ماجرای حضرت #موسی علیه السلام و #رویت_پروردگار
در جلسه ای مأمون به امام رضا علیه السلام گفت:
مگر شما نمی گویید؛ انبیا معصوم هستند؛ پس چرا موسی(علیه السلام) رؤیت الهی را از خداوند درخواست کرد؟!
آیا موسی(علیه السلام) نمی دانست که خداوند قابل دیدن نیست؟!
امام در جواب او فرمودند:
حضرت موسی علیه السلام می دانست که خداوند قابل دیدن با چشم نیست؛ امّا هنگامی که خدا با موسی علیه السلام سخن گفت و آن حضرت به مردم اعلام نمود، مردم گفتند: ما به تو ایمان نمی آوریم؛ مگر این که کلام الهی را بشنویم.
هفتاد نفر از بنی اسرائیل برگزیده شدند و به میعادگاه کوه طور آمدند. حضرت موسی علیه السلام سؤال آنان را از خدا درخواست نمود. در این هنگام آنان کلام الهی را از تمام جهات شنیدند. ولی گفتند: ایمان نمی آوریم؛ مگر این که خدا را خود ببینیم!
صاعقه ای از آسمان آمد و همه آنان هلاک شدند. حضرت موسی علیه السلام گفت: اگر با چنین وضعی برگردم؛ مردم خواهند گفت: تو در ادعایت راستگو نیستی که دیگران را به قتل رساندی.
به اذن الهی دوباره همه زنده شدند. این بار گفتند: اگر تنها خودت نیز خدا را ببینی؛ ما به تو ایمان می آوریم.
موسی علیه السلام گفت:
خدا را تنها با نشانه ها و آیاتش می توان درک کرد. امّا آنان لجاجت کردند. خطاب آمد:
موسی بپرس آنچه می پرسند و تو را به خاطر جهالت آنان مؤاخذه نمی کنیم.
حضرت موسی علیه السلام گفت: «رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیک» خطاب آمد: #هرگز_مرا_نمی_بینی، امّا نگاه کن به کوه، اگر پایدار ماند؛ تو نیز خواهی توانست مرا ببینی.
با اشاره الهی، کوه متلاشی و به زمینی صاف تبدیل شد و موسی علیه السلام پس از به هوش آمدن گفت: خدایا! از جهل و غفلت مردم، به شناخت و معرفتی که داشتم بازگشتم و من اوّلین کسی هستم که اعتراف می کنم خدا را نمی توان با چشم سر دید.
مأمون با این پاسخ شرمنده شد.
📚 تفسیر نور الثقلین، ج 2، ص 64 و 65.
https://eitaa.com/Bayynat