#ابوبکر لعنت الله علیه
#نسب_خلیفه_اول
#جمادی_الثانی
#بیست_و_دوم
در منابع اهل تسنن ادعا شده است که پدر خلیفه اول ، ابوقحافه و مادرش دختر برادر ابوقحافه ، سَلمی بنت صَخر از قبیله تَیم بن مُرَّه بوده است ؛ و این ادعا یعنی ابوبکر نَسَبی ناپاک دارد و حاصل ازدواج عمو با برادرزاده خویش است .
پدر ابوبکر در جاهلیت، به عنوان خدمتکار در خانه "عبدالله بن جُدعان بن عمرو بن کعب" که پسر عمویش بود کار می کرد ، و مردمان را به ضیافت و مهمانی سفره ارباب خویش دعوت می نمود !! (۱)
عبدالله بن جُدعان برده فروش بود و کنیزان را میخرید (۲)؛
به تصریح تاریخ اهل تسنن او کنیزان را به فحشا وادار می ساخت و مهمانان و مشتریان وی ، آنان را صاحب فرزند می کردند و این فرزندان را می فروخت (۳)
در میان این کنیزان می توان به "نابغه" مادر عمروعاص اشاره کرد که از زنان بسیار بدنام در جاهلیت بود(۴)
ابو قحافه پدر ابوبکر در فتح مکه ایمان آورده است (۵)
در جریان فتح مکه ، ابوقحافه (که بینایی خود را به جهت کهولت سن از دست داده بود) از دخترش اسماء می خواهد که دست وی را گرفته ، او را به بالای کوه برساند تا وی به کمک دخترش با پرتاب سنگ از ورود مسلمانان جلوگیری کند ! مسلمانان نیز با سنگ پاسخ او را می دهند و سر ابوقحافه می شکند .(۶)
این ماجرا نشان می دهد که ابوقحافه و دخترش اسماء تا آن زمان مسلمان نبودند.
پس از فتح و پیروزی ، او را پیش پیامبر(صلی الله علیه و آله) می آورند تا ایمان خود را اظهار کند ، ابوبکر پدر را همراهی می کند و دست او را می گیرد، وی که ریش و سبیلی انبوه ، بدحالت و سفید داشت و موی سرش شانه نکرده و بسیار ژولیده بود، با ظاهری نامتعارف به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله می رسد؛
تاریخ نویسان ، ظاهر وی را به درختی سفید (= ثغامه) با گُل، شاخ و برگی انبوه و سفید رنگ تشبیه کرده اند (۷)
رسول خدا صلی الله علیه و آله به فرزندان ابوقحافه دستور می دهند که وضعیت ظاهری پدر را پیرایش و اصلاح کنند.(۸)
وی در سال ۱۴ هجری و در دوران خلافت عمر و در سن ۹۷ سالگی می میرد.(۹)
ابوبکر تنها خلیفه ای است در تاریخ اسلام (اسلام اموی و عباسی) که زمانی که مرد پدرش زنده بود .(۱۰)
منابع از مدارک اهل تسنن :
لازم به ذکر است در منابع روایی شیعیان ، اهل بیت علیهم السلام ، صحبتی از ناپاکی ولادت خلیفه اول (بر خلاف خلیفه دوم) نکرده اند و این ناپاکی ولادت را ما تنها با ارجاع به خود کتب اهل تسنن بیان می داریم؛ و قاطبه علمای بزرگ شیعه که تنها به دنبال حق و حقیقت هستند تأکیدی بر این قضیه ننموده اند.
1- امتاع الأسماع ۷۷/۴ ؛ المنمق ص۳۷۲
2- مروج الذهب ۲۷۸/۲
3- انساب الاشراف ۱۵۹/۱۰ ؛ معارف ص۵۷۶
4- استيعاب ۱۱۸۵/۳ ؛ اسدالغابه ۷۴۱/۳
5- استيعاب واژهء "عثمان بن عامر" ۱۰۳۶/۳
6- انساب الاشراف ۹۹/۱۰
7- ثغامه : درختی با برگها ، شاخه ها و ساقه هایی سفید و زرد رنگ که گلهای سفید هم دارد.
