✳️ درباره مرحوم آیتالله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی آمده است:
دو سال از ورود ایشان به نجف اشرف و حضور در جلسات درس عارف برجسته، مرحوم آیتالله حسینقلی همدانی گذشته بود.
🔸وي روزی به استاد میگوید:
«من در سیر و سلوک خود به جایی نرسیدهام».
♦️مرحوم ملا حسینقلی میپرسد: نام شما چیست؟
🔸و میرزا جواد آقا با تعجب میگوید: مرا نمیشناسید؟! من جواد ملکی تبریزی هستم!
♦️استاد میپرسد: با آن ملکی تبریزی دیگر که در همین جلسات درس شرکت میکند چه نسبتی داری؟
🔸پاسخ میدهد: پسر عمو هستیم.
♦️استاد میگوید: از فردا #کفشهای او را جفت کن!
🔹اجرای این دستور برای مرحوم میرزا که با وی #کدورتی داشت سخت بود؛ ولی از انجام آن طفره نرفت.
♦️دو ماه بعد، استاد از احوال او سؤال کرد .
🔸و میرزا جواد آقا با خرسندی گفت: دریچههایی از #معرفت به رویم گشوده شده است.
♦️مرحوم ملاحسینقلی فرمود:
زائران تبریزی خبر کدورت تو با پسر عمویت را به تبریز برده و در پی آن میان طائفه شما نیز کدورتی پدید آمده بود؛ اما وقتی تو را دیدند که کفش او را جفت میکنی، خبر این احترام و تواضع را نیز به تبریز بردند و کدورت از میان آنها برخاست و به دوستی و برادری تبدیل شد و خدای مهربان به پاداش، دریچههای علم و معرفت را به رویت گشود.... .
❇️ اگر همه ما از اين امور درس بگيريم، بسياري از مشکلات و اختلافهاي موجود ميان خانوادها، شخصيتهاي فاميلي، شهري، و کشوري ما بهآساني حل خواهد شد و جلوي فتنهها گرفته خواهد شد.
🙏 به اميد آن روز
https://eitaa.com/Basir_MN