#خاطــرـہ📝
صبح های جمعه برنامه والیـ🏀ـبال داشتیم توی پارک.
قانون هم گذاشته بودیم که هر کس،دیر بیاید باید همه بچه را بسـ🍦ـتنی بدهد.😁
یک روز،بـ🌧ـاران شدیدی می بارید.خیلی شدید.با این وجود گفتیم برویم.😅
من و چند تا از بچه ها با ماشیـن رفتیم پارک.چون بارانخیلی تند و رگباری می بارید توی ماشـ🚗ـین نشستیم و بیرون نیامدیم.منتظر ماندیم تا محسن بیاید.اما خبری ازش نبود.😕
مقداری که گذشت،سر و کله اش پیدا شد.بنده خدا با مـ🏍ـوتور آمده بود.آب شرشر داشت ازش می بارید،انگار که از توی استخر درآمده بود.😄
از توی ماشین بهش نگاه کردیم و اشاره کردیم به سـ🕗ـاعت:《بله دیر آمده ای و بستنی رفت تو پاچت》😂
از روی موتور پیام داد:《 نامردا من توی بارون دارم شرشر آب می ریزم.رحم و مروت داشته باشید.》🙁
سر موتورش را برگرداند و رفت سمت بستنی فروشی و ما هم دنبالش.😅
#محسنخوشقولبود...
#اگهقولیمیدادحتمابهشعملمیکرد.... :)
#شہید_محسن_حججی🦋
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
#امام_زمان
⚘اَݪٰلــّہُـمَّ؏َجِــِّلݪِوَلیـِّڪَالفَرَجـــ⚘
@khoodayaaa
هدایت شده از 🇵🇸راهیـان نــور مـجازی🇮🇷
#خاطره
📚خاطره دختر شهید حاج قاسم سلیمانی
سالی که شهید شد ما رو برد زادگاهش"قنات ملک" جایی که اون موقع که بابا بچه بود و عشایر بودن چادرشون اونجا بود.
خودش رفت رو درخت برامون شکوفه های گیلاس رو میچید،بابا از عکس و دوربین فراری بود...
بهش گفتم بابا دوست دارم یه بار از ته دل بخندی و عکس ازت بگیرم و خندید گفت بابا اینطور خوبه..؟بعدشم میگفت بابا عکس بگیر بابا خیلی عکس بگیر...
✍🏻راوی:خانم فاطمه سلیمانی
➕دعوت شهدا هستید👇
[🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
🌼| #خاطره
آخرین روز آذر ماه سال ۱۴۰۰ که پیکر مطهر شهید عبدالله پولادوند تفحص شد، دوستان همپایهای پیام آن را در گروه فضای مجازی فرستادند. زیر عکس نوشته بود:
«طلبه بسیجی شهید عبدالله پولادوند.»
آرمان زمانی که این پیام را در گروه دید
با حسرت زیرش نوشت:
هم بسیجی، هم طلبه، هم شهید...
عجب توفیقی داشتن خدا رحمتشون کنه.
- واقعا که عجب توفیقی داشتی رفیق.
خدا رحمتت کند...
#آرمان_عزیز✨
#شهید_آرمان_علی_وردی
#شهدا_شر_منده_ایم ❤️
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
#امام_زمان
⚘اَݪٰلــّہُـمَّ؏َجِــِّلݪِوَلیـِّڪَالفَرَجـــ⚘
@khoodayaaa
💛 #خاطره
| دلِ ڪربلایی... |
میگفت: تا وقتی که کربلا نرفتی خوبه...
ولی وقتی که یه بار بری کربلا، دیگه نمیتونی بمونی و دلت همش کربلاست
و دوست داری که باز زیارت بری...
✍🏻 به روایت مـادر بزرگوار شهیـد
#خاطره
#آرمان_عزیز ✨
#شهید_آرمان_علی_وردی
23.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 #خاطره
- خاطرهیکربلا
از زبان دوست شهید
5روز مانده تا اولین سالگرد شهادت شهید آرمان علی وردی😍🌿
#شهید_آرمان_علیوردی
#خاطره✨
|علاقهبهحضرتِرقیه(س)|
اولین باری که با هم بیرون رفتیم،
گلزار شهدا بود، پنج نفر بودیم، همانطور که به قبور مطهر شهدا سر میزدیم، به مزار شهید نیری رسیدیم.
