eitaa logo
بصیرت وروشنگری مهدوی
231 دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
8.7هزار ویدیو
188 فایل
مذهبی بصیرتی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌺 🔴‌صدای شیطان به گوش می‌رسد... 🔷مدّتی است مردم دنیا صدای جبرئیل و ندای او را شنیده اند. دل‌های آنها به سوی امامِ خوبی‌ها متوجّه شده و همه دوست دارند امام را ببینند. 🔷درست است که کوفه و مدینه الآن در تصرّف سفیانی است؛ امّا اگر به یکی از این دو شهر بروی، می‌بینی که سپاهیان سفیانی به حق بودن فرمانده خود شک کرده اند و می‌خواهند از بند سپاه سفیانی رها شوند و به سوی امام بیایند. از آنجا که شیطان، دشمن سعادت انسان هاست، می‌خواهد هر طور که شده باعث گمراهی مردم شود. 🔷او اکنون نیز در فکر فریب دادن مردم است و می‌خواهد مانع پیوستن آنها به امام بشود. 🔷او می‌داند که با ظهور امام زمان، بندگان خوب خدا در دنیا حکومت خواهند کرد و برای ناپاکان در زمین جایی نخواهد بود. 🔷به همین دلیل، موقع غروب آفتاب، شیطان با صدای بلند، همه مردم دنیا را مورد خطاب قرار می‌دهد و می‌گوید: «ای مردم، آگاه باشید که سفیانی و یاران او حق هستند». 🔷همه مردم این صدا را می‌شنوند؛ امّا نمی دانند که صدای شیطان است. عدّه ای به گمراهی می‌افتند و صدای شیطان آنها را فریب می‌دهد و متأسفانه آنها از امام زمان بیزاری می‌جویند. 🔷من خیلی دلم به حال این مردم می‌سوزد که چگونه فریب شیطان را می‌خورند. 🔷در سخنان امامان معصوم (ع) آمده بود که در نزدیک روزگار ظهور، دو ندا در آسمان طنین خواهد انداخت. 🔷ندای اوّل که نزدیک طلوع آفتاب به گوش می‌رسد، ندای جبرئیل است و صدای دوم که نزدیک غروب خورشید به گوش می‌رسد، صدای شیطان است. شیعیان که از قبل، این مطلب را می‌دانستند هرگز فریب نمی خورند. آنها می‌دانند که حکومت عدل الهی بسیار نزدیک است. ‌‌📚 ✍مهدی خدامیان ارانی
🌺🌺 ☀️‌لشکر ده هزار نفری می‌آید... ◀️مردم مکّه بعد از اینکه خبر نابودی سپاه سفیانی را می‌شنوند خیلی می‌ترسند و برای همین شهر آرام می‌شود و دیگر کسی به فکر دشمنی با امام نیست. ◀️پایتخت حکومت جهانی امام، شهر کوفه است و من منتظر هستم تا همراه او به سوی کوفه حرکت کنم. ◀️خیلی دوست دارم بدانم امام چه موقع به سوی کوفه حرکت خواهد کرد، نزد یکی از یاران امام می‌روم و از او می‌پرسم: چرا امام به سوی کوفه حرکت نمی کند؟ ◀️او در جواب می‌گوید: امام منتظر است تا همه افراد لشکرش به مکّه بیایند. آری، از وقتی که جبرئیل ندا داد و مردم را به سوی امام فرا خواند، عدّه زیادی حرکت کرده اند. آنان به مکّه دعوت شده اند و مأموریت دارند که به امام بپیوندند. ◀️آیا تا به حال دیده ای که پرندگان چگونه به سوی لانه‌های خود پناه می‌برند؟ ◀️این افراد هم این گونه به مکّه پناه می‌آورند و در خدمت امام به آرامش واقعی می‌رسند. ◀️اراده خداوند این است که خروج امام از مکّه با همراهی این لشکر ده هزار نفری باشد. ◀️اگر به خارج از مکّه بروی می‌بینی که شیعیان با چه اشتیاقی به سوی مکّه می‌شتابند! مثل اینکه یک مسابقه برگزار شده است، مسابقه ای برای هر چه زودتر رسیدن به مکّه برای یاری امام! ◀️این شوقی است که خداوند در دل شیعیان قرار داده است و آنان را این چنین بیقرار نموده است. ◀️آنان با عشقی مقدّس، بیابان‌ها را پشت سر می‌گذارند و تمام سختی‌ها را در راه یاری امام تحمّل می‌کنند. ◀️و تو خود می‌دانی که سیصد و سیزده یار به گونه ای دیگر به مکّه آمدند. آنان با «طیّ الارض» و در شب قبل از ظهور به مکّه آمده اند. آنها در واقع، فرماندهان لشکر امام هستند و در آینده ای نزدیک، هر کدام از طرف امام، حاکم قسمتی از دنیا خواهند شد. ◀️ولی این ده هزار نفری که در راه مکّه هستند سربازان لشکر امام می‌باشند، آنها می‌آیند تا قائم آل محمد (ع) را یاری کنند. ‌📚 ✍مهدی خدامیان ارانی ادامه دارد...
