eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
124هزار عکس
132.1هزار ویدیو
213 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نترس، مدعیِ حقوق بشر با تو کاری ندارد؛ آمده بابا را ببرد ...!🍂
🔴 نماینده مجلس ونزوئلا خواستار نصب تندیس شهید سلیمانی شد. 🔹«ویلیان خیل» نماینده مجلس ملی قانون گذاری ونزوئلا: پیشنهاد می‌کنم وقتی کشتی‌های ایرانی رسیدند، پرچم ایران و تندیس (شهید) سلیمانی را برای بزرگداشت ملت ایران به خاطر همبستگی آنها با ونزوئلا در همه جا نصب کنیم. این پیام توییتری مورد استقبال شهروندان ونزوئلایی قرار گرفته و بازخورد زیادی در شبکه‌های اجتماعی داشته است.
🔴بزودی این مستی را از سر شما خواهیم پراند. ┈ ┈ • •✾•🍀 💐 🍀•✾• • ┈ ┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴‏ رئیس‌جمهور شیطان بزرگ، داغی بر دل ما گذاشت که آتش گرفتیم؛ سپهبد شهید به آرزویش رسید اما تا در این آتش همه پرچم‌های کفر را نسوزانیم و نماز شکرانه‌ی نابودی صهیونیسم را در ‎ نخوانیم از پا نمی‌نشینیم. ‎ ‎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ ‏ببينيد؛ لحظه اعلام آزاد سازی خرمشهر قهرمان آزاد سازي خرمشهر، نمادی از آغاز اقتدار پایدار نظام اسلامی و شکست روحیه استکباری است...
🔴 سوم خرداد، سالروز آزادسازی خرمشهر گرامی باد.
❤️ 📌 حواس‌تان باشد، خلاف قانون و اسلام کاری انجام نشود . هدف وسیله را توجیه نمی کند. ﹏﹏🌸🍃﹏﹏﹏﹏﹏
📌چند خاطره ڪوتاه از آزادسازی خرمشهر خاطـرات شـ🌷هدا نوید شاهد فارس : خاطرات زیر در خصوص شهیدان سید محمد ڪدخدا ، حسن صفرزاده (حسن عراقی)، حاج موسی رضا زاده و حاج کرم الله بوستانی، از شهدای فارس است ڪه در عملیات های آزادسازی خرمشهر از زبان همرزمان بازگو شده است. «فرمانده» عملیاتی ڪه از حدود بیست روز پیش شروع شده به جای سخت و نفس گیر خودش رسیده, اکثر تیپ ها خود را به دروازه های خرمشهر نزدیڪ می کنند. یکی دو روز مانده بود به فتح خرمشهر. در آن گیرو باگیر چشمم افتاد به رزمنده ای که آر پی جی به دوش می رفت. از هیبت و راه رفتنش خوشم آمد. بلند  فریاد زدم خدا قوت برادر... چرخید به سمتم. صورتش پوشیده از گرد و غبار بود. لباس سبزش از عرق و خاک به سیاهی می زد... تا مرا دید خندید و گفت سلام برادر اسدی... لبخند زیبایش، دندان های سفیدش که تنها جایی بود که از خستگی در امان مانده بود. شناختمش، سید محمد کدخدا بود... ساعتی بعد که حاج نبی را دیدم غر زدم، پیر شده، مگه سید محمد فرمانده نیست؟! چرا آرپی جی دستشه! حاج نبی، دستش را به قنداق ژ س اش زد و گفت:ای برادر، تو این گیرو واگیر ڪی سرجاشه که سید محمد سر جاش باشه... «حسن عراقی» عملیات بیت المقدس بود، آزاد سازی خرمشهر. حسن تک تیرانداز بود من هم تیربارچی. اولین روز سقوط شهر بود که وارد خرمشهر شدیم. تڪ و توک درگیری توی شهر بود. هلیکوپترهای عراقی هم که دیگر محل نیروهای خودشان را نمی دانستن، مرتب در حال گشت بودند.  