eitaa logo
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
455 دنبال‌کننده
22.8هزار عکس
18.4هزار ویدیو
148 فایل
🌸 ظـ‌ه‍وࢪ بسیاࢪ نزدیک استــ :( @Beh_to_az_door_salam مدیر اصلی @Asmahasani12
مشاهده در ایتا
دانلود
━━━━━━◈❖✿❖◈━━━━━ همین روزها بود که خیلی‌هامون مهیای سفر می‌شدیم!! همین روزها بود که همه جا حرف از تو بود؛ و راهی که پایانش به بهشت حرمت می‌رسید... پُریم از خطا معترفیم به کثرت گناه ما را نران از بهشتت حسین جان ... فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت!! ▪️بحرمة الحسین علیه السلام ▫️اللهم عجل لولیک الفرج ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ⃟اللّٰھـُــم؏جِّل‌لِوَلیڪَ‌الفَرَج⃟ ╲\╭┓ ╭🥀🍃🖤🥀🖤 ┗╯\╲🍃🍂🖤🍃🍂 🍂@khoodayaaa
دنیاے بے حسین(ع) / نفسگیر ومبهـم است هـرصبح بے سلام/ برایم جهـنم است آدم هـمیشہ دربدر شاہ ڪربلاست وقتے حسین(ع) اشرف اولاد آدم است ✋🏻 🌤 ✨ ━━━━━━◈❖🔹🔆🔹❖◈━━━━━‌ ╔═•══❖•ೋ° ☆@khoodayaaa ╚═•═◇🕌⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ🖤•ೋ•ೋ°
9.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
_هیچکس اندازه رهبر انقلاب دلتنگ کربلا نیست.. 🌱حتما تو این سفر نورانی به نیابت از ایشان زیارت کنید، 🍂@khoodayaaa
💔جاماندگانِ اربعینِ حسینی ❗️ 👌 هنوز یک راه هست تا نام ما را هم در دفتر اربعینی ها بنویسند...❗️ ▪️بنگریم که خانم حضرت زینب کبری سلام الله علیها از کربلا و کوفه تا شام و اربعین چه کرد ؟ 👈آری؛ او با اطاعت، دعا، صبر، اسارت، خطبه های زهرایی اش، بلند کردن نام و یاد امام حسین در همه جا و همه وقت، امام زمانش را یاری کرد ... ⁉️ ما چگونه میتوانیم با الگوپذیری از آن بانوی مجلله، امام زمان خود را یاری کنیم ؟ 💠معرفی آقا امام زمان به جهانیان 💠قرار دادن ظهور مولا بعنوان اولین و مهم‌ترین حاجت در همه مناسبتها 💠 تبلیغ و معرفی جدی ایشان حتی در بین شیعیان 💠قراردادن نیت همه اعمال برای تعجیل در فرج 💠انجام واجبات و ترک محرمات 💠 تبلیغ و معرفی ایشان خصوصاً در شبکه های مجازی و ... 🚩آری؛ زینب وار میتوان مُبَلِغ امام زمان خود بود ┅═✧🌱❁الَــــ𖠷‌֢֟⃟۪۪۪݊۫۫۫۫۫۫۫𖠷ـــــلّٰـــ𖠷‌֢֟⃟۪۪۪݊۫۫۫۫۫۫۫𖠷‌ـــــہْ❁✧═┄ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ💓 ┅═✧🌱❁الَــــ𖠷‌֢֟⃟۪۪۪݊۫۫۫۫۫۫۫𖠷ـــــلّٰـــ𖠷‌֢֟⃟۪۪۪݊۫۫۫۫۫۫۫𖠷‌ـــــہْ❁✧═┄ 🍂@khoodayaaa
◼️ حسین جانم❤️ دلم از روز ازل تنگ تو بوده سٺ حسین(ع) بہ لبم ذڪر تو آهنگ تو بوده سٺ حسین(ع) درصف سینہ زنان این همہ سال ازعمرم آن چہ برسینہ زدم سنگ توبوده سٺ حسین(ع) 📎 (ع) 📎 📎 📎 (ع) @Beh_to_az_door_salam
