eitaa logo
اعتقادات اهل سقیفه
52 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
محمد بن أحمد بن عبد الرحمن أبي الحسين الملطي الشافعي از علمای سرشناس اهل خلاف متوفای سال 377 ه.ق در کتاب خود با نام التنبيه والرد على أهل الأهواء والبدع ، فرقه های شیعه را به زعم خود می شمارد . در مورد فرقه چهاردهم می نویسد : و الفرقة الرابعة عشرة من الإمامية: هم أهل قُم ... يجمعُونَ بَين الظّهْر وَالْعصر فِي أول الزَّوَال وَبَين الْمغرب وَالْعشَاء فِي جَوف اللَّيْل آخر وَقت الْمغرب عِنْدهم وَيصلونَ صَلَاة الْفجْر بَين طُلُوع الْفجْر الأول الَّذِي يُسمى ذَنْب السرحان ويمسحون فِي الْوضُوء بِالْمَاءِ على ظُهُور أَقْدَامهم وأسفلها فرقه چهاردهم از امامیه هستند ... [آنها] میان نماز ظهر و عصر در ابتدای زوال [آفتاب] جمع کرده و میان مغرب و عشا در آخر وقت مغرب جمع می کنند. در هنگام وضو بر پاهای خود مسح می کنند. در ادامه می نویسد : وَلَهُم طعن على السّلف وَشتم عَظِيم حَتَّى يبلغ الْوَاحِد مِنْهُم أَن يَأْخُذ شَيْئا أَو مِثَالا يحشوه تبنا أَو صُوفًا يُسَمِّيه أَبَا بكر وَعمر وَعُثْمَان رَضِي الله عَنْهُم ويضربه بالعصى حَتَّى يهريه ليشفي بذلك مَا فِي قلبه آنها بر سلف [صحابه] طعن می کنند و آنها را می دهند. تا به آن جا که یکی از آنها یا تمثالی ساخته و آن را از کاه و یا پشم پر کرده و آن را ابوبکر و عمر و عثمان می نامد. پس از آن، آن مترسک را آن قدر زده تا پاره شود و این کار را برای ارامش و تشفی قلب خود می کند التنبيه والرد على أهل الأهواء والبدع نویسنده : المَلَطي، أبو الحسين جلد : 1 صفحه : 32
کان عمر آدم شدید الادمه ⇠عمر بسیار سیاه چرده بوده المعارف ، ص 181 ، اسم المؤلف: ابن قتیبة أبو محمد عبد الله بن مسلم الوفاة: 276هـ ، دار النشر : دار المعارف - القاهرة ، تحقیق : دکتور ثروت عکاشة ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⇠ابن عبدالبر چنین می گوید : قد ذکر الواقدى من حدیث عاصم بن عبید الله عن سالم بن عبد الله بن عمر عن أبیه قال إنما جاءتنا الأدمة من قبل أخوالى بنى مظعون وکان أبیض لا یتزوج لشهوة إلا لطلب الولد وعاصم بن عبید الله لا یحتج بحدیثه ولا بحدیث الواقدى وزعم الواقدى أن سمرة عمر وأدمته إنما جاءت من أکله الزیت عام الرمادة وهذا منکر من القول وأصح ما فى هذا الباب والله أعلم حدیث سفیان الثورى عن عاصم بن بهدلة عن زر بن حبیش قال رأیت عمر شدید الأدمة واقدی بر اساس حدیث عاصم بن عبیدالله از عبدالله بن عمر از پدرش می گوید : سیاه چردگی ما از طرف دایی های ما از بنی مظعون به ما رسیده است و او سفید رو بود و بخاطر شهوت ازدواج نمی کرد بلکه برای طلب فرزند ازدواج می کرد . به روایت عاصم بن عبیدالله و واقدی احتجاج نمی شود . واقدی فکر کرده که علت سیاه چردگی عمر بخاطر خوردن زیتون عام الرماده می باشد ولی ابن سخن منکر است و صحیح قول در این باب ، حدیث سفیان ثوری از عاصم بن بهدله از زر بن حبیش می باشد که گفت : عمر را دیدم که بسیار سیه چرده بود.⚫️ الاستیعاب فی معرفة الأصحاب ، ج 3 ص 1146 ، اسم المؤلف: یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر الوفاة: 463 ، دار النشر : دار الجیل - بیروت - 1412 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : علی محمد البجاوی ⇠ابن اثیر نیز همین نظر ابن عبدالبر را نقل و تایید کرده است . أسد الغابة فی معرفة الصحابة ، ج 4 ص 191 ، اسم المؤلف: عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد الجزری الوفاة: 630هـ ، دار النشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عادل أحمد الرفاعی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⇠برخی دیگر نیز به رنگ پریده بودن او اشاره کرده اند تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس، ج 2 ص 240 ، اسم المؤلف: حسین بن محمد بن الحسن الدِّیار بَکْری الوفاة: 966 هـ ، دار النشر : دار صادر – بیروت سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی ، ج 2 ص 478 ، اسم المؤلف: عبد الملک بن حسین بن عبد الملک الشافعی العاصمی المکی الوفاة: 1111هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1419هـ- 1998م ، تحقیق : عادل أحمد عبد الموجود- علی محمد معوض
طبق احاديثِ جماعت عمریه مفضول (عُمَربن زنا) برتر از افضل (ابوبکر زندیق) است. از قيس نقل شده كه گفت ابوبكرزنذیق [در اولین خطابه خود] براى ما خطبه خواند و گفت: «من ولی امر شما شدم در حاليكه بهترينِ شما نيستم؛ اگر درستكار بودم، ياريم كنيد واگر بد كردم جلوی مرا بگيريد چرا كه من شيطانی دارم كه همواره مرا گول ميزند...» محقق کتاب الزهد در مورد سند این روایت مینویسد جیّد ﴿نیکو﴾ است این در حالیست که در صحیح بخارى روایت شده که شیطان از عمربن زنا فرار میکند و از  راهی که عمربن زنا میرود نمیرود!! نام کتاب : صحيح البخاري نویسنده : البخاري جلد : 5  صفحه : 11 https://lib.efatwa.ir/42174/5/11 https://b2n.ir/f59938
مرحوم محدث نوری (رضوان الله علیه) می‌نویسد: از جمله عداوت‌های عمر با عجمان این بود که هنگام ورود اسرای ایرانی به مدینه تصمیم گرفت زنان را بفروشد و مردان را بندگان عرب قرار دهد و تصمیم گرفت عجمان را کنار کعبه بگذارد تا ضعفاء و پیرمردان را بر کول سوار کنند پس امیر المومنین (علیه السلام) فرمود: بزرگ هر قومی را اکرام کنید و این فارس‌ها قوم حکیم و کریمی هستند، با ما صلح کرده و به اسلام آوردن ترغیب شدند پس آنچه سهم من و بنی هاشم هست را آزاد نمودم پس سائر مسلمین نیز گفتند: ما هم حقمان را مانند شما آزاد می‌کنیم ای برادر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پس عمر گفت: پسر أبی طالب (علیهما السلام) رأی من در مورد عجمان را نقض کرد برخیزید و بروید!! نفس الرحمن فی فضائل سلمان، تألیف محدث نوری، صفحه ۵۷۰، چاپ مؤسسة الآفاق
در کتاب "رشح الولاء في شرح الدعاء" تالیف أبي السعادات أسعد بن عبدالقاهر الغروي الأصفهاني - قرن هفتم - (که در شرح دعای صنمی قریش نوشته شده )صفحه ۲۸۶ آمده است: کان عُمَر مخنَّثاً، ففی العقد الفرید المخطوط بمکتبة المدینة المنورة: کان یُفعَل في دبره مساءً و صباحاً، ثمّ یصلّی بالناس جُنُباً جمعةً وجماعةً... ترجمه: عُمَر مخنّث بوده (یعنی دو جنسه و مفعول و مأبون و... )، و در کتاب العقد الفرید (از کتب مخالفین)، در چاپ خطی آن که در کتابخانه مدینه منوره موجود است آمده که: هر صبح و شب باید ترتیبِ او (عمر) داده می‌شد، و با همان حال جنابت نماز جمعه و جماعت را می‌خوانده...! @عنایت داشته باشید که کتاب عقد الفرید از کتب مخالفین است و خودشان معترف هستند که عمر ابنه ای بوده و حال ببینید روزگار چه بر سر عده ای درآورده که مدافع عمر شده اند و از عمری ها تعریف و تمجید میکنند. ْهَا
