بخشی از مهم ترین دستاوردهای صنعت #برق کشور در یک سال اخیر
#قسمت_چهارم🔻
🔸• رفع قطعی مکرر برق خانگی سالهای گذشته
🔹• رکورد تاریخی افزایش ظرفیت تولید برق در کشور و افزایش ۶ هزار مگاواتی تولید برق
🔸• بهرهبرداری از ۶ نیروگاه برق با ظرفیت ١٠٢۶ مگاوات فقط در آبان ماه امسال
🔹• ساخت یک #نیروگاه توسط سازنده داخلی در کمتر از ۶ ماه برای اولین بار
(ساخت یک نیروگاه در شرایط نرمال ۱۲ تا ۱۴ ماه زمان نیاز دارد)
🔸• نصب #بزرگترین ترانسفورماتور قدرت (انتقال) سه فاز یکپارچه ایران در مازندران
🔹• افزایش ۱۵ درصدی برقرسانی به صنایع کشور نسبت به سال گذشته در دوره اوج بار
🔸 • ۴۰ درصد از مشترکان در تابستان امسال مشمول پاداش صرفهجویی شدند
(هزار و ۳۵۰ میلیارد تومان مجموع پاداش قبض مشترکانی که نسبت به سال گذشته مصرف کمتری داشتند)
🔹• در دستور کار قرار گرفتن تولید ۱۰ هزار مگاوات برق از #انرژی_هستهای
#در_همین_یکسال #چیزی_تا_اوج_نمونده
https://eitaa.com/Basir_MN
﷽📚🕥📚🎆
#داستان_های_غیر_پیامبران_در_قرآن 📖
#اصحاب_کهف
#قسمت_چهارم
🦋#زنده_شدن_و_بيدارى_پس_از 309_سال🦋
💫سيصد و نه سال قمرى (300 سال شمسى) از اين حادثه عجيب گذشت، در اين مدت دقيانوس و حكومتش نابود شد و همه چيز دگرگون گرديد.
💫اصحاب كهف پس از اين خواب طولانى (شبيه مرگ) به اراده خدا بيدار شدند، و از يكديگر درباره مقدار خواب خود سؤال كردند، نگاهى به خورشيد نمودند ديدند بالا آمده، گفتند: يك روز يا بخشى از يك روز را خوابيدهاند.
💫سپس بر اثر احساس گرسنگى، يك نفر از خودشان را (كه همان تمليخا بود) مأمور كردند و به او سكه نقرهاى دادند كه به صورت ناشناس، با كمال احتياط وارد شهر گردد و غذايى تهيه كند. تمليخا لباس چوپان را گرفت و پوشيد تا كسى او را نشناسد.
💫او با كمال احتياط وارد شهر شد، اما منظره شهر را دگرگون ديد و همه چيز را بر خلاف آن چه به خاطر داشت مشاهده كرده، جمعيت و شيوه لباسها و حرف زدنها همه تغيير كرده بود، در بالاى دروازه شهر، پرچمى را ديد كه در آن نوشته شده بود اءله اءلا الله، عِيسى رَسُولُ الله تمليخا حيران شده بود و با خود مىگفت گويا خواب مىبينم تا اين كه به بازار آمد، در آن جا به نانوايى رسيد. از نانوا پرسيد: نام اين شهر چيست؟
💫 نانوا گفت: افسوس.
تمليخا پرسيد: نام شاه شما چيست؟
نانوا گفت: عبدالرحمن.
💫آن گاه تمليخا گفت: اين سكه را بگير و به من نان بده.
نانوا سكه را گرفت، دريافت كه سكه سنگين است از بزرگى و سنگينى آن، تعجب كرد، پس از اندكى درنگ گفت: تو گنجى پيدا كردهاى؟
💫 تمليخا گفت: اين گنج نيست، پول است كه سه روز قبل خرما فروختهام و آن را در عوض خرما گرفتهام و سپس از شهر بيرون رفتم و شهرى كه كه مردمش دقيانوس را مىپرستيدند.
💫نانوا دست تمليخا را گرفت و او را نزد شاه آورد، شاه از نانوا پرسيد: ماجراى اين شخص چيست؟
نانوا گفت: اين شخص گنجى يافته است.
💫پادشاه به تمليخا گفت: نترس، پيامبر ما عيسى عليهالسلام فرموده كسى كه گنجى يافت تنها خمس آن را از او بگيريد، خمسش را بده و برو.
💫تمليخا: خوب به اين پول بنگر، من گنجى نيافتهام، من اهل همين شهر هستم.
