🟤واقعا تصورش سخته. آخه بعضی از دولتیها با چه رویی چنین درخواستی داشتن. فرقی هم نداره کی درخواست کرده و کی موافقت؛ در چنین شرایطی جفتشون حرکتی وقیحانه انجام دادن. با هواپیما پا میشن میرن خارج کشور توی یکی از بهترین هتل های اونجا اقامت میکنن با بهترین غذا و امکانات معمولا هم دست خالی برمیگیردن اونوقت مدعی هستن باید حق ماموریت به دلار بگیریم. برادر! شما با این شرایط به ریال هم نباید حق ماموریت بگیری، چه برسه به دلار... خدا شهید رئیسی رو رحمت کنه.

توییت جدید علی لاریجانی درباره موضوع هسته‌ای

🟤دولت چهاردهم بدون ارائه توضیح به مردم؛ برق را از ابتدای مهرماه گران کرده است برق یواشکی 38 درصد گران شد در حالی که شعار دولت چهاردهم، شوکه نکردن مردم و انجام هر نوع اقدامی بعد از اعلام عمومی و کسب رضایت مردم است، اما بهای برق بدون اعلام قبلی گران شده است. با صدور اولین دوره قبوض برق در فصل پاییز، مشخص شده که قیمت برق خانگی به طور ناگهانی 38 درصد افزایش پیدا کرده است. این در حالی است که مسئولان دولت چهاردهم هیچ‌گاه به طور شفاف اعلام نکرده بودند که قرار است برق را گران کنند. بدین ترتیب دولت چهاردهم علاوه تحمیل خاموشی سراسری به مردم در هفته‌های اخیر، قیمت برق را هم به شدت افزایش داده است. نکته مهمتر آن که افزایش قیمت برق شامل همه مشترکان برق خانگی، چه کم‌مصرف و چه پرمصرف، شده است و دولت چهاردهم قیمت برق را برای همه نوع مصارف با رقم یکسان 38 درصد گران کرده است. در حالی که با هدف برخورد عادلانه با پرمصرف‌ها، باید بهای برق آنها گران‌تر می‌شد، نه اینکه به طور علی‌السویه بهای برق برای همه اقشار 38 درصد افزایش پیدا کند.

حجم ویرانی منطقه بسطا در بیروت پس از حمله رژیم اسرائیل

کمالوندی: از دیشب دستور داریم سرعت غنی سازی ۶۰ درصد را افزایش دهیم

طنز سیاسی کاری از بچه های برازجان (بوشهر) نتیجه مقاومت نکردن😊 در تله جنگ اسرائیل نیفتادیم تجهیزات مون هم برای روز مبادا😊

حال و روز نوکرای غرب خودمونه بلانسبت ظریف و رفقا

دوستان عزیز یک سم جدید براتون آوردم تاریخی

اون گوربه گور شده از جهنم اومده رفته تو جلد شاگرد خلفش حسن فریدون،این منافق هم افتاده به خاطره نویسی

🟤حسن روحانی دوباره خواب دید ؛خواب می‌دیدم دو بال داشتم آمادهٔ پرواز بودم سایت حسن روحانی داستان نامزدی او تا ریاست‌جمهوری را در چند بخش منتشر کرده که شروع آن روایت خوابی است که او دیده: گرم خواب بودم. هنوز به سحر ساعتی مانده بود. خواب می‌دیدم: دو بال داشتم. آمادهٔ پرواز بودم. سیدی را دیدم؛ سیدمحمد خاتمی… محزون بود و در خود فرو رفته. خواستم سر صحبت را باز کنم تا او را از حزن بیرون آورم: بگذارید شما را ببرم به بالا، به آسمان! با بال چپم (هر دو دستم به بال بدل شده بود) آقای خاتمی را زیر بالم گرفتم و او را بردم به بالا، به آسمان! به باغی از گل‌های رنگارنگ و بسیار در افق. سید از حزن بیرون آمد. او را از آسمان به سرزمینی پر از گل بازگرداندم؛ سپس به سمت مسجدی روانه شدم. در ورودی مسجد ملخ‌های زیادی را دیدم؛ با بالم آن‌ها را راندم. پیرمردی به من گفت حیف نیست از این بال برای دور کردن ملخ‌ها استفاده می‌کنی! رهایشان کن! از خواب پریدم. سحر شده بود و هوا هنوز گرگ و میش بود. دقیق به یاد ندارم اما دی‌ماه ۱۳۹۱ بود.

آره خلاصه خودم خاتمی رو گذاشتم زیر بقلم و پرواز کردم رفتم