🌹 💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را می‌شنیدم و تلاش می‌کردم از زمین بلند شوم که صدای بعدی در سرم کوبیده شد و تمام تنم از ترس به زمین چسبید. یکی از مقام به سمت زائران دوید و فریاد کشید :«نمی‌بینید دارن با تانک اینجا رو می‌زنن؟ پخش شید!» 💠 بدن لمسم را به‌سختی از زمین کَندم و پیش از آنکه به کنار حیاط برسم، گلوله بعدی جای پایم را زد. او همچنان فریاد می‌زد تا از مقام فاصله بگیریم و ما می‌دویدیم که دیدم تویوتای عمو از انتهای کوچه به سمت مقام می‌آید. 💠 عباس پشت فرمان بود و مرا ندید، در شلوغی جمعیت به‌سرعت از کنارم رد شد و در محوطه مقابل مقام ترمز کشید. برادرم درست در آتش رفته بود که سراسیمه به سمت مقام برگشتم. رزمنده‌ای کنار در ایستاده و اجازه ورود به حیاط را نمی‌داد و من می‌ترسیدم عباس در برابر گلوله تانک شود که با نگاه نگرانم التماسش می‌کردم برگردد و او در یک چشم به هم زدن، گلوله‌های خمپاره را جا زد و با فریاد شلیک کرد. 💠 در سه گلوله تانک که به محوطه مقام زدند، با چند خمپاره داعشی‌ها را در هم کوبید، دوباره پشت فرمان پرید و به‌سرعت برگشت. چشمش که به من افتاد با دستپاچگی ماشین را متوقف کرد و همزمان که پیاده می‌شد، اعتراض کرد :«تو اینجا چیکار می‌کنی؟» 💠 تکیه‌ام را به دیوار داده بودم تا بتوانم سر پا بایستم و از نگاه خیره عباس تازه فهمیدم پیشانی‌ام شکسته است. با انگشتش خط را از کنار پیشانی تا زیر گونه‌ام پاک کرد و قلب نگاهش طوری برایم تپید که سدّ شکست و اشک از چشمانم جاری شد. 💠 فهمید چقدر ترسیده‌ام، به رزمنده‌ای که پشت بار تویوتا بود اشاره کرد ماشین را به خط مقدم ببرد و خودش مرا به خانه رساند. نمی‌خواستم بقیه با دیدن صورت خونی‌ام وحشت کنند که همانجا کنار حیاط صورتم را شستم و شنیدم عمو به عباس می‌گوید :«داعشی‌ها پیغام دادن اگه اسلحه‌ها رو تحویل بدیم، کاری بهمون ندارن.» 💠 خون در صورت عباس پاشید و با عصبانیت صدا بلند کرد :«واسه همین امروز مقام رو به توپ بستن؟» عمو صدای انفجارها را شنیده بود ولی نمی‌دانست مقام حضرت مورد حمله قرار گرفته و عباس بی‌توجه به نگرانی عمو، با صدایی که از غیرت و غضب می‌لرزید، ادامه داد :«خبر دارین با روستای بشیر چیکار کردن؟ داعش به اونا هم داده بود، اما وقتی تسلیم شدن ۷۰۰ نفر رو قتل عام کرد!» 💠 روستای بشیر فاصله زیادی با آمرلی نداشت و از بلایی که سرشان آمده بود، نفسم بند آمد و عباس حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«می‌دونین با دخترای بشیر چیکار کردن؟ تو بازار حراج‌شون کردن!» دیگر رمقی به قدم‌هایم نمانده بود که همانجا پای دیوار زانو زدم، کابوس آن شب دوباره بر سرم خراب شد و همه تنم را تکان داد. 