8- استيعاب ۱۰۳۶/۳
9- استيعاب ۱۰۳۶/۳
10- اسدالغابه ۴۷۸/۳
#اللهم_العن_ابابکر_عمر_عثمان_عایشه
#چشم_درد
#آلت_تناسلی
#لنگ
#فال_نیک
#متوکل_ولدالزنا
هشام بن عمار بن نصیر سلمی دمشقی(153 هـ - 245 هـ) مفتی و شیخ و خطیب و محدث سرشناس اهل تسنن می گوید :
متوکل بعضی از پسرانش را برای تعلیم خواندن و نوشتن نزد من فرستاد . ما بجای پوشیدن شلوار ، ازار می بستیم از این رو هنگام نشستن آلتم پیدا شد و پسر متوکل ان را دید و گفت عمو جان آن را بپوشان .
گفتم : ان را دیدی ؟
گفت : بله
گفتم : پس دیگر هرگز چشم درد نمی گیری ان شاالله
هنگامی که نزد پدرش متوکل رفت خندید . متوکل از علت خندیدن او جویا شد و پسر ان اتفاق و کلام من را برایش نقل کرد .
متوکل گفت : یکی از اهل علم تفال نیکویی برایت زده است پس هزار دینار برایش ببر .
تاريخ دمشق ج: 74 ص : 35
#اللهم_العن_ابابکر_عمر_عثمان_عایشه
#اللهم_العن_ابابکر_عمر_عثمان_متوکل
#چشم_درد
#آلت_استاد
#نسخه_عمری
صالح جزره عالم و فقیه و حافظ و عارف و امام حدیث اهل تسنن که نزد آنها راستگو و امین است
ابوالنضر فقیه می گوید : نزد صالح جزره در می خواندیم و او معلول جسمی بود . هنگام درس تکانی خورد و عورتش نمایان شد .
بعضی از شاگردان با آن اشاره کردند تا لباسش را جمع کند .
صالح جزره گفت :
آلت من را دیدی؟
چشمت هرگز درد نخواهد گرفت.
تاريخ بغداد ج ١٠،ص ۴۴۴
تاريخ الاسلام ج 22 ص :10
#اللهم_العن_ابابکر_عمر_عثمان_معاویه
#عمر_شناسی لعنت الله علیه
#اميرالمؤمنينِ_جعلی
#عمروعاص_خبیث
#ابوبکر_زندیق
کان ابن الخطاب یسمّی نفسه خلیفة أبی بکر، و یکتب إلی عمّاله من خلیفة أبیبکر حتی جاءه لبید بن ربیعة و عدیّ بن حاتم فقالا لعمرو بن العاص: استأذن لنا علی أمیرالمؤمنین فخاطبه عمرو بن العاص بأمیر المؤمنین فجری ذلک فی المکاتیب من یومئذ، ذکر ذلک ابن عبد البرّ فی الإستیعاب.
عمر بن خطّاب خود را خلیفه ابوبکر میخواند و برای عاملان خود مینوشت: "از طرف خلیفه ابوبکر". تا اینکه لبید بن ربیعه و عدیّ بن حاتم پیش او آمدند و به عمروعاص گفتند: از امیرالمؤمنین برای ما اجازه ورود بخواه، پس عمروعاص او را با لفظ امیرالمؤمنین خطاب کرد و از آن زمان در نامه نگاری ها، عمر با همین لقب نامیده شد.
#اللهم_العن_ابابکر_عمر_عثمان_معاویه بحارالأنوار، ج ٢٩ ص ۵١٧، به نقل از: الإستیعاب -المطبوع علی هامش الإصابة- ۲: ۴۶۶ باختصار.
#اللهم_العن_ابابکر_عمر_عثمان_معاویه
#عمر زنازاده
#ابن_ملجم زنازاده
#معلم_قرآن
#مسجد
#مردم
شمسالدین ذهبی سنّی متعصّب ، مینویسد ؛
إنَّ عُمَرَ كَتَبَ إلىٰ عَمرو بْن العَاصِ أنْ قَرِّبْ دارَ عَبدِالرَّحمٰنِ بْن ملجم مِنَ المَسجِدِ لِيُعلِّمَ النَّاسَ القُرآنَ وَ الفِقْهَ ، فَوَسَّعَ لَهُ مَكانَ دَارِهِ.
عُمَر بْن خطّاب ، در نامه ای به عَمْرو عاص أمر کرد که خانه إبْن ملجم را به مسجد نزدیک کن تا به مردم ، قرآن و فقه یاد دهد. عَمْرو عاص نیز ، خانه او را وسعت داد تا به مسجد نزدیک شود.
سير أعلام النبلاء ۲ / ۵۳۹
#اللهم_العن_ابابکر_عمر_عثمان_عایشه
#اللهم_العن_ابابکر_عمر_عثمان_ابن_ملجم
#عمرشناسی
#گازگرفتن
#ابوعیسی
#کنیه
ابن أبی الحدید معتزلی، ادیب و مورّخ مشهور عامه در قرن هفتم مینویسد:
«كان عمر إذا غضب على بعض أهله لم يشتف حتى يعض يده وكان عبد الله بن الزبير كذلك.»
