eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
123.3هزار عکس
129.8هزار ویدیو
212 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
والپیپر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی💔 ما ملت شهادتیم ما ملت امام حسینیم💔 .🌟 .🌙 .🌟
نمیدونم اسم این کانال چی بود! ادمینش کی بود؟ چند تا عضو داشت؟ اما دم همه شون گرم که تا آخر کانالو ترک نکردند.. انصافا مردان‌مردبودن،،،،، یادشون گرامی وراهشان پررهرو
هر جا کہ هستی حاضری، از دور در مـا ناظری ؛ شب خانہ روشن می‌شود چون یادِ نامت می‌ڪنم ... ارام به وجود شهدا
... پشت ڪردم بہ گناهـ..پاڪ شوم در رمضان... هـمہ ترڪم بڪنند عیب ندارد... تو بمان...
﷽ پست همسر شهید بسم الله الرحمن الرحیم . مدت کنار هم بودنمان کوتاه بود. درست مثل خوابی شیرین و دلچسب. عطر حضور تو، زندگی ام را عوض کرد. خیلی ها نمی‌دانند آقا وحید؛ خیلی ها خبر ندارند که من مصادق این بیت شعر هستم: «به خودم آمدم انگار تویی در من بود این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود» . آری من شش دانگ دلم را به نامت کردم، درست همان موقع که فهمیدم تو مرد زندگی من هستی... و این قرارداد نانوشته را تنها تو می‌دانی و خدایمان. همان خدایی که به وجود آورنده‌ی عشق است... . گذشتن از تو سخت‌ترین اتفاق زندگی‌ام بود اما فدای سر حسین(ع) تو فدایی امام حسین شدی، همان کسی که بی اندازه عاشقش بودی، همان کسی که بی‌اندازه عاشقش بودم، تنها این است که مرا آرام می‌کند... . پس چون پروانه دور شمع وجود تو می‌گردم و می‌سوزم تا زمان وصالمان برسد. ؟ (ع)
را از شهدا بیاموزیم روزی در تعقیب ضد انقلاب وقتی خواست راکتی شلیک کند متوجه حضور بچه ای در آن حوالی شد، برگشت و ابتدا با بال هلیکوپتر بچه را ترساند و از آنجا راند و بعد برگشت و حمله کرد
را کجا ما می شناسیم را شهیدان می شناسند شهید مصطفی چمران در خصوص رشادت های شهید شیرودی در غائله کردستان و پاوه می گوید: "هنگام هجوم به دشمن با هلیکوپتر به صورت مایل شیرجه می رفت و دشمن را زیر رگبار گلوله می گرفت و مثل جت جنگنده فانتوم مانور می داد. او با آن وحشتی که در دل دشمن ایجاد می کرد، بزرگترین ضربات را به آنها می زد". ۸ اردی بهشت ماه سالروز شهادت خلبان عزیز و شهید علی اکبر شیرودی گرامی باد
📝همسر_سردار_شهید_عباس_کریمی: تواضع و فروتنی عباس باور نکردنی بود. همیشه عادت داشت، وقتی من وارد اتاق می شدم، بلند می‏شد و به قامت می‏ایستاد. وقتی به خانه می رسید، گویی جنگ را می گذاشت پشت در و می آمد تو. دیگر یک رزمنده نبود. یک همسر خوب بود برای من و یک پدر خوب برای مهدی وقتی می آمد انگار همه خوبی های دنیا را با خود می آورد
هرسال در ایام نوروز سفر راهیان نور خانوادگی داشتیم و 4-5 نفری به زیارت می رفتیم.فکر می کنم اردوهای راهیان نور خیلی روی روحیه بچه ها اثر مثبتی می گذاشت.این اردوها بنزینی بود که تا آخر سال آنها را از نظر معنوی تأمین می کرد.محمدرضا این سفر را خیلی دوست داشت و با شهدا رابطه بسیار قوی ای برقرار کرده بود. با شهدا که باشی شهدا دستت را می گیرند و رهایت نمی کنند محمد رضا با شهدا بود شهدا هم حاجتش را دادند و به آرزویش رسید 🎤راوی:مادر شهید دهقان امیری
مدافع حرم شهید محمد اینانلو 🌷 ولادت : ۶۷/۱/۱۸ _ کرج شهادت : ۹۴/۱۰/۲۱ – خانطومان آرامگاه : به وسعت قلب های عاشق ( مفقود الاثر ) 📝 کلام شهید👇 تمنا دارم پاسدار حرمت خون شهیدان باشید و تنها راه حفظ حرمت آن؛ پشتیبانی مطلق و بدون قید و شرط از ولایت فقیه و رهبری فرزانه انقلاب است. ولی فقیه و نایب امام زمان خود را تنها نگذارید که عزت و عاقبت بخيري ما و کشورمان در اطاعت بی چون و چرا از ولی امرمان است.
