گونی بزرگی رو گذاشته بود روی دوشش و تو سنگر ها جیره پخش میکرد!
بچه ها باهاش شوخی میکردن.
-اخوی دیر اومدی!
-برادر میخوای بکشیمون از گشنگی؟
-عزیز جان! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی برا خودشیرینی دیگه..
گونی بزرگ بود و سر اون بنده خداپایین.
کارش که تموم شد.
گونی روگذاشت زمین .. همه شناختنش!
#شهید_محمود_کاوه
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
ندیدم بگذارد کسی لباسش را بشوید.
علی قمی این کار را کرد. ولی #محمود سریع تلافی کرد، رفت لباس علی را شست گفت
"بار آخرت باشد به حرفم گوش نمیکنی آ."
وقت غذا هم میرفت توی صف، پشتسر بچهها میایستاد غذا میگرفت.
اگر آشپز میشناختش میخواست غذایش را چربتر کند غذای نفر قبلی یا بعدی را برمیداشت،میگفت
"تا تو باشی دیگر پارتی بازی نکنی."
#شهید_محمود_کاوه
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
میخواست بیدارش کند؛ نمیگذاشتم. بحثمان گرفت. گفتم: مگه تو نمیدونی اون چقدر کم میخوابه؟ صدای محمود کاوه از توی اتاق بلند شد: اون بیرون چه خبره؟ به طرف گفتم: آخرش کار خودت رو کردی؟ در اتاق را باز کردم. گفتم: یه بسیجیه، میگه با شما کار داره. آمد دم در. گفت: من در خدمتام. طرف، خیلی خونسرد گفت: راستش میخواستم با شما عکس بگیرم. محمود دمپایی پاش کرد. گفت: کجا میخوای عکس بگیری؟ گفت: توی محوطه. چهار_ پنج بار کشاندش اینطرف و آنطرف تا سرانجام عکساش را گرفت. محمود که برگشت، رفتم سراغ بسیجی. ناراحت و دمغ گفتم: ارزشش رو داشت برای یه عکس، فرمانده تیپ رو از خواب بیدار کنی و هی ببریش اینور و اونور؟
سرش را انداخت پایین. گفت: راستش شنیده بودم آدم فروتنیه؛ ولی دوست داشتم از نزدیک ببینم.
#شهید_محمود_کاوه
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca