eitaa logo
بسیج ولایت
2.9هزار دنبال‌کننده
115.9هزار عکس
70.2هزار ویدیو
441 فایل
کانال تحلیل سیاسی بسیج ولایت ️ امام خامنه ای:من در جمع شما #پاسداران حقیقتاً بوی #بهشت را استشمام میکنم و خدای متعال شاهد است وقتی شما را می بینم احساس میکنم یکی از اهل بهشت را می بینم!
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال کمیل 🇮🇷
🔸بعضی به شهید بهشتی(ره) گفتند حالا که «مرگ بر شاه» همه‌گیر شده؛ شعار جدید بدیم: «شاه زنازاده است، خمینی آزاده است». آشفته شده‌ بود. گفت: رضاخان ازدواج کرده، این شعار حرام است. از پلکان حرام که نمی‌شود به بام سعادت حلال رسید. 🔸بنی‌صدر که فرار کرد، زنش رو گرفتند. زنگ زد که زن بنی‌صدر تخلفی نکرده باید زود آزاد بشه. آزادش نکردند. گفت با اختیارات خودم آزادش می‌کنم. بهشتی می‌گفت: هر یک ثانیه که در زندان باشه گناهش گردن جمهوری اسلامیه. 🔸الآن بهترین موقعیته، برای کمک به پیروزی انقلاب هم هست! نیت بدی هم که نداریم. آمار شهدای ١۵خرداد رو بالا می‌گیم، خیلی بالا، این ننگ به رژیم هم می‌چسبه! بهشتی بدون تعلل گفت: با دروغ می‌خواهید از اسلام دفاع کنید؟ اسلام با صداقت رشد می‌کنه نه دروغ! 🔸به قاضی دادگاه نامه زده بود که: «شنیدم وقتی به مأموریت می‌روی ساک خود را به همراهت می‌دهی. این نشانه تکبر است که حاضری دیگران را خفیف کنی.» قاضی رو توبیخ کرده بود. حساس بود، مخصوصاً به رفتار قضات… 🔸به جمع رو کرد و گفت: قدرت اجرایی و مدیریتی رجوی به درد نخست‌وزیری می‌خوره. حیف که التقاط و نفاق داره، اگر نداشت مناسب بود. تو بدترین حالت هم، انگشت می‌گذاشت روی نکات مثبت. 🔸رفته بودند سخنرانی، منافقین هم آدم آورده ‌بودند. جا نبود. بیرون شعار می‌دادند. آخر سر گفتند، حاج آقا از در پشتی بفرمایید که به خلقی ها نخورید. گفت: این همه راه آمده‌اند علیه من شعار بدهند. بگذارید چند «مرگ بر بهشتی» هم در حضور من بگویند. از همان در اصلی رفت… 🔸مترجم ترجمه کرد؛ «هیأت کوبایی می‌خواهند با شما عکس یادگاری بگیرند». همه ایستاده بودند تو کادر جز مترجم! پرسید مگه شما نمی‌آیی؟ گفت: همه می‌دونند من توده‌ایم، برای شما بد می‌شود. خندید؛ باید شما هم باشید، دقیقاً کنار من! کادر کامل شد. 🔸طلبه جوان هر روز می‌رفت دبیرستان ها، درس انگلیسی می‌داد. پولش هم می‌شد مایه امرار معاش. می‌گفت این طوری استقلالم بیشتره، نواقص حوزه رو بهتر می‌فهمم و با شجاعت بیشتری می‌تونم نقد کنم. بهشتی تا آخر هم با حقوق بازنشستگی آموزش و پرورش زندگی می‌کرد. @salambarebrahimm
هدایت شده از کانال کمیل 🇮🇷
@salambarebrahimm 💠 اونقدر به دشمن نزدیک شده بودیم که صدای حرف زدنشون رو می شنیدیم شروع کردند به تیر اندازی ... ترکش اصابت کرد به شکمش! 😓 چفیه رو از دور گردنش باز کرد بست دور شکمش ، صداش هم در نیومد خونریزی شدیدی داشت اما حرفی نمی زد ... نذاشت نیروها متوجه بشند ، تا آخر عملیات با همون حال ، گردان رو هدایت می کرد. ✌️ سردار