در محضر سرداران سردار سپهبد شهید سلیمانی راه سردار ، کلام سردار ✅با شهدا بودن سخت نیست با شهدا ماندن سخته ✅مثل شهدا بودن سخت نیست مثل شهدا ماندن سخته ✅مثل شهدا حرف زدن سخت نیست مثل شهدا عمل کردن سخته 👈راه شهدا یعنی نگه داشتن آتش در دستانت اللهم الجعل عواقب امورنا خیراً اللهم ارزقنا توفیق الشهادة شادی روح مطهر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی صلوات 💟💟💟♥️💟💟💟 اینجا محفل عاشقان سردار عاشورایی حاج قاسم سلیمانی ست 💟💟💟🌷💟💟💟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥این «نور» عزیز ماست که تصاویرش ‌اکنون روی سایت جهانی http://uphere.space قابل رؤیت است.فرزندان ایران در دوران تحریم، ماهواره‌ای ساخته‌اند که با سرعت ‌۲۷۵۵۸کیلومتر درساعت هر ۹۳دقیقه یکبار دور زمین می‌چرخد. دست به دست کنید برسد به کسانی که هنوز پیشرفت این کشور را باور نکرده‌اند
❇️استاد حاج آقا مجاهدی: 🌷حاج آقا رفیعی نقل کرد: آیت الله گلپایگانی ره در ماه مبارک رمضان چندین ختم قرآن داشت که یکی از ختم های قرآنش برای بی وارثان بود و یکی هم برای بد وارثان. منظور از بی وارثان آنهایی بودند که کسی را نداشتند تا برایشان خیراتی بفرستد و منظور از بد وارثان کسانی بودند که وارث داشتند اما وارثان و فرزندانشان فراموششان کردند.
﷽ استوری جدید خانم 🙂🙃 .🌟 .🌟 .🌟 .🌟
❤️مناجات با دلبر❤️ 🔅توصیه حاج قاسم: نافله شب را ترک نکنید... 🔸همرزمانش شهادت می‌دهند در هیچ‌کجا نافله شب‌اش ترک نشد... 🔸و حاجتش را نیز در همین نافله‌ها گرفت و رفت... ▪️ما ماندیم با داغی که هر روز سوزان‌تر می‌شود... 🌟⭐️✨⚡️
🌹 دعای صاحب الزمان در حق شیعیان: ✍پروردگارا، شیعیان ما از ما هستند، از زیادی گِلِ ما خلق شده‌اند و به آب ولایت ما عجین گشته‌‌اند، خدایا آنها را بیامرز و گناهانشان را عفو فرما. پروردگارا، آنها را روز قیامت در مقابل چشم دشمنان ما مؤاخذه مفرما چنانچه میزان گناهانشان بیشتر و حسناتشان کم است از اعمال من بردار و به حسنات آنها بیفزای. این مطلب به نقل از مرحوم علامه مجلسی قدس سره از ملحقات کتاب انیس العابدین و علامه میرزا حسین نوری (قدس سره) می‌باشد. 📚بحارالانوار، ج 53،ص302 ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
🕊🥀🌹🌸🌹🥀🕊 خاطره ای از قبل انقلاب در زمان دوره تکاوری بین شیراز و پل خان بسمت مرودشت ، دانشجوها را برده بودند راهپیمایی استقامت . از آسمان آتش می بارید ، خیلی ها خسته شده بودند. نگاهم افتاد به ، عرق بدنش بخار می شد و می رفت هوا . یک لحظه حس کردم دارد آب می شود ، آتش می گیرد و ذوب می شود. شنیده بودم قدرت بدنی بالایی دارد. باخودم گفتم«اینهم که داره می بره» رفتم نزدیک و به ایشان گفتم : اگه برات مقدور نیست میتونی آروم تر ادامه بدی ، قبل از اینکه صیاد چیزی بگه یکی از دانشجوها خودش رو رسوند به ما و گفت : استاد ببخشید ایشان هستند، شونزده هفده روزه... پرسیدم است؟ ــ بله الان ، هم می گیره. ایستادم و جا خوردم . از من فاصله گرفت. مواقعی که بود همراه مهمانهایش خودش هم چای و میوه برمی داشت و نمی گفت هستم ! خدمتکار دفتر هم می دانست که چه باشد چه نباشد باید ظرف میوه را بگذارد جلویش . دیگران هم هیچوقت حق نداشتند پیش مهمانها از بودن ایشان چیزی بگویند. 🕊🥀🌹🌸🌹🥀🕊
🌹🍃 به اَخمت خستـگے دَر مےرود.. لبخنــد لازم نیسـتـــ...✋ کنارِ سیــنےِ چاےِ اصلا قنـــد لازمـ نیستــ😊 ❤️🍃 ═══.•═♡❤️♡═.•═══
دفترچه خاطرات همسر📝 شب عاشورا بود. من در آشپزخانه مشغول غذا پختن بودم، محمدكاظم، هاشم را بغل كرده بود و می خواست او را بخواباند. از داخل آشپزخانه ناگهان صدای هق هق گریه محمدكاظم را شنیدم، نزدیكش كه رفتم دیدم رادیو درحال پخش روضه امام حسین (ع) بود. از او پرسیدم: «چی شده؟» گفت: «دلم بدجوری هوای كربلا كرده». به حدی گریه می كرد كه حال من هم منقلب شد. آنجا بود كه از خدا خواستم به حق همین روزها من و محمدكاظم را راهی كربلا كند. بعد از این جریان بود كه برای مأموریت اعزام شد و دیگر برنگشت. امیدوارم كه امام حسین (ع) حاجتش را برآورده كرده باشد و لحظه شهادت خود امام حسین (ع) از او دستگیری كرده باشد.
