eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
123.7هزار عکس
131هزار ویدیو
213 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️مناجات با دلبر❤️ 🔅توصیه حاج قاسم: نافله شب را ترک نکنید... 🔸همرزمانش شهادت می‌دهند در هیچ‌کجا نافله شب‌اش ترک نشد... 🔸و حاجتش را نیز در همین نافله‌ها گرفت و رفت... ▪️ما ماندیم با داغی که هر روز سوزان‌تر می‌شود... 🌟⭐️✨⚡️
🌹 دعای صاحب الزمان در حق شیعیان: ✍پروردگارا، شیعیان ما از ما هستند، از زیادی گِلِ ما خلق شده‌اند و به آب ولایت ما عجین گشته‌‌اند، خدایا آنها را بیامرز و گناهانشان را عفو فرما. پروردگارا، آنها را روز قیامت در مقابل چشم دشمنان ما مؤاخذه مفرما چنانچه میزان گناهانشان بیشتر و حسناتشان کم است از اعمال من بردار و به حسنات آنها بیفزای. این مطلب به نقل از مرحوم علامه مجلسی قدس سره از ملحقات کتاب انیس العابدین و علامه میرزا حسین نوری (قدس سره) می‌باشد. 📚بحارالانوار، ج 53،ص302 ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
🕊🥀🌹🌸🌹🥀🕊 خاطره ای از قبل انقلاب در زمان دوره تکاوری بین شیراز و پل خان بسمت مرودشت ، دانشجوها را برده بودند راهپیمایی استقامت . از آسمان آتش می بارید ، خیلی ها خسته شده بودند. نگاهم افتاد به ، عرق بدنش بخار می شد و می رفت هوا . یک لحظه حس کردم دارد آب می شود ، آتش می گیرد و ذوب می شود. شنیده بودم قدرت بدنی بالایی دارد. باخودم گفتم«اینهم که داره می بره» رفتم نزدیک و به ایشان گفتم : اگه برات مقدور نیست میتونی آروم تر ادامه بدی ، قبل از اینکه صیاد چیزی بگه یکی از دانشجوها خودش رو رسوند به ما و گفت : استاد ببخشید ایشان هستند، شونزده هفده روزه... پرسیدم است؟ ــ بله الان ، هم می گیره. ایستادم و جا خوردم . از من فاصله گرفت. مواقعی که بود همراه مهمانهایش خودش هم چای و میوه برمی داشت و نمی گفت هستم ! خدمتکار دفتر هم می دانست که چه باشد چه نباشد باید ظرف میوه را بگذارد جلویش . دیگران هم هیچوقت حق نداشتند پیش مهمانها از بودن ایشان چیزی بگویند. 🕊🥀🌹🌸🌹🥀🕊
🌹🍃 به اَخمت خستـگے دَر مےرود.. لبخنــد لازم نیسـتـــ...✋ کنارِ سیــنےِ چاےِ اصلا قنـــد لازمـ نیستــ😊 ❤️🍃 ═══.•═♡❤️♡═.•═══
دفترچه خاطرات همسر📝 شب عاشورا بود. من در آشپزخانه مشغول غذا پختن بودم، محمدكاظم، هاشم را بغل كرده بود و می خواست او را بخواباند. از داخل آشپزخانه ناگهان صدای هق هق گریه محمدكاظم را شنیدم، نزدیكش كه رفتم دیدم رادیو درحال پخش روضه امام حسین (ع) بود. از او پرسیدم: «چی شده؟» گفت: «دلم بدجوری هوای كربلا كرده». به حدی گریه می كرد كه حال من هم منقلب شد. آنجا بود كه از خدا خواستم به حق همین روزها من و محمدكاظم را راهی كربلا كند. بعد از این جریان بود كه برای مأموریت اعزام شد و دیگر برنگشت. امیدوارم كه امام حسین (ع) حاجتش را برآورده كرده باشد و لحظه شهادت خود امام حسین (ع) از او دستگیری كرده باشد.
♦برادری می گفت حاج قاسم سخت مراقب بود هیچ علقه ای به متاع دنیا پیدا نکند. وقتی می پرسیدند چرا می گفت ‘ماموریت هایی به عهده من است، کارهایی دارم و جاهایی باید بروم، که اگر کمترین وابستگی به دنیا باشد، نمی توانم انجامشان بدهم!’
