eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
124هزار عکس
132.1هزار ویدیو
213 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
6.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📻قسمت پنجم ☀️وقت چیدن میوه ‌‌ 🔹مجموعه کلیپ برش‌هایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی حاج قاسم سلیمانی هست که ان‌شاءالله هر روز تقدیم می‌شود.
الســـــلام‌علیـــــڪم‌ســــردار‌جـــــان😊✋ و بگو با دل در بند تو باید چه کـنم .. •┈┈••✾❀🕊💖🕊❀✾••┈┈•
💠 ماجراے اقامه سپهبد شهید در کاخ کرملین 🔺 زدیم بغل. وقت نماز بود. گفتم: «حاجی قبول باشه.» ‌گفت: «خدا قبول کنه ان‌شاءالله.» نگاهم کرد. ‌گفت: «ابراهیم!» نگاهش کردم. ||گفت : نمازے خوندم کہ در طول عمرم توے جبهـه هم نخوندم... ||بہ حاج قاسم گفتم: حاج آقا شما همہ نماز هاتون قبوله. √ قصه نماز خوانده شده فرق میڪرد. رفتہ بود کاخ کرملین. قرار داشت با پوتین. تا رئیس جمهور روسیه برسد وقت اذان شد.حاجـی هم بلند شد، اذان و اقامه اش را گفت: صدایش پیچید توے سالن. بعد هم ایستاد بہ نماز. همہ نگاهش میکردند. میگفت: در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بود. 🌟پایان نماز پیشانی اش را گذاشت روے مهر. بہ خداے خودش گفت: « خدایا این بود ڪرامت تو، یه روزے توے کاخ کرملین براے نابودے اسلام نقشه می کشیدند، حالا من قاسم سلیمانـی اومدم اینجا نماز خوندم. » ≈≈راوے: ابراهیم شهریارے≈≈
♥️•﷽•♥️ 👈 سوره اعراف آیه ۳۱ (َكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا ۚ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ) از نعمت های الهی بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید که خدا اسراف کاران را دوست ندارد. _______________ 👈 اسراف ممنوع⛔️⛔️⛔️ مهمان‌ها غذایشان را خورده بودند اما سفره هنوز پهن بود. او که صاحب خانه بود دیرتر از همه رسید. نشست سرسفره و بشقاب غذای مرا که نصفه بود و روی سفره جامانده، کشید جلو و شروع کرد به خوردن. گفتم:« حاجی! این نیم خورد غذای منه. زن‌داداش داره برات غذا می‌کشه.». گفت:« چه فرقی می‌کنه؟ این هم برکت خداست و ما رو سیر می‌کنه. من بخورم بهتره یا بره توی ظرف آشغال؟ شادی روح مطهرش صلوات 📚فرهنگنامه شهدای سمنان، در مکتب حاج قاسم با شهدا درس زندگی بیاموزیم ♥️♥️♥️🌷♥️♥️♥️ مکتب حاج قاسم مکتب پرهیز از اسراف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼 آیت الله مجتهدی : دو کیلو قند و یک کیلو زعفران را بگذار کنار پیت نفت، صبح که شد دیگر نمی‌توان از آنها استفاده کرد! رفیق بد هم همین طور است، برای انسان ضرر دارد؛ پنبه رو بذار کنار آتش بگو نسوز، مگر میشود؟!! پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد ❓بالاترین حسرت ها در قرآن چیست؟ يا وَيْلَتى لَيْتَني لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً ای کاش با فلانی همنشین و رفیق نبودم با شهدا که رفیق باشیم بوی بهشت را هم در زندگی استشمام میکنی دیگه قیامت هم حسرت و افسوس نمی خوری در مکتب حاج قاسم با شهدا می مانیم ♥️♥️♥️🌷♥️♥️♥️ مکتب حاج قاسم مکتب جهاد و مقاومت و شهادت