لعنت الله علیه در منابع اهل تسنن ادعا شده است که پدر خلیفه اول ، ابوقحافه و مادرش دختر برادر ابوقحافه ، سَلمی بنت صَخر از قبیله تَیم بن مُرَّه بوده است ؛ و این ادعا یعنی ابوبکر نَسَبی ناپاک دارد و حاصل ازدواج عمو با برادرزاده خویش است . پدر ابوبکر در جاهلیت، به عنوان خدمتکار در خانه "عبدالله بن جُدعان بن عمرو بن کعب" که پسر عمویش بود کار می کرد ، و مردمان را به ضیافت و مهمانی سفره ارباب خویش دعوت می نمود !! (۱) عبدالله بن جُدعان برده فروش بود و کنیزان را میخرید (۲)؛ به تصریح تاریخ اهل تسنن او کنیزان را به فحشا وادار می ساخت و مهمانان و مشتریان وی ، آنان را صاحب فرزند می کردند و این فرزندان را می فروخت (۳) در میان این کنیزان می توان به "نابغه" مادر عمروعاص اشاره کرد که از زنان بسیار بدنام در جاهلیت بود(۴) ابو قحافه پدر ابوبکر در فتح مکه ایمان آورده است (۵) در جریان فتح مکه ، ابوقحافه (که بینایی خود را به جهت کهولت سن از دست داده بود) از دخترش اسماء می خواهد که دست وی را گرفته ، او را به بالای کوه برساند تا وی به کمک دخترش با پرتاب سنگ از ورود مسلمانان جلوگیری کند ! مسلمانان نیز با سنگ پاسخ او را می دهند و سر ابوقحافه می شکند .(۶) این ماجرا نشان می دهد که ابوقحافه و دخترش اسماء تا آن زمان مسلمان نبودند. پس از فتح و پیروزی ، او را پیش پیامبر(صلی الله علیه و آله) می آورند تا ایمان خود را اظهار کند ، ابوبکر پدر را همراهی می کند و دست او را می گیرد، وی که ریش و سبیلی انبوه ، بدحالت و سفید داشت و موی سرش شانه نکرده و بسیار ژولیده بود، با ظاهری نامتعارف به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله می رسد؛ تاریخ نویسان ، ظاهر وی را به درختی سفید (= ثغامه) با گُل، شاخ و برگی انبوه و سفید رنگ تشبیه کرده اند (۷) رسول خدا صلی الله علیه و آله به فرزندان ابوقحافه دستور می دهند که وضعیت ظاهری پدر را پیرایش و اصلاح کنند.(۸) وی در سال ۱۴ هجری و در دوران خلافت عمر و در سن ۹۷ سالگی می میرد.(۹) ابوبکر تنها خلیفه ای است در تاریخ اسلام (اسلام اموی و عباسی) که زمانی که مرد پدرش زنده بود .(۱۰) منابع از مدارک اهل تسنن : لازم به ذکر است در منابع روایی شیعیان ، اهل بیت علیهم السلام ، صحبتی از ناپاکی ولادت خلیفه اول (بر خلاف خلیفه دوم) نکرده اند و این ناپاکی ولادت را ما تنها با ارجاع به خود کتب اهل تسنن بیان می داریم؛ و قاطبه علمای بزرگ شیعه که تنها به دنبال حق و حقیقت هستند تأکیدی بر این قضیه ننموده اند. 1- امتاع الأسماع ۷۷/۴ ؛ المنمق ص۳۷۲ 2- مروج الذهب ۲۷۸/۲ 3- انساب الاشراف ۱۵۹/۱۰ ؛ معارف ص۵۷۶ 4- استيعاب ۱۱۸۵/۳ ؛ اسدالغابه ۷۴۱/۳ 5- استيعاب واژهء "عثمان بن عامر" ۱۰۳۶/۳ 6- انساب الاشراف ۹۹/۱۰ 7- ثغامه : درختی با برگها ، شاخه ها و ساقه هایی سفید و زرد رنگ که گلهای سفید هم دارد. 8- استيعاب ۱۰۳۶/۳ 9- استيعاب ۱۰۳۶/۳ 10- اسدالغابه ۴۷۸/۳
هشام بن عمار بن نصیر سلمی دمشقی(153 هـ - 245 هـ) مفتی و شیخ و خطیب و محدث سرشناس اهل تسنن  می گوید : متوکل بعضی از پسرانش را برای تعلیم خواندن و نوشتن نزد من فرستاد . ما بجای پوشیدن شلوار ، ازار می بستیم  از این رو هنگام نشستن آلتم پیدا شد و پسر متوکل ان را دید و گفت عمو جان آن را بپوشان . گفتم : ان را دیدی ؟ گفت : بله گفتم : پس دیگر هرگز چشم درد نمی گیری ان شاالله هنگامی که نزد پدرش متوکل رفت خندید . متوکل از علت خندیدن او جویا شد و پسر ان اتفاق و کلام من را برایش نقل کرد . متوکل گفت : یکی از اهل علم تفال نیکویی برایت زده است پس هزار دینار برایش ببر . تاريخ دمشق ج: 74  ص : 35
