🥀روایت اشکهای #شهیدبابایی درمحضر #امام_خمینی(ره)
🔸درسال 1364 جمعی از فرماندهان به محضر #امام(ره) رسیده بودند. در این میان شهید عباس بابایی هم حضور داشت که به شکل خاصی شانههایش در حین فرمایشات #امام(ره) تکان میخورد.
سردار علی فضلی از فرماندهان دوران دفاع مقدس و جانشین سازمان بسیج مستضعفین درباره خاطره خود از دیدار شهید بابایی با حضرت #امام_راحل روایت میکند:
«آن روزها(سال 1364) ما عملیات بزرگی نداشتیم. شرایط سختی حاکم شده بود و ناگزیر به انجام عملیاتهای کوچک و محدود بسنده کرده بودیم. در آن جلسه، برادر «محسن رضایی» فرمانده سپاه در آن زمان گزارشی خدمت حضرت #امام ارئه کرد و #امام چند جملهای با این مضمون فرمود که:
«عزیزان من! هر شب به دشمن هجمه کنید و خواب را از چشم دشمن بگیرید. به دشمن امان ندهید.»
در همان جلسه، عزیزی را دیدم که در صف اول نشسته و شانههایش می لرزد. چهرهاش از پشت سر قابل تشخیص نبود. رنگ لباسش قدری با یونیفرم ما تفاوت داشت و موی سرش کوتاه بود. ما آن روزها کلاه نداشتیم، ولی او کلاهی هم بر سر گذاشته بود. با بیانات امام شانههایش می لرزید و داشت به نوعی عشق بازی میکرد. من به حال او غبطه خوردم و پیش خود گفتم، خدایا! این کجاست و ما کجاییم. چه احوال خوشی دارد.
حقیقتاً غبطه خوردم، ولی هنوز نمیدانستم کیست. یک لحظه نیم نگاهی به اطراف انداخت. دیدم عجب! این کسی نیست غیر از برادر شهیدم، « #عباس_بابایی»، فرمانده عملیات نیروی هوایی ارتش مقتدر جمهوری اسلامی ایران.
جلسه که تمام شد، رفتم جلو و با این عزیز بزرگوار معانقه کردم.
روزی خبردار شدم که اسمشان برای زیارت خانه خدا درآمده و باید همراه همسر محترمشان برای حج تمتع شرفیاب شوند، ولی به همسرشان گفتهاند، شما بروید و حج به جا آورید، من هم انشاءالله در جبهه حج به جا خواهم آورد. شما بروید مکه، من هم میروم جبهه.
این اتفاق افتاد و همسرشان عازم مکه شدند. #شهید_بابایی هم عازم جبهه شدند و روز عید قربان، هنگام انجام عملیاتهای پی درپی و پشتیبانی از رزمندگان اسلام، هواپیمایشان مورد اصابت قرار گرفت و در راه خدا به #شهادت رسیدند.»
🥀 #یادش_گرامی
https://eitaa.com/Bayynat