میداد تا به مدرسه ببریم و بخوریم. یک روز قاسم به مادرم گفت من دیگر با حسین غذا نمیخورم. من احساس کردم شاید او به علت اینکه من زیاد غذا میخورم، میگوید؛ اما اینطور نبود؛ چون من مراعات میکردم. آن روز گذشت، و قاسم نیامد با من در مدرسه غذا بخورد. فردای آن روز، مادر در دو ظرف جداگانه به من و قاسم غذا داد. آن زمان در مدرسهٔ ما دانشآموزانی از روستاهای اطراف میآمدند که شاید تنها یک وعده در روز غذا میخوردند و اوضاع مالی بسیار بدی داشتند. من به چشم خودم دیدم قاسم، ظرف غذایی را که مادر داده بود، بین همان دانشآموزانی برد که اوضاع مالی خوبی نداشتند و غذای خود را به آنان داد.
📚 از کتاب #سرباز_قاسم_سلیمانی ص ۲۲
6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیاده روی اربعین ۱۴۰۲
2.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دختر شهید صدرزاده : من نمیتونم شب بخوابم، چون دلم برای بابا تنگ میشه!
3.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 دلتنگیهای دختر شهید مدافع حرم فاطمیون «سید هادی حسینی»
بزرگترین آرزوم اینه که آقاییم یک شب به خوابم بیاد.
دوست دارم پیکرش برگرده، صورتشو ناز کنم، بگم آقایی چرا رفتی و تنهام گذاشتی؟