🌺🌺 ‼️‌سفیانی توبه می‌کند... ◀️در این مدتی که امام در کوفه بودند هفتاد هزار نفر به لشکر او پیوسته اند. هدف اصلی امام برقراری عدالت و امنیت است و برای همین امام تصمیم می‌گیرد تا به جنگ سفیانی برود. این خبر به سفیانی می‌رسد. ◀️سفیانی به فکر فرو می‌رود. او به یاد سیصد هزار نفری می‌افتد که در سرزمین «بَیْدا» به دل زمین فرو رفتند. او می‌ترسد که خودش هم به چنین سرنوشتی دچار شود. ◀️اکنون، سفیانی تصمیم می‌گیرد توبه کند و جان خویش را نجات دهد. به راستی آیا امام توبه او را می‌پذیرد؟ ◀️نگاه کن! این سفیانی است که از لشکر خود جدا شده و تنهایِ تنها به سوی امام می‌آید. چون او تنها آمده و سلاحی همراه خود ندارد، یاران به او اجازه می‌دهند تا نزدیک شود. سفیانی نزد امام می‌رود و با او گفتگو می‌کند. ◀️من بی صبرانه منتظر می‌مانم ببینم نتیجه چه می‌شود، آیا امام او را می‌پذیرد. هیچ کس فراموش نمی کند که سفیانی جنایت‌های زیادی کرده است و هزاران نفر از شیعیان را به شهادت رسانده است. آیا درست می‌بینم؟ این سفیانی است که با امام بیعت می‌کند! ◀️ امام توبه سفیانی را پذیرفته است. جان به فدای تو ای امامِ مهربانی ها! تو آن قدر مهربانی که سفیانی را که قاتلِ هزاران نفر است را نیز می‌بخشی! پس چرا عدّه ای به دروغ مرا از شمشیر تو ترسانده اند؟ برای چه من این سخنان دروغ را باور کرده ام؟ چرا؟ ◀️اکنون سفیانی که با امام بیعت کرده است به سوی لشکر خود باز می‌گردد. وقتی سفیانی به لشکر خود می‌رسد، سربازانش به او می‌گویند: جناب فرمانده! سرانجام کار شما چه شد؟ من تسلیم شدم و با امام بیعت کردم. ◀️چه کار اشتباهی کردید و ذلّت را برای خود خریدید. منظور شما چیست؟ شما فرمانده لشکری بزرگ بودید و ما همه گوش به فرمان تو بودیم؛ امّا اکنون سربازی بیش نیستی که باید از فرمانده خود اطاعت کنی! ◀️آری سربازان سفیانی از نقطه ضعف او باخبرند و می‌دانند که او تشنه قدرت است. آنها این گونه با احساسات او بازی می‌کنند. ◀️سفیانی ساعتی به فکر فرو می‌رود و متأسفانه، سخنان آنان کار خودش را می‌کند و سرانجام سفیانی را از تصمیم خود پشیمان می‌کند. ◀️او اکنون بیعت خود را با امام می‌شکند و تصمیم می‌گیرد تا به شهر کوفه یورش ببرد و با امام بجنگد... ‌📚 ✍مهدی خدامیان ارانی