#روایت_عشق❤️
✨🥀 یک روز یک تفنگ بادی دادم دستش، برای شکار گنجشک تا ساعت ۹ شب هر چه منتظرش شدیم، به خانه نیامد. مادرش خیلی تشویش داشت. گفت: برو، ببین بچه کجا رفت. من کمی اوقات تلخی کردم و گفتم: می خواهم بخوابم بعد از چند دقیقه دیدم از لای لحاف نامه ای بیرون افتاد. روی آن نوشته بود: آقاجان! منتظر من نباش رفتم جبهه.
#راوی:پدر بزرگوار شهید
#شهید_حسینعلی_دهقانی_رستمی🌷
🌷 #تولد :۱۳۴۸/۰۱/۰۱ بهشهر
🕊 #شهادت : ۱۳۶۵/۱۱/۰۸ شلمچه
هدیه به ارواح مطهر شهدا #صلوات🌷
موکب اربعین شهدای شهرستان بهشهر
@behshahr_arbaeen
#روایت_عشق❤️
✨🥀 یک روز یک تفنگ بادی دادم دستش، برای شکار گنجشک تا ساعت ۹ شب هر چه منتظرش شدیم، به خانه نیامد. مادرش خیلی تشویش داشت. گفت: برو، ببین بچه کجا رفت. من کمی اوقات تلخی کردم و گفتم: می خواهم بخوابم بعد از چند دقیقه دیدم از لای لحاف نامه ای بیرون افتاد. روی آن نوشته بود: آقاجان! منتظر من نباش رفتم جبهه.
#راوی:پدر بزرگوار شهید
#شهید_حسینعلی_دهقانی_رستمی🌷
🌷 #تولد :۱۳۴۸/۰۱/۰۱ بهشهر
🕊 #شهادت : ۱۳۶۵/۱۱/۰۸ شلمچه
هدیه به ارواح مطهر شهدا #صلوات🌷
موکب اربعین شهدای شهرستان بهشهر
@behshahr_arbaeen