eitaa logo
بیّنات
1.5هزار دنبال‌کننده
72.3هزار عکس
56.3هزار ویدیو
466 فایل
این کانال بر اساس اعتقاد به توحید و تحول بدون مرز کمال گرا، تحت لوای ولایت، تعقل و تدین ایجاد شده است. (کپی و انتشار مطالب، "با لینک یا بدون لینک" با ذکر صلوات) (با عرض پوزش تبادل و تبلیغات نداریم)
مشاهده در ایتا
دانلود
637.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پاسخ استاد #رائفی_پور به مجید انصاری ‌‎جناب #انصاری سرلیست اصلاح طلبان! هر چه سریعتر اموال و دارایی هایتان را شفاف کنید و #شفافیت_آراء_نمایندگان را نیز داوطلبانه بپذیرید پیش از این سخنان عجیب دیگری از شما شنیده ایم که کذب محض بود حتی به امام خمینی هم رحم نکردید یا شفاف شوید و بمانید یا بروید سراغ بازی با نوه هایتان! https://eitaa.com/Bayynat
🔶مدتی مرحوم شیخ مرتضی به دزفول آمده بود و به امور شرعیه مردم رسیدگی می‏ کرد. . 🔶روزی دو نفر که با هم نزاعی داشتند، خدمت شیخ رسیده درخواست کردند به مرافعه آن‌ها خاتمه دهند. . 🔶شیخ فرمود: فردا برای حکم حاضر شوید. . 🔶شبانه یکی از شخصیت‌های شهر به شیخ پیغام داد که چون یکی از این دو با او نسبت دارد، استدعا دارد که از ایشان جانب‌داری کند. . 🔶شیخ از این پیغام به قدری ناراحت شد که شبانه قصد هجرت از وطن خود نموده، چنین فرمود: شهری که متنفذین آن در احکام شرعش مداخله می‏‌کنند، توقف در آن جا صلاح نباشد. https://eitaa.com/Bayynat
✅حاج احمد (فرزند آیت الله انصاری همدانی)می گوید: 🔻سید درویشی بود به نام سید علی و اهل سبزوار بود. یک روز آن درویش آمد سراغ بنده و شروع کرد از مکنونات و وضعیت من صحبت کردن که تو فرزند کی هستی و خودت اینطور هستی و غیره ...، من هرچه فکر میکردم، او فکر مرا می خواند و بیان می کرد! 🔹خواستم پیشنهاد کنم بیاید منزل ما، خودش فهمید و گفت: 🔻نه من نمی آیم چون پدر شما قدرت زیادی دارد و هرچه دارم از دستم می گیرد. ایشان از قبل مکاتباتی با پدرم داشت و ابوی هم جواب می‌دادند. 🔹بعدها پدرم می فرمود: 🔻کسانی هستند که در اثر کوشش، زحمت و ذکرهای طولانی یک چیزهایی به ایشان می دهند، حتی ممکن است بتوانند تصرف در اشخاص بکنند، اما اینها موقت است، گول این حرف ها را نخور، اینها زودگذر است و تا لب گور بیشتر با آن ها نیست، شیفته‌ی اینها نشو. https://eitaa.com/Bayynat
🔺دو متر چِلوار! ▫️حجت الاسلام شیخ مهدی : 🔹صبح با رفتیم نان بگیریم. یک نفر باربر آمد. بارش را بر زمین گذاشت و گفت: آقایان یکی‌تان کمک کند بارم را روی دوشم بگذارم. 🔸مرحوم جعفری رفت جلو بار را بلند کرد. پیرمرد سرش را خم کرد و گفت: یک مقدار بالاتر بگذارید که روی سر من قرار بگیرد. ▪️آقای جعفری گفت: سر تو هم که مثل من مو ندارد. این بار به سر شما فشار می آورد. ▫️باربر گفت: چه کنم که خدا برای من معیشت و دنیا را این طور خواسته...عیبی ندارد. ▪️آقای جعفری به او گفت بار را زمین را بگذار. سپس عمامه شان را از سر برداشتند و سر او گذاشتند و گفتند حالا بار را بذار روی سرت! ▫️باربر گفت: آقا این عمامه شماست. ▪️ایشان با آن لهجه آذری جواب داد: برو بابا جان! این دو متر چِلوار است عمامه کجا بود؟ خدا دل را اصلاح کند. 🌀من عمامه‌ام را برداشتم به آقای جعفری دادم که سر ایشان بی عمامه نباشد. 🔻گفتند شما جوانید و این هوس‌ها سراغ شما می آید. ما از این دوران گذشتیم و خدا هم به ما رحم کرد و تا پایانش هم به ما عنایت کند. https://eitaa.com/Bayynat