هدایت شده از کانال کمیل 🇮🇷
✨﷽✨
#سلام_برابراهیم
●⋆با ابراهیم در دوره مجروحیت در تهران بودم. من شاهد بودم که بیشتر اهل محل با او دوست بودند. افرادی با ویژگیهای متفاوت! ابراهیم از در که بیرون می آمد به همه سلام میکرد. چقدر از بچه های کم سن و سال به خاطر همین سلام کردن با او دوست شده بودند.
●⋆ ️یکروز با هم از کوچه بیرون میرفتیم. چند روحانی با ظاهری زیبا و آراسته به سمت ما آمدند. با شناختی که از ابراهیم داشتم گفتم: حتما حسابی آنها را تحویل میگیرد اما برعکس به آنها سلام هم نکرد!
●⋆ ️باتعجب نگاهش کردم. خودش فهمید و گفت: اینها آخوندهای ولایی هستند. کاری با این جماعت نداریم.
گفتم: ولایی!
گفت: یعنی به جز ولایت اهل بیت چیز دیگری را قبول ندارند. نه #ولایت_فقیه. نه حضور در جبهه و...
فقط #دم_ازولایت_مولا میزنند. چند سری هم با اینها صحبت کردم ولی بی فایده بود. فقط کار خودشان را قبول دارند.
●⋆ بعد ادامه داد: خطر اینها برای اسلام و انقلاب کم نیست. مثل #خوارج که در بدنه حکومت مولا بودند و...
●⋆ من آن روز نفهمیدم که ابراهیم چه گفت. اما سالها بعد و با جریان سازی فرقه شیرازی ها و شیعه انگلیسی، تازه فهمیدم که ابراهیم چه بصیرتی داشت.
📚بربرگرفته از کتاب سلام برابراهیم2
@SALAMbarEbrahimm
هدایت شده از کانال کمیل 🇮🇷
نعمت فقط #برف و #باران نیست...
گاهی « خدا » #رفیقی نازل می کند
زلال تر از #باران...
#رفیق_شهید_داری؟
#شهید_شهیدت_می_کند
#سلام_برابراهیم ❤️
@SALAMbarEbrahimm
هدایت شده از کانال کمیل 🇮🇷
#سلام_برابراهیم 🌸
🌹داخل کانال (قسمت)2
🕊یکی از باز ماندگان
کار بعدی ابراهیم جمع کردن شهدا از میان مجروحین و رزمندگان داخل کانال بود.
قسمتی از کانال، از بچه ها فاصله داشت و به خاطر شیب، در دید نبود.
بچه ها با سختی بسیار، شهدا را به آنجا بردند.
حمل پیکر شهدا سخت نبود.
بلکه دل کندن از رفقا، کار را بسیار سخت و طاقت فرسا می کرد.
غمِ سنگینی بر دل های دوستان نشسته بود.
در طول این مسیر کوتاه، نزدیک بود عده ای از بچه ها قالب تهی کنند.
شیر مردانی که در مقابل دشمن، شجاعانه جنگیده بودند، اینک توان جا به جا کردن پیکر دوستان شهیدشان را نداشتند !
یادم هست کسی با کسی حرف نمی زد.
فقط قطرات اشک بود که آرام آرام از گونه ها می چکید.
بچه ها نگاهشان به صورت آرام و مظلوم شهدا گره خورده بود.
اشک بود که از گونه های رنگ پریده و خاکی شان به آرامی می لغزید و می افتاد.
خاطرات شیرین روزهای با هم بودن، لحظه ای ما را آرام نمی گذاشت.
اما ...
اینک با حسرت و اندوه، پیکر شریف دوستان را به دوش گرفته و غریبانه آن ها را به جایی می بردند که از دیدشان پنهان باشد !
غم و اندوه تمام وجودشان را گرفته بود.
پس از انتقال شهدا به انتهای کانال، نوبت پیدا کردن جای امنی برای مجروحین بود.
مجروحین کانال، تعدادشان زیاد بود.
عده ای دست و پایشان قطع شده بود،
عده ای هم بر اثر ترکش و تیر، دل و روده هایشان بیرون ریخته بود !
نگاه جست و جو گر ابراهیم در کانال، به دنبال جایی بود که بتواند مجروحین را از ترکش خمپاره هایی که گاه و بیگاه میهمان ناخوانده کانال می شدند،
در امان نگه دارد...
#ادامه_دارد...
@SALAMbarEbrahimm
📚برگرفته از کتاب سلام برابراهیم2
هدایت شده از کانال کمیل 🇮🇷
#سلام_برابراهیم 🌸
🌹داخل کانال (قسمت3)
تنها جای مناسبی که به ذهنش رسید ٬ دیواره های کانال بود که بخشی از آن بر اثر اصابت خمپاره ها تخریب شده بود .
ابراهیم از بچه ها خواست با کمک سر نیزه ها ٬ دیوارها را بتراشند و در مکان های مختلف کانال ٬ چند جان پناه درست کنند .
بچه ها هم فورا دست به کار شدند . ساعتی بعد و با تلاش بسیار ٬ پناهگاهی برای در امان ماندن مجروحین فراهم شد .
حالا کانال کمی شرایط عادی پیدا کرده . من خوب به بچه ها نگاه می کردم . در چهره هیچکدام از علی اکبرهای خمینی ٬ نشان ضعف و ترس مشاهده نمی شد .
آری ٬ اینجا کانال دوم است . اینجا همان مکانی است که ملائک الهی به نظاره سربازان آخر الزمانی رسول ا... (ص) و امیر المومنین (ع) نشستند .