زنازاده زنازاده شمس‌الدین ذهبی سنّی متعصّب ، مینویسد ؛ إنَّ عُمَرَ كَتَبَ إلىٰ عَمرو بْن العَاصِ أنْ قَرِّبْ دارَ عَبدِالرَّحمٰنِ‌ بْن‌ ملجم مِنَ المَسجِدِ لِيُعلِّمَ النَّاسَ القُرآنَ وَ الفِقْهَ ، فَوَسَّعَ لَهُ مَكانَ دَارِهِ. عُمَر‌ بْن‌ خطّاب ، در نامه ای به عَمْرو عاص أمر کرد که خانه إبْن ملجم را به مسجد نزدیک کن تا به مردم ، قرآن و فقه یاد دهد. عَمْرو عاص نیز ، خانه او را وسعت داد تا به مسجد نزدیک شود. سير أعلام النبلاء ۲ / ۵۳۹
ابن أبی الحدید معتزلی، ادیب و مورّخ مشهور عامه در قرن هفتم می‌نویسد: «كان عمر إذا غضب على بعض أهله لم يشتف حتى يعض يده وكان عبد الله بن الزبير كذلك.» هرگاه عمر بن خطّاب به یکی از افراد خانواده‌اش غضب می‌کرد، تا دست او را گاز نمی‌گرفت آرام نمی‌شد! و عبدالله بن زبیر نیز چنین بود. او همچنین نقل می‌کند: روزی به گوش عمر رسید که فرزندش عبیدالله، کُنیه ابوعیسی برای خود گذاشته است؛ عمر او را فراخواند و به او گفت: «آیا خود را ابوعیسی کُنیه داد‌ه‌ای؟!» عبیدالله ترسید و هراسان شد، اما عمر دستش را چنان گاز گرفت که فریادش بلند شد! سپس او را کتک زد و گفت: «وای بر تو! برای عیسای پیغمبر، پدر قرار داده‌ای؟! مگر عیسی پدر داشت؟!» شرح نهج البلاغة (إبن‌أبی‌الحديد)، ج١٢، ص۴۴
لعنت الله علیه برخی از علماء عامّة همانند إبن حزم اندلسی كه از استوانه های علمی عامّة بشمار میرود ، در كتاب المُحَلّی مینویسد ؛ إنَّ أَبَابَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ وَ طَلْحَةَ وَ سَعْدَ بْنَ أبی وَقَّاصٍ أَرَادُوا قَتْلَ النبیّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ سلّمَ وَ إِلْقَاءَهُ من الْعَقَبَةِ فی تَبُوكَ. أبوبكر ، عمر ، عثمان ، طلحة ، سعد بن أبی وقاص ، قصد كشتن پیامبر را داشتند و میخواستند آن حضرت را از گردنه ای در تبوك به پایین پرتاب كنند. المُحلّی ۱۱ / ۲۲۴
لعنت الله علیه عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قَالَ: " تَعَلَّمَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ الْبَقَرَةَ فِي اثْنَتَيْ عَشْرَةَ سَنَةً، فَلَمَّا أَتَمَّهَا، نَحَرَ جَزُورًا" از عبد الله بن عمر نقل شده است كه گفت: عمر بن خطّاب، دوازده سال طول كشيد تا سوره بقره را ياد بگيرد!!!! وقتى یاد گرفت، به شکرانه‌اش شتری را قربانی نمود. الدُرالمنثور، ج١ ص۵۴_ شعب الإيمان، ج٢ ص١٩۵۴_ سیر أعلام النبلاء، ج٢ ص۴٠٨ _ شرح الزرقاني علي موطأ الإمام مالك، ج٢ ص٢٧ این روایت مطابق با مبانی سُنّیان صحیح است و تردیدی در آن نیست.
الثاني علّامه مجلسی رحمه الله: «واقدى و بلاذرى و محمد بن اسحاق و زهرى و هلال بن عامر و اكثر مورّخين و محدّثين عامّه گفته‌اند: أبو بكر و عمر داخل لشكر اسامه بودند و نقل كرده‌اند كه چون أبوبكر خبر خلافت خود را براى اسامه فرستاد، اسامه گفت: من و لشكرى كه با من است تو را ولى نكرده‌اند و حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مرا بر شما امير كرد و عزل نكرد و شما را بر من امير نكرد تا از دنيا رفت، و تو و دوستت عمر، بى‌رخصت من برگشتید. و امرى بر حضرت رسول اکرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مخفى نبود و مرا و شما را می‌شناخت، مرا بر شما امير كرد و شما را بر من امير نكرد. أبوبكر خواست خود را خلع كند از خلافت، عمر نگذاشت. پس اسامه برگشت و بر درب مسجد ايستاد و فرياد زد: كه عجب دارم از مردى كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مرا بر او امير كرد، او مرا عزل كرده و دعواى امارت بر من می‌كند.» حق اليقين، ص ۱۵۶