#من_دیگ_نخریدم
آورده اند یکی از عارفان ۴۰ شبانه روز چله گرفته بود تا #امام_زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را زیارت کند ۰۰۰
تمام روزها روزه بود ۰۰۰
در حال اعتکاف ۰۰۰
از خلق الله بریده بود...!!!
صبح به صیام و شب به قیام ۰۰۰
زاری و تضرع به حضرت #حجت روحی له الفدا ۰۰۰
شب ۳۶ ندایی در خود شنید که می گفت: فلانی ساعت ۶ بعد از ظهر بازار مسگران
در دکان فلان مسگر
عارف میگفت:
از ساعت ۵ در بازار مسگران حاضر شدم، در کوچه های بازار از پی دکان فلان میگشتم تا
گمشده خویش را در آنجا زیارت کنم...
پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و به مسگران نشان میداد...
قصد فروش آنرا داشت،
به هر مسگری نشان میداد؛ وزن میکرد و میگفت: به ۴ ریال و ۲۰ شاهی
پیرزن میگفت: نمیشه ۶ ریال بخرید؟
مسگران میگفتند: خیر مادر برای ما بیش از این مبلغ نمیصرفد
پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار میچرخید
همه همین قیمت را میدادند
پیرزن میگفت: نمیشه ۶ ریال بخرید؟
تا به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود،
مسگر به کار خود مشغول بود،
پیرزن گفت: این دیگ را برای فروش آوردم به ۶ ریال میفروشم؛ خرید دارید؟
مسگر پرسید: چرا به ۶ ریال؟
پیرزن سفره دل خود را باز کرد و گفت:
پسری مریض دارم؛ دکتر نسخهای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال میشود.
مسگر پیر؛ دیگ را گرفت و گفت: این دیگ سالم و بسیار قیمتی است، حیف است بفروش۰
امّا اگر مُصر هستی، من آنرا به ۲۵ ریال میخرم!!!
پیرزن گفت: عمو مرا مسخره میکنی؟!
مسگر گفت: ابدا"
دیگ را گرفت و ۲۵ ریال در دست پیرزن گذاشت.
پیرزن که شدیدا" متعجب شده بود؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد.
عارف میگوید: من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات فراموشم شده بود،
در دکان مسگر خزیدم و گفتم:
عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی؟!
اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند،
آنگاه تو به ۲۵ ریال خریدی؟!
مسگر پیر گفت: من دیگ نخریدم،
من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد،
پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند،
پول دادم تا بقیه وسایل خانهاش را نفروشد.
#من_دیگ_نخریدم
عارف میگفت: از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم، در فکر فرو رفته بودم که...
شخصی با صدای بلند صدا زد و گفت:
فلانی! با چله گرفتن کسی به زیارت ما نخواهد آمد...
https://eitaa.com/Bayynat