💠 اگر دست داعش به می‌رسید، با عدنان یا بی عدنان، سرنوشت ما هم همین بود، فروش در بازار موصل! صورت عباس از عصبانیت سرخ شده بود و پاسخ داعش را با داد و بیداد می‌داد :«این بی‌شرف‌ها فقط می‌خوان ما رو بشکنن! پاشون به شهر برسه به صغیر و کبیرمون رحم نمی‌کنن!» 💠 شاید می‌ترسید عمو خیال شدن داشته باشد که مردانه اعتراض کرد :«ما داریم با دست خالی باهاشون می‌جنگیم، اما نذاشتیم یه قدم جلو بیان! اومده اینجا تا ما تسلیم نشیم، اونوقت ما به امان داعش دل خوش کنیم؟» اصلاً فرصت نمی‌داد عمو از خودش دفاع کند و دوباره خروشید :«همین غذا و دارویی که برامون میارن، بخاطر حاج قاسمِ که دولت رو راضی می‌کنه تو این جهنم هلی‌کوپتر بفرسته!» 💠 و دیگر نفس کم آورد که روبروی عمو نشست و برای مقاومت التماس کرد :«ما فقط باید چند روز دیگه کنیم! ارتش و نیروهای مردمی عملیات‌شون رو شروع کردن، میگن خیلی زود به آمرلی می‌رسن!» عمو تکیه‌اش را از پشتی برداشت، کمی جلو آمد و با غیرتی که گلویش را پُر کرده بود، سوال کرد :«فکر کردی من تسلیم میشم؟» و در برابر نگاه خیره عباس با قاطعیت داد :«اگه هیچکس برام نمونده باشه، با همین چوب دستی با داعش می‌جنگم!» 💠 ولی حتی شنیدن نام امان‌نامه حالش را به هم ریخته بود که بدون هیچ کلامی از مقابل عمو بلند شد و از روی ایوان پایین آمد. چند قدمی از ایوان فاصله گرفت و دلش نیامد حرفی نزند که به سمت عمو برگشت و با صدایی گرفته را گواه گرفت :«والله تا وقتی زنده باشم نمیذارم داعش از خاکریزها رد بشه.» و دیگر منتظر جواب عمو نشد که به سرعت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت... ادامه دارد ... 🔸نویسنده: فاطمه ولی نژاد ╭┅──┅❅❁❅┅──┅╮ 🌻🕊
7.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍁🥀🍁 🥀 🪔فاش میگویم و از گفته خود دلشادم 🪔 از همان روز ازل اهل حسین آبادم 🥀 🍁🥀🍁
4.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍁🥀🍁 🥀 ! 🪔باب الدخول، صبح، زیارت، حرم، ضریح 🪔این خواب، خواب هر شبمان گشته "یاحسین" 🥀 🍁🥀🍁
15.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍁🥀🍁 🥀 : 🪔امام حسین علیه السلام در شب عاشورا یک جور سخن گفت و در روز عاشورا یک جور دیگر. 🪔شب عاشورا، سخن از «نمی‌خواهم، احتیاج ندارم، بروید، بیعتم را برداشتم» بود. 🪔روز عاشورا می‌فرمایند: «بیائید به من کمک کنید، آیا یاور و مددکاری هست؟ هل من ناصر ینصرنی؟» 🪔شب صحبت می‌کند تا مبادا خبیثی در بین طیّب‌ها باشد؛ و روز سخن می‌گوید تا مبادا طیّبی در بین خبیث‌ها مانده باشد. 🪔 شب غربال می‌کند تا فقط «صالحان» بمانند و روز غربال می‌کند تا فقط «اشقیاء» در مقابل او ایستاده باشند. 🥀 🍁🥀🍁
7.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍁🥀🍁 🥀 🪔هیچ ‌جایی خـانـه‌ی آدم نخواهدشد ولی 🪔با حُسینی‌های عاشق هم ‌اُتاقی بهترست 🥀 🍁🥀🍁