♦برادری می گفت حاج قاسم سخت مراقب بود هیچ علقه ای به متاع دنیا پیدا نکند. وقتی می پرسیدند چرا می گفت ‘ماموریت هایی به عهده من است، کارهایی دارم و جاهایی باید بروم، که اگر کمترین وابستگی به دنیا باشد، نمی توانم انجامشان بدهم!’
🌷تهران که می‌آمد وعده می‌کرد در مراسم های حاج منصور ارضی. تازه موتور خریده بودم. بعد از گفتم می‌آیم دنبالت باهم برویم. 🌷از میدان شهدا که رد شدیم یک ماشین پیکان سفید آمد و پیچید جلوی ما. بدجور خوردیم بهش. پرت شدم. از بالای سرم رد شد خیلی متبحرانه خودش را جمع کرد. استخوان ترقوه‌ام شکست.😞 🌷محمدحسین زخم های سطحی برداشت. می‌خواستم زنگ بزنم به پلیس، نگذاشت. می‌گفت ... گفتم: بابا من داغون شدم، چیزی از موتورم نمونده گفت: این بنده خدا گناه داره، گرفتاره 🌷بالاخره به راننده ماشین گفت برو! من رو برد بیمارستان امام حسین (ع). دکتر آورد بالای سرم. اذان گفتند؛ بدون نیت کرد؛ هرچه اصرار کردم نرفت خانه 🌷بچه اولش که به دنیا آمد از همان بدو تولد مشکل تنفسی داشت. هرچی زنگ می‌زدم جواب نمی‌داد. بعد از چند روز پیام داد: دارم پسرم را دفن می‌کنم 🌷از یزد که آمد نمی‌خواستم راجع به آن قضیه صحبت کنم. معلوم بود در دلش غصه دارد. با خانمش می‌آمد مسجد ارگ 🌷یکدفعه گفت: اگر این مناجات حاج منصور نبود نمی‌دانم می‌توانستم این درد را تحمل کنم یا نه‌😞... اینجا که میام آرام می‌شوم.
‌روز پنجشنبه بود، پشت بی سیم منو خواسته بودند، وقتی رفتم گفتند: حاجی میخواد براش روضه بخونی، از پشت بی‌سیم خیلی گرفته و ناراحت بود، شروع کردم به خوندن: در بین آن در و دیوار زهرا صدا می‌زد پدر زهرای من ... نگاهی احساسی و متفاوت ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🤪 😊 قراره هرروزمون بود بعد از صبحانه 🍳 یکی باید حدیث یا نکته اخلاقی می گفت مقر شهید صادقی بودیم گردان امام سجاد علیه السلام قبل از عملیات 💣 بود و طبق قرار هر روز نشسته بودیم دور هم نوبت رسید به شیخ حسین بچه های گردان به این اسم میشناختنش حدیث حضرت علی ع را خواند 😎 " اشجع الناس من غلب هواه "(شجاع ترین مردم کسی است که برهوای نفسش غلبه کند) سر و صدای بچه ها بلند شد 😮 که شیخ حدیث دیگه ای بلد نیستی هربار نوبتش میشد همین حدیث رو میخوند🤦‍♂ گفت نه من فقط همین رو بلدم اینم غنیمته اگه بهش عمل کنیم 👌 گیر و گره کارمون بازمیشه . یکی ازبچه ها گفت هر کی بلده نوحه بخونه این بار هم شیخ حسین داوطلب شد🎤 ارام شروع کرد و دم گرفت "حسین جانم ، حسین جانم ..." اول چند بار این رو تکرار کرد بعد با همان لحن نوحه گفت : اشجع الناس من غلب هواه اشجع الناس من غلب هواه ..." دست های بچه ها به سینه مانده بود 😳 مات ومنگ نگاهش میکردن 🤭 همه باهم زدن زیرخنده 😂🤪 در قرار روزهای بعد جای شیخ حسین وحدیث مولایش خالی بود توی همان عملیات شهید شد . شهادت شلمچه مزار گلزار شهدای علی ابن جعفر قم .