هدایت شده از کانال کمیل 🇮🇷
بعد از چند لحظه که بهم خیره شده بود، مکثی کرد و پرسید: مادر، وقتی روح از بدن رفت، جسم به درد میخوره؟ با تعجب گفتم: نه! گفت: اونوقت اگه جسم رو به خاک نسپارن، ناراحتی داره؟! خدا وقتی کسی رو دوست داره، جسم و روحش رو باهم میبره، تا دستِ افرادِ گناهکار به بدنش نخوره!! بعدهم یه عکس بهم داد و گفت: این رو دمِ دست بذار، احتیاج میشه. . عملیات والفجر۸ بود که گلوله تانک، مستقیم بهش شلیک شد. هیچ اثری از پیکرش نموند. خدا خیلی دوستش داشت که جسم و روحش رو باهم بُرد... @salambarebrahimm
هدایت شده از کانال کمیل 🇮🇷
#سیره_شهدا 🌺قمـقمـه اش هنوزآبـــ داشتــ نمـے خــورد از ســر ڪانــال تا انتهــا میرفتــ و مے آمـد لبــ های بچـه هـارا باآبــ قمقمـه اش تَـرمیڪـرد ریگــ گذاشته بـود توے دهنش ڪه خشڪـ نشـود وبـه هـم نچسبـد #شهید_حسین_خرازی @SALAMbarEbrahimm
هدایت شده از کانال کمیل 🇮🇷
🌷 🌷 ...! 🌷....می خوام وصیت کنم. دست هایم را گذاشتم روی گوش هایم. گفتم: «نمی خوام بشنوم.» آمد جلو پیشانیم را بوسید و گفت: «بیا امروز يه قولی به من بده.» صورتم را برگرداندم. گفتم: «ول کن مصطفی. به من از این حرف ها نزن. من قول بده نیستم. حال این کارها رو هم ندارم.» 🌷....قسمم داد. گریه کرد. گفت: «اگه شهید شدم، جنازه م رو جلوی در گلستان شهدای اصفهان دفن کنید. دلم مى خواد پدر و مادرها که می آن زیارت بچه ها شون، پاشون رو بذارن روی قبر من. شاید خدا از سر تقصیرات من هم بگذره.» 🌹خاطره اى از شهيد مصطفى ردانى پور
🇮🇷 🇮🇷 ✍اوایل ازدواجمان بود نیمه های شب از خواب بیدار می شدم می دیدم مجید نیست می رفتم می دیدم در اتاق مشغول است.این رویه مجید بود، بسیار به ندرت اتفاق می افتاد نماز شب مجید قضا شود، به ویژه در ماه های اخیر به شدت در نماز شب گریه می کرد و صدای الهی العفو شبانه او همچنان در گوش من زنگ می زند. 🌷یادش با 🌍 @Basijvelayat1
🌷 🍁 وسط شب که مصطفی برای نماز شب بیدار میشد، همسرش طاقت نمی آورد، می گفت: «بس است دیگر، استراحت کن، خسته شدی.» 🍂 و مصطفی جواب میداد: «تاجر اگر از سرمايه‌اش خرج کند، بالأخره ورشکست میشود، باید سود دربیاورد که زندگی اش بگذرد. ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم ورشکست میشویم.» 🍁 اما همسرش که خیلی شب ها از گریه های مصطفی بیدار میشد کوتاه نمی آمد، میگفت: «اگر این ها که اینقدر از شما میترسند بفهمند اینطور گریه میکنید... مگر شما چه معصیت دارید؟ چه گناه کردید؟ خدا همه چیز به شما داده، همین که شب بلند شدید یک توفیق است.» 🍂 آن وقت گریه مصطفی هق هق میشد، میگفت: «آیا بخاطر این توفیق که خدا داده او را شکر نکنم 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