🌷تهران که می‌آمد وعده می‌کرد در مراسم های حاج منصور ارضی. تازه موتور خریده بودم. بعد از گفتم می‌آیم دنبالت باهم برویم. 🌷از میدان شهدا که رد شدیم یک ماشین پیکان سفید آمد و پیچید جلوی ما. بدجور خوردیم بهش. پرت شدم. از بالای سرم رد شد خیلی متبحرانه خودش را جمع کرد. استخوان ترقوه‌ام شکست.😞 🌷محمدحسین زخم های سطحی برداشت. می‌خواستم زنگ بزنم به پلیس، نگذاشت. می‌گفت ... گفتم: بابا من داغون شدم، چیزی از موتورم نمونده گفت: این بنده خدا گناه داره، گرفتاره 🌷بالاخره به راننده ماشین گفت برو! من رو برد بیمارستان امام حسین (ع). دکتر آورد بالای سرم. اذان گفتند؛ بدون نیت کرد؛ هرچه اصرار کردم نرفت خانه 🌷بچه اولش که به دنیا آمد از همان بدو تولد مشکل تنفسی داشت. هرچی زنگ می‌زدم جواب نمی‌داد. بعد از چند روز پیام داد: دارم پسرم را دفن می‌کنم 🌷از یزد که آمد نمی‌خواستم راجع به آن قضیه صحبت کنم. معلوم بود در دلش غصه دارد. با خانمش می‌آمد مسجد ارگ 🌷یکدفعه گفت: اگر این مناجات حاج منصور نبود نمی‌دانم می‌توانستم این درد را تحمل کنم یا نه‌😞... اینجا که میام آرام می‌شوم.
‌روز پنجشنبه بود، پشت بی سیم منو خواسته بودند، وقتی رفتم گفتند: حاجی میخواد براش روضه بخونی، از پشت بی‌سیم خیلی گرفته و ناراحت بود، شروع کردم به خوندن: در بین آن در و دیوار زهرا صدا می‌زد پدر زهرای من ... نگاهی احساسی و متفاوت ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🤪 😊 قراره هرروزمون بود بعد از صبحانه 🍳 یکی باید حدیث یا نکته اخلاقی می گفت مقر شهید صادقی بودیم گردان امام سجاد علیه السلام قبل از عملیات 💣 بود و طبق قرار هر روز نشسته بودیم دور هم نوبت رسید به شیخ حسین بچه های گردان به این اسم میشناختنش حدیث حضرت علی ع را خواند 😎 " اشجع الناس من غلب هواه "(شجاع ترین مردم کسی است که برهوای نفسش غلبه کند) سر و صدای بچه ها بلند شد 😮 که شیخ حدیث دیگه ای بلد نیستی هربار نوبتش میشد همین حدیث رو میخوند🤦‍♂ گفت نه من فقط همین رو بلدم اینم غنیمته اگه بهش عمل کنیم 👌 گیر و گره کارمون بازمیشه . یکی ازبچه ها گفت هر کی بلده نوحه بخونه این بار هم شیخ حسین داوطلب شد🎤 ارام شروع کرد و دم گرفت "حسین جانم ، حسین جانم ..." اول چند بار این رو تکرار کرد بعد با همان لحن نوحه گفت : اشجع الناس من غلب هواه اشجع الناس من غلب هواه ..." دست های بچه ها به سینه مانده بود 😳 مات ومنگ نگاهش میکردن 🤭 همه باهم زدن زیرخنده 😂🤪 در قرار روزهای بعد جای شیخ حسین وحدیث مولایش خالی بود توی همان عملیات شهید شد . شهادت شلمچه مزار گلزار شهدای علی ابن جعفر قم .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وصیت نامه شهید احمد مشلب رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسَّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی صَدَقِ اللّهَََََََََََََظیمِ ال سلام بر اباعبدالله ، مظلوم کربلا و رحمت خداوند و برکاتش بر او باد. سلام بر حضرت زینب (سلام الله علیها) ، سلام بر برادرش مقام اباالفضل العباس (علیه السلام). سلام بر امام مهدی صاحب الزمان (عج الله تعالی فرجه الشریف). با آرزوی تعجیل در فرجش و درود بر نائب برحقّ صاحب الزّمان امام خامنه ای و درود بر روح امام راحل بنیان تبلیغات جمهوری اسلامی. و درود برادر مرد توانا و قدرتمند سیّد حسن نصراللّه و درود و رحمت خدا بر او باد. قطعاً شهادت ، گل رُز زیبایی است که می توانید فکر کنید تا به شما نزدیک شود ، آرزوی شهادت را در اختیار شما قرار دهد. صفحات روحمان به جهانی جاودانگی تراشگاه می توان اینگونه را انتخاب کرد و از این طریق می توان آن را انتخاب کرد. با دیدن این دانش آموز شاهد شهادت راسگرام ، می توانید شهادت راضی کنید تا با استفاده از تجربیات و آرزوی شهادت می توانیم نگاهی بیندازید. ای برادرانم! ای مجاهدان در راه خدا! می توانید هرکدام از شما