💠 از دستش خیلی ناراحت بودم. منتظر نشسته بودم تا برگردد. کلی حرف آماده کرده بودم، اما وقتی دیدمش زبانم بند آمد.
#مجید آمد و کنارم نشست و گفت:
«میدونم ناراحتی. #مسجد بودم. زیارت عاشورا خوندم و در سجده آخرش، از خدا خواستم به خاطر اینکه با خانمم بد حرف زدم، منو #ببخشه!»
#شهید_مجید_کاشفی
📙فرهنگنامهشهدایسمنان،ج۸،ص۱۰۶.
- از دستش خیلی ناراحت بودم. منتظر نشسته بودم تا برگردد. کلی حرف آماده کرده بودم، اما وقتی دیدمش زبانم بند آمد. #مجید آمد و کنارم نشست و گفت: «میدونم ناراحتی. #مسجد بودم. زیارت عاشورا خوندم و در سجده آخرش، از خدا خواستم به خاطر اینکه با خانمم بد حرف زدم، منو #ببخشه!»
#شهید_مجید_کاشفی
📙فرهنگنامهشهدایسمنان،ج۸،ص۱۰۶.
https://eitaa.com/Bayynat
🌹 #ننه_معصومه
🌹پسرش #مجید که #شهید شد ،نه نه معصومه شهر نمیومد از #روستا ، همش بالای یک تپه که جاده دیده میشد ساعت ها می ایستاد و منتظر پسرش بود.....
.
💢 افتاده شده بود ، یه اتاق بود پنجره کوتاه داشت جلوی پنجره حالت طاقچه بود همیشه می نشست اونجا منتظر. پیاده مسیر باغ تا خونه رو میرفت و همش میگفت با مجید اینجا گردو کاشتیم با #مجید اینجا چای خوردیم و ....سال ۱۳۹۶ دلتنگیش به پایان رسید و رفت پیش پسرش...شادی روحش صلوات.
https://eitaa.com/Bayynat