حسن گفت: مجید من برم تو این سنگر ببینم چه خبره. ربع ساعتی گذشت ڪه دیدم، یک عراقی از در سنگر آمد بیرون، تا آمدم ببندمش به رگبار، گفت:نزن بابا، حسنم! خودش بود، یک دست لباس نو عراقی پوشیده بود. قیافه سبزه اش هم کمک کرده بود تا بشود یک عراقی تمام عیار! به سنگر لجستیک عراقی ها تڪ زده بود. چند دقیقه بعد سر و کله یه هلیکوپتر عراقی پیدا شد, من پناه گرفتم, اما حسن ایستاد و چشم دوخت به هلیکوپتر. چند لحظه بعد یک بسته بزرگ از هلیکوپتر جلو حسن افتاد. تا هلیکوپتر چرخید هر دو بستیمش به رگبار. هلیکوپتر ڪه فرار کرد، رفتیم سراغ بسته. بازش کردیم، پر آب میوه خنک بود. در آن گرمای خرداد چقدر چسبید.  حسن دیگر آن لباس را بیرون نیاورد و بین بچه ها معروف شد به حسن عراقی! «پرچم ایران» حاج موسی می گفت: ساعتی از آزادسازی خرمشهر می گذشت که وارد خرمشهر شدم. روی سکویی نشستم تاخستگی در کنم. لحظه ای بعد ۴ نفر دیگر هم کنار من نشستند. اسلحه یکی از آنها روی پایم بود و ناراحتم می ڪرد. گفتم:« برادر اسلحه رو بردار.»  تا گفتم برادر، هر ۴ نفر که بر خلاف من مسلح بودند، اسلحه ها را جلو من انداختند و بلند گفتند: «دخیل یا خمینی!» شانه ای بالا انداختم، اسلحه ها را برداشتم و آن چهار عراقی را به سمت جایگاه اسرا راهنمایی ڪردم. خرمشهر آزاد شده بود. قرار شد پرچم ایران را به نشانه پیروزی روی گنبد مسجد خرمشهر نصب کنیم. هنوز تک و توک عراقی ها در شهر بودند و هنوز روی شهر آتش بود. یک روحانی بلند گفت کی حاضره این پرچم را ببره بالای گنبد! قبل از همه، الله کرم، ڪه موهایش سفید شده بود و راننده تدارکات بود پیش از همه پیش قدم شد و برای نصب پرچم پیروزی رفت روی گنبد مسجد خرمشهر!
‍ 🗞 شهيد مدافع حرم مرتضى عطايى (ابوعلى) به روايت شهید مدافع حرم امير اميرى (ابومهدى): 🔻شهید یک اخلاقی كه داشت، همیشه خوش ذوق و نکته‌سنج بود. وقتى تابلویی را می‌دید، می‌ایستاد و عکس می‌گرفت. 🔸با ماشین پشت سرش حركت مى‌كردم که یک‌دفعه کنار زد و ایستاد. دیدم یک تابلوی مسیر است که بر روی آن نوشته شده؛ ... کیلومتر. گفت: «اسلحه‌ها رو از ماشین بیارید». گفتم: «برای چى؟» گفت: «میخام عکس بگیرم😍. ما عاشق با اسرائیلیم». گفتم: «بی‌خیال. کار داریم، بریم». 🔹بهانه آوردم كه عکس نگیرد. ولی او با چه شور و شوقی عکس می‌گرفت. می‌گفت: «اینجوری وایسا. این‌طوری ژست بگیر».😍 🔸چشمانش از شادی برق می‌زد. ما هم گفتیم هرچه باداباد و در نهایت ... عکس را گرفتیم و رفتیم. البته من بعد از شهادت شهید ابوعلی نتوانستم آن عکس را پیدا کنم. 🔺 بداند همه رزمنده‌ها در منطقه، روزی را انتظار می‌کشند که با اذن از سوی رهبرمان به سمت اسرائیل سرازیر شویم. ما عاشق دیدن روی اصلی هستیم و همه شهدا با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رجعت می‌کنند و با نعره‌های حیدرى وارد خواهیم شد، ان‌شاءالله.👌✔️
♦️ شما بین ما غریب بودید حاج احمد آقا. تا وقتی زنده بودید هیچ جا نگفتید که اولین فرمانده‌ای که وارد خرمشهر شد و آن را فتح کرد شما بودید. حاج قاسم سلیمانی در مورد شما گفته بود: تصورم این بود وقتی خبر شهادت احمد گفته شد، حداقل تیتر همه روزنامه‌ها باید این باشد که فاتح خرمشهر شهید شد