خیالِ خوبِ تو، لبخند مي شود به لبم وگرنه اين منِ ديوانه غصه ها دارد!! 💕
✅روایتی از نحوه حضور امام خامنه ای در مسجد جمکران ✍حجت‌الاسلام والمسلمین رحیمیان : درباره حضور حضرت آقا در مسجد جمکران در این مدتی که بنده آنجا بودم، گاهی در فاصله‌های زمانی خیلی کم مثلاً در ظرف دو تا سه هفته و یا گاهی هم در فاصله‌های زمانی بیشتر ایشان به مسجد جمکران مشرف می‌شدند. معمولاً هم در یک فضای آرام و خلوتی می‌آیند. به‌گونه‌ای که در ایام تابستان چون روزها بلند است به نماز مغرب ختم می‌شود و در ایام زمستان چون روزها کوتاه است از نماز مغرب به مسجد می‌آیند. طبعاً اگر اول مغرب بیایند ابتدا نماز مغرب و عشاء را می‌خوانند و بعد نماز تحیّت و نماز امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را به‌جا می‌آورند و اگر زودتر بیایند ابتدا نماز تحیّت و نماز امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را می‌خوانند و طبعاً آخر برنامه‌شان به نماز مغرب و عشاء ختم می‌شود. رکوع و سجود و قنوت‌های طولانی دارند، مخصوصاً بعد از پایان نمازشان سجده‌های طولانی‌ دارند و گاهی من شاهد این بودم که چهره‌‌شان را با چند دستمال خشک می‌کردند، و سجده‌های طولانی و قنوت‌های طولانی‌شان توأم با اشک و گریه بود.
شهید که شد جنازش موند تو‌ منطقه، حاج حسین خرازی منو فرستاد تا دنبالش بگردم! رفتم منطقه، همه جا رو آب گرفته بود، هرچی گشتم اثری از علی نبود خبرش رو که به حاجی دادم، باورش نشد. خودش اومد باز گشتیم، فایده نداشت، جنازش موند که موند ... علی دو سال قبل توی بقیع ... نگاهی احساسی و متفاوت ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🔰 از زبان مادر شهید ❣✨بعد از غلام رضا خیلی بی تابی میکردم😢 دلم میخواست هر طــور شده به دیدار بروم و یادبودی از ایشان داشته باشم. ❣✨غلام رضا زیاد به خوابم می آمد و از دلم خبر داشت. خلاصه اینجور که یک قاری نقل میکند: "یک عصر کنار مزار شهید لنگری زاده🌷 بودم، آخه به این شهید خیلی خیلی داشتم. بعد از ذکر توسل و درد دل با او از کنارش پا شدم و را به قصد رفتن ترک کردم. ❣✨همون شب به آمد باغ بزرگ و سرسبزی بود، یک سر باغ او بود یک سر باغ من، با همون خنـ❤️ــده ی همیشگی ش بهم گفت: -امروز شما ما هستید، اعظم سادات در تدارک نهار هستن(در صورتی که خدا میداند اصلا من نام ایشون رو نمی دانستم) +آقا غلام رضا از حضور شما شرمنده ام😥 متاسفانه نمیتونم بمونم باید برگردم، عذر بنده را بپذیرید -حالا که میروی صبـر کن دلم میخواد اون شال سبزی که به گردنته به بدهی. بهش بگو از طرف ماست اینم +تا که این جمله رو گفت از خواب پریدم خواب عجیبی بود، آخه غلام رضا درست میگفت. این شال همان شالی بود که در دیداری که با ایشون در مسابقات قرآنی داشتم به بنده داده بودند و حالا این شهید از من میخواست آن را به مادرش بدهم🎁 ❣✨بله عزیزان "پسرم حاجت من را از طریق یک و آن هم به واسطـه ی یک قاری لبنانی برآورده کرد و طولی نکشید که این فرد لبنانی از طریق واسطه ها به دست من رسید و اکنون دست من است. 🌷 🍃🌹🍃🌹
اخوی به گوشی📞 ما که اومدیم توی این ! 💥ولی به بچه‌های بگو حواسمون هست به هر که می‌نویسن✍...! بگو اینو یادشون باشه: ، شاهدن و ناظر 🌷 🌹🍃🌹🍃