یکی از ما گفت: کی روضه میخونه؟
همه ما بهانه آوردیم که روضه نخونیم.
امّا آرمان داوطلب شد.
از او پرسیدم چه روضهای میخونی؟
گفت: روضه خانم حضرت رقیه(سلاماللهعلیها).
خیلی حضرت رقیه(س) را دوست داشت.
_بهروایتازرفیقِشهید
شهید آرمان علی وردی
#بہ_تو_از_دوࢪ_سلام
@Beh_to_az_door_salam
3.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خاطره✨
|دعایعاقبتبخیری|
آرمان همیشه میگفت:
مامان؛ برای ما جوونها دعا کن
در نمازهات دعا کن عاقبت بخیر و شهید بشم
_بهروایتازمادرِبزرگوارِشهید
#خاطره
‹ #راویهمرزمِشھیدبابڪنوریهریس؛ ›
💔تو سوریه با بابک آشنا شدم.
اوایل فقط با هم سلامعلیک داشتیم، ولی به مرور با هم رفیق شدیم.
بابک یه انگشتر عقیق داشت، خیلی خوشگل بود.
یه روز نشسته بودم کنارش، گفتم: :بابک انگشترت خیلی خوشگله"
بابک همون لحظه انگشترو درآورد و گرفت سمت من گفت:
"داداش این برای شماست"
من گفتم: "بابک نه من نمیخوام. این انگشتر توعه."
گفت: "داداش این انگشتر دیگه به درد من نمیخوره، من دیگه نیازی به این انگشتر ندارم!"
#رفیقآسموننشینِمَندستموبگیر 🕊
#خاطــره🎞
بابڪخیلیمسئولیتپذیربود!
یعنییهکاربھشکهمیدادی،
دیگههیچغصهونگرانینداشتی؛
چونمیدونستیبهنحواحسنانجامشمیده
برادرشکهبرایشوراشھررشتکاندیدشد،
بیشترمسئولیتهابابابڪبود.
فقطبرایخانوادهمسئولیتپذیرنبود..
درهرزمینهوحرفهایکهکاریازدستشبرمیومد
دریغنمیکردوباجونودلانجامشمیداد..
یادمهیهبارپدریکیازدوستانشبهمزنگزد
وگفتوضعپسرمبدجوریبههمریختهو
هرلحظهممکنهخبرخودکشیاشروبهمبدن
موضو؏روبهبابڪگفتم…
دهبیستروزیبادوستشبودوپیگیرکارهاششد
وباکمکپدربراشوامجورکردو
خیلیازکارهاودوندگیهایوامروبابڪانجامدادو
تاوقتیمشکلدوستشحلنشدآرومنگرفت!
#شهیدبابکنوری💔
#خاطره
بابک به ظاهرش می رسید اما از باطنش غافل نبود
مادر شهید نوری با بیان اینکه فرزندم از کودکی بسیار زرنگ بود و مدرسهاش را به موقع میرفت، اظهار کرد: بابک وقتی کارشناسیاش را گرفت، در مقطع ارشد در تهران قبول شد.
بابک هنگام ورزش آهنگ زینب زینب را می گذاشت، افزود: همیشه به فرزندم می گفتم تو جوانی یک آهنگ شاد بگذار چرا این نوحه را در موقع ورزش میگذاری، می گفت مامان اینطوری نگو من این آهنگ را دوست دارم.
مادر شهید بابک به ظاهرش می رسید اما از باطنش غافل نبود، گفت: مشارکت در مشارکت های اجتماعی و عام المنفعه مانند هلال احمر یکی از فعالیت های بابک است.
بابک مسجدی، هیئتی، ورزشکار، بسیجی و ... بود، تصریح کرد: من و پدرش و کل خانواده بابک را پس از شهادتش شناختیم.
#مادرشهیدبابکنوری💔