شاه: آيا تو اهل اين شهر هستى؟
تمليخا: آرى.
شاه: نامت چيست؟
💫 تمليخا: نام من تمليخا است.
شاه: اين نامها، مربوط به اين عصر نيست، آيا تو در اين شهر خانه دارى؟
تمليخا: آرى، سوار بر مركب شو بروم تا خانهام را به تو نشان دهم.
💫شاه و جمعى از مردم سوار شدند و همراه تمليخا به خانه او آمدند ، تمليخا اشاره به خانه خود كرد و گفت: اين خانه من است و كوبه در را زد، پيرمردى فرتوت از آن خانه بيرون آمد و گفت: با من چه كار داريد؟
شاه گفت: اين مرد تمليخا ادعا دارد كه اين خانه مال اوست؟
💫 آن پيرمرد به او گفت: تو كيستى؟
او گفت: من تمليخا هستم.
💫آن پيرمرد بر روى پاهاى تمليخا افتاد و بوسيد و گفت: به خداى كعبه، اين شخص، جدّ من است، اى شاه! اينها شش نفر بودند از ظلم دقيانوس فرار كردند.
در اين هنگام شاه از اسبش پياده شد و تمليخا را بر دوش خود گرفت، مردم دست و پاى تمليخا را مىبوسيدند. شاه به تمليخا گفت: همسفرانت كجايند.
💫تمليخا گفت: آنها در ميان غار هستند...
شاه و همراهان با تمليخا به طرف غار حركت كردند، در نزديك غار تمليخا گفت: من جلوتر نزد دوستان مىروم و اخبار را به آنها گزارش مىدهم، شما بعد بياييد، زيرا اگر بى خبر با اين همه سر وصدا حركت كنيم و آنها اين صداها را بشنوند، تصور مىكنند مأموران دقيانوس براى دستگيرى آنها آمدهاند و ترسناك مىشوند.
💫شاه و مردم همان جا توقف كردند، تمليخا زودتر به غار رفت، دوستان با شوق و ذوق برخاستند و تمليخا را در آغوش گرفتند و گفتند: حمد و سپاس خدا را كه تو را از گزند دقيانوس حفظ كرد و به سلامتى آمدى.
💫تمليخا گفت: سخن از دقيانوس بگوييد، شما چه مدتى در غار خوابيدهايد؟
گفتند: يكروز يا بخشى از يك روز.
💫تمليخا گفت: بلكه 309 سال خوابيدهايد دقيانوس مدتها است كه مرده است، پادشاه ديندارى كه پيرو دين حضرت مسيح عليهالسلام است با مردم براى ديدار شما تا نزديك غار آمدهاند.
دوستان گفتند: آيا مىخواهى ما را باعث فتنه و كشمكش جهانيان قرار دهى؟
💫تمليخا گفت: نظر شما چيست؟
آنها گفتند: نظر ما اين است كه دعا كنيم خداوند ارواح ما را قبض كند، همه دست به دعا بلند كردند و همين دعا را نمودند، خداوند بار ديگر آنها را در خواب عميقى فرو برد.
و درِ غار پوشيده شد، شاه و همراهان نزديك غار آمدند، هرچه جستجو كردند كسى را نيافتند و درِ غار را پيدا نكردند، و به احترام آنها، در كنار غار مسجدى ساختند.
https://eitaa.com/Basir_MN
جمعیت4مخالفین فرزندآوری.mp3
4.42M
#قسمت_چهارم
🚨 پاسخ به شبهات مرتبط به جمعیت و فرزندآوری در ۲۰ قسمت
⭕️ قسمت چهارم
🔶 چرا برخی از افراد مخالف فرزندآوری هستند ؟!
🔹 نقش تبلیغات گسترده علیه فرزندآوری
🔸نقش روحیه راحت طلبی در کاهش فرزندآوری
🔹 ترس از تربیت فرزند بهانه ای برای نیاوردن فرزند
✅ حجت الاسلام محمدمسلم وافی
https://eitaa.com/Basir_MN
﷽📚🕥📚🎆
#داستان_های_غیر_پیامبران_در_قرآن 📖
🦋#_کفران_نعمت_قوم_سباء_و_سرانجام_نکبت🦋
#قسمت_چهارم
💥وضع فلاكت بار قوم ناشكر سبأ
🌻 در روايتى از امام صادق عليهالسلام نقل شده: من وقتى كه غذايى را از ظرفى مىخورم، ته ظرف را با انگشت و زبانم مىليسم كه هيچ باقى نماند، تا آن جا كه ترس آن دارم خدمتگذارم مرا حريص و آزمند بخواند، ولى اين كار من به خاطر حرص و طمع نيست بلكه (به خاطر ترك اسراف است، توضيح اين كه:) قومى از اهالى ثرثار (همان قوم سبأ) در ميان وفور نعمت زندگى مىكردند، آنها از مغز گندم، نان تهيه مىكردند (ولى به قدرى اسرافكار و ناسپاس بودند كه) با همان نانها محل مدفوع كودكانشان را پاك مىنمودند، به گونهاى كه از انباشتن همين نانهاى آلوده كوهى از نان به وجود آمده بود.