هرگاه عمر بن خطّاب به یکی از افراد خانوادهاش غضب میکرد، تا دست او را گاز نمیگرفت آرام نمیشد! و عبدالله بن زبیر نیز چنین بود.
او همچنین نقل میکند:
روزی به گوش عمر رسید که فرزندش عبیدالله، کُنیه ابوعیسی برای خود گذاشته است؛ عمر او را فراخواند و به او گفت: «آیا خود را ابوعیسی کُنیه دادهای؟!» عبیدالله ترسید و هراسان شد، اما عمر دستش را چنان گاز گرفت که فریادش بلند شد! سپس او را کتک زد و گفت: «وای بر تو! برای عیسای پیغمبر، پدر قرار دادهای؟! مگر عیسی پدر داشت؟!»
شرح نهج البلاغة (إبنأبیالحديد)، ج١٢، ص۴۴
#اللهم_العن_ابابکر_عمر_عثمان_عایشه
#اعتراف_یزید_لعین
#غاصب_بودن_عمرولدالزنا
علامه حلی رضوان الله علیه از بلاذری نقل کرده است:
وقتی حضرت حسین بن علی (علیهما السلام) به شهادت رسید، عبد الله بن عمر به یزید بن معاویه نامهای نوشت که: «پیشامدی عظیم و مصیبتی مهم و حادثهای بزرگ در اسلام اتفاق افتاده است و هیچ روزی مثل روز حسین نخواهد بود.»
یزید نیز در پاسخ او چنین نوشت:
«ای احمق! ما به خانههایی آراسته با فرشهای آماده و تکیه گاههای فراوان وارد شدهایم و برای رسیدن به اینها (حکومت) جنگیدیم؛ اگر حق با ما باشد، که از حق خود دفاع کردهایم، و اگر حق با دیگران باشد، که پدرت (عمر) اولین کسی بود که این سنت را بنا کرد و حق را با خدعه و نیرنگ از صاحب آن (امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام) غصب کرد!»
«وَ رَوَى الْبَلَاذُرِيُّ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ كَتَبَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ إِلَى يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتِ الْمُصِيبَةُ وَ حَدَثَ فِي الْإِسْلَامِ حَدَثٌ عَظِيمٌ وَ لَا يَوْمَ كَيَوْمِ قَتْلِ الْحُسَيْنِ. فَكَتَبَ إِلَيْهِ يَزِيدُ أَمَّا بَعْدُ يَا أَحْمَقُ فَإِنَّا جِئْنَا إِلَى بُيُوتٍ مُجَدَّدَةٍ وَ فُرُشٍ مُمَهَّدَةٍ وَ وِسَادَةٍ مُنَضَّدَةٍ فَقَاتَلْنَا عَنْهَا فَإِنْ يَكُنِ الْحَقُّ لَنَا فَعَنْ حَقِّنَا قَاتَلْنَا وَ إِنْ كَانَ الْحَقُّ لِغَيْرِنَا فَأَبُوكَ أَوَّلُ مَنْ سَنَّ هَذَا وَ اسْتَأْثَرَ بِالْحَقِّ عَلَى أَهْلِه.»
منابع:
1- نهج الحق و کشف الصدق، تألیف علامه حلی، ص۳۵۶
2- بحارالانوار، تألیف علامه مجلسی، ج۴۵، ص۳۲۸
#اللهم_العن_ابابکر_عمر_عثمان_بنی_امیه
#ترور
#عمر لعنت الله علیه
#گردنه_تبوک
برخی از علماء عامّة همانند إبن حزم اندلسی كه از استوانه های علمی عامّة بشمار میرود ، در كتاب المُحَلّی مینویسد ؛
إنَّ أَبَابَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ وَ طَلْحَةَ وَ سَعْدَ بْنَ أبی وَقَّاصٍ أَرَادُوا قَتْلَ النبیّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ سلّمَ وَ إِلْقَاءَهُ من الْعَقَبَةِ فی تَبُوكَ.
أبوبكر ، عمر ، عثمان ، طلحة ، سعد بن أبی وقاص ، قصد كشتن پیامبر را داشتند و میخواستند آن حضرت را از گردنه ای در تبوك به پایین پرتاب كنند.