یه روز ظهر اومد خونه ، غذام سوخته بود خیلی ناراحت بودم اومد نشست سر سفره وقتی دید خیلی ناراحتم گفت اینها چیزی نیست که براش ناراحت باشی و غصه بخوری اگه یه وقت نمازت قضا شد یا غیبت کسی را کردی ناراحت باش که معصیت و نافرمانی خدا را انجام دادی ، پس نگران نباش باب الحوائج گلزار شهدای کرمان 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃 ╭┅──────📡┅╮    🌍 @Basijvelayat1 ╰┅──────┅
🔴توجه 🔴توجه بیا اینجا و زندگیتو با سیره شهدا پیش ببر تا زندگیت رنگ و بوی خدارو بگیره✨🍃 🔰 #زندگے_به_سبک_شهدا 🔰 #سیره_شهدا✍ 🔰 #عاشقانه_هاےشهدا💗 🔰 #کلیپ_روایتگری🎤 🔰 #وصیت_شهدا📜 ✋شهدا هنوز پشت خاکریز منتظر لبیک اند... بیدار شو رفیق من #شهدا منتظرن↙️↙️ 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3929210897Ce9756cbd1d خواهشا نذارید این کانال خالی بمونه👆
💢نماز اول وقت ◀️سرتا پاش‌ خاکی‌ بود. چشم‌هاش‌ سرخ‌ شده‌ بود؛ از سوز سرما. دو ماه‌ بود ندیده‌ بودمش‌. گفتم: حداقل‌ یه‌ دوش‌ بگیر، یه‌ غذایی‌ بخور. بعد نماز بخون‌. سر سجاده‌ ایستاد. آستین‌هاش‌ رو پایین‌ کشید و گفت‌: «من‌ باعجله ‌اومد‌م‌ که‌ نماز اول‌ وقتم‌ از دست‌ نره‌.» کنارش‌ ایستادم‌. حس‌ می‌کردم‌ هر آن‌ ممکن‌ است‌ بیفتد زمین‌، شاید این‌جوری‌ می‌توانستم‌ نگهش‌ دارم‌. منبع: منبرک ╭┅───🇮🇷✊🇮🇷┅╮ @Basijvelayat1 ╰┅──────┅
🌺🌺🌺 قبل از آشنایی با محمد جواد به زیارت حضرت زینب سلام الله علیها با خانواده ام رفته بودیم. روبروی گنبد حضرت زینب سلام الله علیها بودیم و من با بی بی درد و دل میکردم. از او خواستم همسری به من بدهد که به انتخاب خودش باشد. البته آن روزها نمیدانستم که هدیه ای ویژه از طرف بی بی در انتظار من است و آن هَم سرباز خود حضرت زینب سلام الله علیها قرار است مرد آسمانی و همسفر بهشتی من شود. از سفر که برگشتیم محمد جواد به خواستگاری من آمد. آن زمانها در یک کارخانه مشغول به کار بود ... تنها پسر خانواده بود که روی پای خودش هم ایستاده بود حتی از جوانی و زمانیکه محصل بود در تابستانهایش کار میکرد ... تمام مخارج ازدواجمان از گل مجلس خواستگاری تا خرج مراسم عروسی همه را خودش داد ... بعد از آن شروع کرد به ساختن همین منزلی که خانه ی من و فرزندانم هست ... سر پناهی که ستونهایش را از دست داد ... تک تک مصالح و نقشه ی منزل و رنگ دیوارها و طرح کاشی ها همه و همه به سلیقہ ی من بود. آخر محمد جواد همیشه میگفت که تو قرار است در این خانه بمانی نه من. ⚘شھیدمدافع حرم محمدجواد قربانی⚘ ╭┅───🇮🇷✊🇮🇷┅╮ @Basijvelayat1 ╰┅──────┅
🔰 پارتی‌بازی ممنوع حتی برادرانه 🔅 پیکر برادر فرمانده در منطقه مانده بود، خواستند بروند آن‌را بیاورند، مهدی گفت: اگر همه‌ی آن پیکرهای شهدا را می‌آورید، برادرم حمید را هم بیاورید. ✨ولی هیچ‌کدام از آن شهدا را نتوانستند بیاورند.خودش هم وقتی مجروح شد، با تعدادی از مجروحان در قایقی به سمت جبهه خودی در حرکت بود که گلوله‌ی آرپی‌جی همه را به شهادت رساند و پیکرها را به اروند سپرد. 🌷 سالروز شهادت 🌷شهید حمید باکری ╭━━⊰• 🇮🇷✊🇮🇷 •⊱━━╮   https://eitaa.com/Basijvelayat1 ╰━━━━━━━━━━━━╯