eitaa logo
بیّنات
1.4هزار دنبال‌کننده
63.7هزار عکس
49.1هزار ویدیو
437 فایل
این کانال بر اساس اعتقاد به توحید و تحول بدون مرز کمال گرا، تحت لوای ولایت، تعقل و تدین ایجاد شده است. (کپی و انتشار، فقط با ذکر یک صلوات) (با عرض پوزش تبادل و تبلیغات نداریم)
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره‌ای خواندنی از سرهنگ نوروزی رهبر انقلاب به نقل از کتاب «همافر» از علاقه ایشان به کتابخوابی نقل می‌کند: 📙 کتابی که برای زبان انگلیسی انتخاب کردم جلد دوم از مجموعه کتاب‌های 📚 بود... جلسات به خوبی شروع شدند و با خاصی پیش می رفتند. سر موقع وارد حاج آقا می‌شدم و درست پس از یک ساعت زنگ در به صدا در می‌آمد و من مجبور می‌شدم خداحافظی کنم. چند جلسه به این صورت گذشت. حاج آقا در زبان جدی بود و ایشان مرا در تدریس هر چه بهتر تشویق می‌کرد. همه تلاشم این بود که علاوه بر تدریس خوب، از محضر حاج آقا بیشترین بهره را ببرم. در یکی از جلسات وسط درس حدود 10دقیقه وقت صرف چای و صحبت متفرقه بود که بخشی از سوالات خود را مطرح کردم. حاج آقا چای می‌ریختند، پرسیدند: -شما رمان می‌خونین؟ -بله حاج آقا. -«فونتامارا» رو خوندین؟ -بله حاج آقا. کیش که بودم خوندمش. -«نان و شراب» را چطور؟ -نه نخوندم. -کتاب خوبیه. به خوندنش می‌ارزه. همانطور که صحبت می‌کردیم، حاج آقا دستش را بلند کرد و از کنار میز یک کتاب برداشت. در حالیکه آن را به من می‌داد گفت: این رمان خوبیه فرصت کردید حتما بخونیدش. -ممنون حاج آقا، خیلی ممنون. اسم کتاب «تام پین» بود. نوشته «هاوارد فاست» ترجمه حسن کامشاد. اشتیاق حاج آقا به زبان انگلیسی مرا به مطالعه بیشتر وامی‌داشت تا روش‌های بهتری را برای تدریس مطلوب‌تر و سریع‌تر پیدا کنم. از فرصتی که دست الهی برایم رقم زده بود بیشترین استفاده را می‌کردم. جلسه آن روز هم به خوبی و خوشی پایان یافت. - سرهنگ نوروزی در جایی ذکر می کند: آیت الله خامنه ای خیلی خوب بود، برای من جالب بود که ایشان در سن بالای 40 سال فراگیری خوبی دارند. تسلط به زبان انگلیسی، در حدی است که می توان گفت ایشان ، و را مستقیم بدون اینکه ترجمه را بگیرند، می‌کنند. همچنین مقام معظم رهبری کامل به دارند. - تسلط به دو زبان زنده دنیا، است که باید بیاموزند، نه فقط به صرف داشتن!!!
🔮 خاطره‌ای خواندنی از سرهنگ نوروزی رهبر انقلاب به نقل از کتاب «همافر» از علاقه ایشان به کتابخوابی نقل می‌کند: 📙 کتابی که برای زبان انگلیسی انتخاب کردم جلد دوم از مجموعه کتاب‌های 📚 📌جلسات به خوبی شروع شدند و با خاصی پیش می رفتند. سر موقع وارد حاج آقا می‌شدم و درست پس از یک ساعت🕓 زنگ در به صدا در می‌آمد و من مجبور می‌شدم خداحافظی کنم. 💎چند جلسه به این صورت گذشت. حاج آقا در زبان جدی بود و ایشان مرا در تدریس هر چه بهتر تشویق می‌کرد. همه تلاشم این بود که علاوه بر تدریس خوب، از محضر حاج آقا بیشترین بهره را ببرم. در یکی از جلسات وسط درس حدود 10دقیقه وقت صرف چای🍮 و صحبت متفرقه بود که بخشی از سوالات خود را مطرح کردم: حاج آقا چای می‌ریختند، پرسیدند: -شما رمان📖 می‌خونین؟ -بله حاج آقا. -«فونتامارا» رو خوندین؟ -بله حاج آقا. کیش که بودم خوندمش. -«نان و شراب» را چطور؟ -نه نخوندم. -کتاب خوبیه. به خوندنش می‌ارزه. 📌 همانطور که صحبت می‌کردیم حاج آقا دستش را بلند کرد و از کنار میز یک کتاب برداشت. در حالیکه آن را به من می‌داد گفت این رمان خوبیه فرصت کردی حتما بخونیدش. -ممنون حاج آقا، خیلی ممنون. اسم کتاب «تام پین» بود. نوشته «هاوارد فاست» ترجمه حسن کامشاد. 🌸 اشتیاق حاج آقا به زبان انگلیسی مرا به مطالعه بیشتر وامی‌داشت تا روش‌های بهتری را برای تدریس مطلوب‌تر و سریع‌تر پیدا کنم. 💐 از فرصتی که دست الهی برایم رقم زده بود بیشترین استفاده را می‌کردم. جلسه آن روز هم به خوبی و خوشی پایان یافت. 💠 سرهنگ نوروزی در جایی ذکر می کند: آیت الله خامنه ای خیلی خوب بود، برای من جالب بود که ایشان در سن بالای 40 سال فراگیری خوبی دارند. 💥تسلط به زبان انگلیسی در حدی است که می توان گفت ایشان ، و را مستقیم بدون اینکه ترجمه را بگیرند، می‌کنند. ً📍همچنین مقام معظم رهبری کامل به دارند.. 🔰 تسلط به دو زبان زنده دنیا است که باید بیاموزند نه فقط به صرف داشتن⁉️ 📌 لطفاً را با منتقل نمایید 🌺🍃ابر حریفی شو 👇 🆔 @Iranian_Central_Cloud 💥 تاثیر رفتار و سلوک بر استاد را در پستهای آینده بخوانید 👇👇
✅ اول ازدواج شناخت زیادی از او نداشتم. یک روز، از دستم افتاد و شکست. دست و پایم را گم کردم. تکه‌های بشقاب را دور ریختم و فکرهای جور واجوری درباره برخورد از ذهن گذراندم. این ماجرا را دو ماه پنهان کردم. اما داشتم. یک روز با ناراحتی گفتم: "میخوام موضوعی رو بگم، اما می‌ترسم ناراحت بشی." دو زانو رو به رویم نشست و گفت: "مگه چی شده؟" گفتم: "فلان روز یک بشقاب از دستم افتاد و شکست." منتظر ادامه حرفم بود، گفت: "خب بعد چی شد؟" با تعجب گفتم: "هیچی دیگه. شکسته‌ها رو ریختم دور که تو نبینی و دعوام کنی." فضای اتاق را پر کرد و گفت: "همين؟! فدای سرت!" نفس راحتی کشیدم. خنده‌اش را خورد و با گفت: "هر وقت از فرمان کردی، ناراحت باش که چه جوری باید جواب خدا رو بدی." https://eitaa.com/Bayynat