اینجا محل اتصال زمین به آسمان است . اینجا مکانی است که بعدها به نام کانال کمیل نامیده شد .
✳️✳️✳️
با صدای انفجار ٬ ابراهیم یکباره از جا پرید . از لبه ی کانال بالا رفت و زمین منطقه را تا تپه دوقلو که پشت سر ما قرار داشت بررسی کرد . بعد چند نفر از بچه هایی که سابقه عملیاتی داشتند را صدا کرد .
آن ها آمدند و ابراهیم گفت : « برای عقب نشینی و رفتن به کانال اول و بعد از آن رسیدن به نیروهای خودی ٬ چاره ای جز تنها گذاشتن مجروحین نیست .
نیروهای سالم باید پس از خروج از کانال ٬ در میان میادین مین و سیم خاردارها حدود ۴۰۰ متر سینه خیز بروند . آن وقت اگر بتوانند از انفجار مین ها ٬ آتش مرگبار چهار لول ها ٬ دوشکاها و تیربارهای دشمن نجات پیدا کنند ٬ به کانال اول می رسند....
#ادامه_دارد...
@SALAMbarEbrahimm
📚برگرفته از کتاب سلام برابراهیم2
هدایت شده از کانال کمیل 🇮🇷
#سلام_برابراهیم 🌸
🌹داخل کانال (قسمت 4)
❇️بعد از گذشتن از کانال اول، باید دوباره مدتی سینه خیز بروند تا نزدیک تپه های دوقلو برسند.
❇️بعد هم باید با سرعت بروند تا به پشت تپه های دوقلو برسند. یک طرف این تپه ها در تصرف دشمن است و طرف دیگرش در دست نیرو های خودی، بچه ها باید مواظب آتش دشمن هم باشند. آن ها روی تپه ها هستند.
❇️ابراهیم این حرف ها را زد و گفت:بروید و بچه های سالم را توجیه کنید. طبق آنچه ابراهیم می گفت؛با رسیدن به این تپه ها، می شد به نجات یافتن امیدوار بود، اما طی این مسیر، تنها از کسانی بر می آمد که چالاک و سر حال باشند، نه کسانی که چهار روز نه آب و غذا خورده اند و نه توانسته اند خوب بخوابند و مضاف بر این با دشمن در سخت ترین شرایط روحی و روانب جنگیده اند.
❇️ابراهیم هم به قصد احوالپرسی و دلجویی از مجروحین از جا برخاست. به هر مجروحی که می رسید لحظاتی را در کنارش می نشست و او را نوازش می کرد و با او صحبت می نمود. من هم در کنار او بودم. ابراهیم چند پتر جلو تر به یک گروه کوچک دو نفره رسید و کنار آن ها نشست.
❇️یکی از آن ها نوجوانی کم سن و سال بود که به دیواره کانال تکیه داده بود. دیگری اما آرام بر روی پاهای رفیقش خوابیده بود ابراهیم کنارشان نشست. نوجوان به احترام ابراهیم نیم خیز شد. ابراهیم از حال رفیقش جویا شد.
❇️نوجوان خیلی آرام، اما محکم پاسخ داد: دوستم لحظاتی پیش مهمان خدا شد و بعد هم آرام آرام صورت و موهایش را نوازش داد.
❇️ابراهیم با تعجب نگاهش کرد. بعد خم شد و بر گونه های خاک گرفته و خون آلود آن شهید بوسه زد. دیگر انگار رمقی برای برخاستن نداشت. قطرات اشک از چشم ابراهیم جاری شد. بعد به آرامی پیکر شهید را برداشت و به کنار بدن های مطهر شهدا برد...
#ادامه_دارد...
@SALAMbarEbrahimm
📚برگرفته از کتاب سلام برابراهیم2
هدایت شده از کانال کمیل 🇮🇷
#سلام_برابراهیم 🕊
🌹آب
🕊یکی از بازماندگان
🌸قسمت 1
جو عجیبی در بین نیروها ایجادشد. ابراهیم به بچه هاگفت:حالاکه می خواهید بمانید ، تاتکلیف مجروحین مشخص شود باید آب ، مهمات وهرچیز خوردنی که درکانال هست جیره بندی شود.
در کمتر از چند دقیقه ، تمام قمقمه های آب ، درکف کانال و درمقابل ابراهیم قرار گرفت. البته آب های موجود عبارت بود از:
بعضی از بچه ها توانسته بودند به زحمت ، مقداری آب را از چاله های کف کانال که بِواسطه بارندگی شب های گذشته جمع شده بود،بادرب قمقمه بردارند و در قمقمه های خود بریزند . این آب ها شور و تلخ بود .
روز قبل یکی از بچه ها ازداخل همین گودال های آب ، به اندازه نصف قمقمه آب جمع کرده بود.بعدهم متوجه میشود که دو جسد بعثی درهمان آب افتاده!
بعضی از بچه ها هم که شب هااز کانال بیرون می رفتند و دربین شهدا می خوابیدند و به عنوان کمین عمل می کردند ، قمقمه های آب همرزمان شهیدشان را باخود به کانال آورده بودند.
مقداری از آب هاهم مربوط به قمقمه های عراقی بود.ولی بیشتراین آب ها آب شور و تلخ بود که بچه هافقط لب های مجروحین را باآن تر می کردند...
#ادامه_دارد...
@SALAMbarEbrahimm
📚برگرفته ازکتاب سلام برابراهیم 2