المُحلّی ۱۱ / ۲۲۴
#اللهم_العن_ابابکر_عمر_عثمان_عایشه
#استعداد_عمر لعنت الله علیه
#سوره_بقره
#نحرشتر
#دوازده_سال
عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قَالَ: " تَعَلَّمَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ الْبَقَرَةَ فِي اثْنَتَيْ عَشْرَةَ سَنَةً، فَلَمَّا أَتَمَّهَا، نَحَرَ جَزُورًا"
از عبد الله بن عمر نقل شده است كه گفت: عمر بن خطّاب، دوازده سال طول كشيد تا سوره بقره را ياد بگيرد!!!! وقتى یاد گرفت، به شکرانهاش شتری را قربانی نمود.
الدُرالمنثور، ج١ ص۵۴_ شعب الإيمان، ج٢ ص١٩۵۴_ سیر أعلام النبلاء، ج٢ ص۴٠٨ _ شرح الزرقاني علي موطأ الإمام مالك، ج٢ ص٢٧
این روایت مطابق با مبانی سُنّیان صحیح است و تردیدی در آن نیست.
#اللهم_العن_ابابکر_عمر_عثمان_عایشه
#سب
#مثالب
#مطاعن
#طلحه لعنت الله علیه
#گاو
لمّا أنفذ عبداللَّه بن عباس إلى الزبير يستفيئه إلى طاعته قبل حرب الجمل
لا تَلْقَيَنَّ طَلْحَةَ، فَإِنَّكَ إِنْ تَلْقَهُ تَجِدْهَ كالثَّوْرِ عَاقِصاً قَرْنَهُ،...
كه قبل از آغاز جنگ جمل به هنگامى كه ابن عبّاس را به سوى زبير فرستاد
و از او دعوت به اطاعت كرد فرموده است:
با «طلحه» ملاقات مكن! كه اگر ملاقاتش كنى، وى را همچون گاوى خواهى يافت كه شاخهايش اطراف گوشهايش پيچ خورده باشد.
نهج البلاغه خطبه 31
#اللهم_العن_ابابکر_عمر_عثمان_طلحه
#عمر_شناسی لعنت الله علیه
#زنده_به_گورکردن
#بت_پرستی
محمد امین شنقیطی از بزرگان وهابیت در کتاب اضواء البیان فی ایضاح القرآن بالقرآن (ج۹ ص۶۳) مینویسد: عمر گفته است: «دو خاطره از دوران جاهلیت دارم که یکى از آنها مرا گریه و دیگرى به خنده مىآورد، اما آن خاطرهاى که مرا به گریه درمىآورد این است که: من رفتم تا دختر خودم را زنده به گور کنم، من براى او گودال مىکندم، ولى او خاکها را از ریشم پاک میکرد، در حالى که نمىدانست من چه قصدى براى او دارم، وقتى این خاطره را به یاد مىآورم گریه مىکنم. اما دیگری: من خدایی از خرما مىساختم (اشاره به بتپرستیش)، شبها آن را بالاى سر خود مىگذاشتم تا از من محافظت کند، وقتى صبح مىشد و گرسنه مىشدم، آن را مىخوردم، وقتى این خاطره را به یاد مىآورم، به خودم مىخندم».
#اللهم_العن_ابابکر_عمر_عثمان_یزید
#۲۲جمادی الثاني
#مرگ_ابابکرزندیق
#لشکراسامه
#سربازفراری
علّامه مجلسی رحمه الله:
«واقدى و بلاذرى و محمد بن اسحاق و زهرى و هلال بن عامر و اكثر مورّخين و محدّثين عامّه گفتهاند:
أبو بكر و عمر داخل لشكر اسامه بودند و نقل كردهاند كه چون أبوبكر خبر خلافت خود را براى اسامه فرستاد، اسامه گفت:
من و لشكرى كه با من است تو را ولى نكردهاند و حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مرا بر شما امير كرد و عزل نكرد و شما را بر من امير نكرد تا از دنيا رفت، و تو و دوستت عمر، بىرخصت من برگشتید. و امرى بر حضرت رسول اکرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مخفى نبود و مرا و شما را میشناخت، مرا بر شما امير كرد و شما را بر من امير نكرد. أبوبكر خواست خود را خلع كند از خلافت، عمر نگذاشت. پس اسامه برگشت و بر درب مسجد ايستاد و فرياد زد: كه عجب دارم از مردى كه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مرا بر او امير كرد، او مرا عزل كرده و دعواى امارت بر من میكند.»
حق اليقين، ص ۱۵۶
#اللهم_العن_ابابکر_عمر_عثمان_عایشه