| سید روح الله عزیز.. |
🕊
پیمان میبندیم، همانند تو، تا آخرین نفس، پای کار ، وطن و انقلاب اسلامی مان بمانیم..
پای رهبر عزیزتر از جانمان..
#شهید_سید_روح_الله_عجمیان
#انقلاب_اسلامی
#دهه_فجر
--------------------
@Bashohadatashahadatt
به دخترش میگفت : 🕊
وقتی گرههای بزرگ بہ ڪارتون افتاد ،
از خانوم فاطمه زهرا (س) ڪمڪ بخواید .
گره های ڪوچیڪ رو هم ،
از شهدا بخواید براتون باز ڪنند .🥀
@Bashohadatashahadatt
#سلام_امام_زمانم ❣
خبر از آمدنت من که ندارم، تو ولی
جان من تا نفسی مانده خودت را برسان
صبحتون امام زمانی
#امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@Bashohadatashahadatt
از زبان مادر غوّاص شهید:
نوجوانم شاد، امّا سرکش و عاصی نبود
این لباس “تنگ و چسبان” مال رقّاصی نبود
داغ من را مادر عباس میفهمد فقط
دست و پا بسته قرار و رسم غوّاصی نبود
#سلام_صبحتون_شهدایی
@Bashohadatashahadatt
❣شهیدی که ...
در کربلای چهار اذانش ناتمام ماند...
در عملیات کربلای 4 میگویند گردان ولیعصر (عج) خط را میشکند، بعد شما ادامه میدهید. کانالی بود که به اروند وصل میشد. منتظر ماندیم تا غواصها کارشان را آغاز کنند. شب قبل از آغاز عملیات، آسمان پر از آتش بود و رزمندگان تا صبح مشغول نیایش و مناجات بودند. بچهها در سیاهی شب به نماز شب ایستادند. تنها خواستهای که از دل و جانشان بیرون میآمد و بر لبشان مینشست، #شهادت بود. بسیاری از هم وداع کرده و یکدیگر را به آغوش میکشیدند.
منتظر شروع عملیات بودیم، بالاخره سپیده از راه رسید. صدای اذان عادل محمدرضا نسب و برادر پرکار، خفتهها را از خواب بیدار کرد. همه آستینها را بالا زده و وضو گرفتند. در چند قدمی عادل که اذان میگفت. حمید همراه «منصور خدایی» (دیدبان گردان) ایستاده بود.
اذان داشت به انتها میرسید که ناگهان غرشی رعب آور در همه جا پیچید، غرش توپخانهی دشمن بود. گلولهای میان حمید و عادل افتاد و ترکشهایش قیامتی به پا کرد. هر سه باهم شهید شدند، پرکار روی دستهای رزمندگان بلند شد، خون از نوک انگشتانش بر زمین میچکید، لبانش تکان میخورد آنان اذان و نماز ناتمام خود را با آخرین ارتعاشات گلوی خونین شان به پایان رساندند.
#شهید_حمید_پرکار
#کربلای_چهار
@Bashohadatashahadatt