🌻مرد صالحى در حال عبور، زنى را ديد كه با نان محل مدفوع كودكش را پاك مىكند، به آن زن گفت: واى بر شما! از خدا بترسيد تا مبدأ خدا بر شما غضب كند، و نعمتش را از شما بگيرد.
🌻آن زن در پاسخ به طور مسخرهآميز و مغرورانه گفت: برو بابا! گويا ما را از گرسنگى مىترسانى، تا هنگامى كه ثرثار (آب پربركت اين سرزمين) جريان دارد، ما هيچگونه ترسى از گرسنگى نداريم.
🌻طولى نكشيد كه خداوند بر آن هوسبازان و رفاهطلبان اسرافكار غضب كرد، آب كه مايه حيات است از آنها گرفته شد، قحطى زده شدند، كار به جايى رسيد كه همه اندوختههاى غذائيشان تمام شد و مجبور شدند كه به سوى آن نانهاى آلوده انباشته كه مانند كوهى شده بود، هجوم ببرند، و سر صف به نوبت بايستند تا از آن نان كه جيره بندى شده بود، جيره خود را برگيرند.
🌻در مورد رابطه كفران: نعمت و قحطى و فلاكت، روايات متعدد وجود دارد.
✨و در آيه 112 و 113 سوره نحل مىخوانيم:
📚وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللّهِ فَأَذَاقَهَا اللّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ - وَ لَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِّنْهُمْ فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ وَ هُمْ ظَالِمُونَ؛
🌻خداوند براى آنها كه كفران نعمت مىكنند، مثلى زده است منطقه آبادى را كه امن و آرام و مطمئن بوده و همواره روزيش به طور فراوان از هر مكانى فرامىرسيده، امّا نعمت خدا را كفران كردند، و خداوند به خاطر اعمالى كه انجام مىدادند، لباس گرسنگى و ترس را در اندامشان پوشانيد - پيامبرى از خود آنها به سراغشان آمد، اما او را تكذيب كردند، و عذاب الهى آنها را فروگرفت در حالى كه ظالم بودند.
به گفته بعضى از مفسران، دو آيه فوق در مورد قوم سبأ نازل شده است.
✨براى تكميل داستان قوم سبأ، به داستان زير توجه كنيد:
🌻امام صادق عليهالسلام فرمود: پدرم (امام باقر) ناراحت مىشد از اين كه دستش را كه غذايى به آن چسبيده بود، با دستمال پاك كند بلكه به خاطر احترام غذا دست خود را مىمكيد، و يا اگر كودكى در كنار او بود، و چيزى از غذا در ظرفى باقى مانده بود، ظرف او را پاك مىكرد. و مىفرمود: گناه مىشود چيزى از غذا از سفره بيرون مىريزد، و من به جستجوى آن مىپردازم، به حدى كه خادم منزل مىخندد (كه چرا دنبال يك ذره غذا مىگردم؟) سپس افزود:
🌻جمعيتى قبل از شما مىزيستند، خداوند نعمت فراوان به آنها داد، اما طغيان و ناشكرى و اسراف كردند تا آن جا كه بعضى از آنها به ديگران گفتند: پاك كردن محل مدفوع با سنگ كه خشن است، موجب رنج است، به جاست كه با نان محل مدفوع را پاك كنيم كه نرم است و همين كار را كردند. خداوند بر آنها غضب كرد، حشراتى كوچكتر از ملخ به سراغ آنها فرستاد، آن حشرات آن چنان بر رزق و روزى آنها مسلط شدند كه همه را حتى درختان آنها و هر چه را كه خوردنى بود خوردند، فشار گرسنگى و كمبود غذا به جايى رسيد كه آنها به همان نانهاى آلوده (كه با آنها قبلاً استنجاء كرده بودند) هجوم آوردند، و آنها را خوردند، و اين حادثه همان است كه در قرآن در دو آيه فوق(نحل - 112 و 113) بيان مىكند.
https://eitaa.com/Basir_MN