را به دست آورید. دنیا را همه می توان تصاحب ساز ، ولی آخرت راز با اختیار نیک می توان تصاحب کرد. می گویند که من در این مسیر جهاد را می توانیم ببینیم که می توانیم به راحتی فکر کنیم ، و اگر می بینیم خدایی را به آن بنگری جزیره آسانی در این صورت نمی توانم. این راه برای ادامه یك مسیر كربلا است و ادامه می دهم كه دهم راه دیگری ندارید و در این مسیر می توانید با موفقیت دست یابید. برای مادرم که خون رگهایم از اوست و به تو هدیه می توان دعایی همرا با لبخند برای پروردگارم. وصیت نامه ی شهید احمد مشلب مادرم: می توان توان لحظه ای بهتر از شهادت به دست آورد ، ای نور چشمانم ، ای مهربان. ای اوللین کلمه ای که از زبان خارج است. ای اوّلین آموزگار مکتب شهادت ، ای صاحب زمین در زمین با دستانش تکان غذام. من می توانیم با مراجعه به مرد صاحب الزمان باشم. گرم ترین سلام به تو ای زن صبور. اگر می توانید از من پرسیدی از راه شهادت و در این راه کربلایی تأکید داری استفاده کنید. تمسّک جوی به قرآن و هتل بیت. مرا در انتظار دیدن موشک نکن که دعای تو مستجاب می شود و امیدوارم که تو را بر سر رهبری فاطمه سلام الله علیها سرور زن دنیا روزی کنیم. خبر شهادتم خبر آسانی می توانید برای تو ، ولی توکّل حفظ ، ملاقات با ما به بهشت ​​، در اختیار رهبر زینب (سلام الله علیها) و صاحب بیت. ای مادرم با تو خیلی خوب است ، ولی وقت تنگ است. مرا ببخش و از تقصیراتم بوستر. مادرم دوستت دارم و تو خسته شدید و زحمت کشیدی تا مرا بزرگ کردی و می توانم به تو گفتیم: به عنوان همسر زینب صبر کن. مثل ام البنین که چهار پسر تقدیم کرد و صبور ماند و برای پسرانش ناراحت می شود و برای امام حسین ناراحت شد و تو یک پسر تقدیم می شود و می توان به عنوان تقدیم کنی و صبور باشی و مطمئناً تو را سوور و مؤمن باشی ، از تو کرد ما را در این خط بزرگ کردی و خاصعجیبی برای تو گفتن بودجه که پسرت شهید بهشتی. تو بودی که برای شهادت می باشد دعا کردی و مرا برای آن تربیت کردی. پس صبور و مؤمن باش ، برای دعوت کن و نیز مراکش ببخش. این با این حال می توانیم به تو بگویم دوری سخت است. ولی دو باره همدیگر را ملاقات می توان در بهشت. از من راضی باش و مرا ببخش و .... نمی دانم دیگران چه بگویم. می خواهم تو هم مثل مادر شهدا ، صبور باشی و سرت را بالا بگیری که پسرت شهید شده است. قطعاً خود مادري هم مي داند قلب پسر به مادرش نزديك است و براي هميشه قلبي است كه بتواند بتواند بتواند بتواند بتواند بتواند آن را از بين ببرد. هر كدام توانمندتر دوست داشته باشند ، من هميشه دوست داشته باشيم درمورد بچّگي بزرگتر كرديد و به شما كمك كنيد و به طور قطع بتوانيد پادشاهي اين زحمت را داشته باشيد تا بتوانيد از طرف دادستان و نميدانم چيزي بتوانيد در زمينه تسهيلات و بهتر بتوانيد: .چگونه گریه می شود کرد. دوستت این وصیت نامه ی شهید احمد مشلب پدر عزیزم: سلام بر تو ای مرد راستگو! ای رفیق! من دوست دارم به شهر بیت را به من یاد دادی. از تو ممنونم ؛ تعیین تو بودی که این راه را به من نشان دادی. پدر از تو طلب بخشش می تواند وقتی برای تو کمترین است ، اگر روزی به تو بد است ، پدر مرا ببخش. به پدرم این که بتواند از من دور شود و از من دور شود و از طریق تلفن همراه با هم در سرویس گیرى شود ، ولى دوست دارد نزدیک باشد. تو خود می دانی همین است و می توانیم به هم اندیشی فکر کنیم ، می توانم بین ما دوری ، ولی من تو را دوست داشته باشم. خیلی برای من عزیز هستی ، مراغ ببخش ، برای دیدن دعا کن که می توانیم از شما بخواهید و می توانید از این طریق استفاده کنید ، می توانید با مراجعه به این مکان بتوانی
د از این طریق استفاده کنید. و کار تو را همه می توانیم. مرا ببخش و برای دعوت کن. علی الهادی ای برادر عزیزم: چه سخت است زندگی به دور از تو. من با انتخاب خودم این راه را انتخاب می کنیم که بتوانیم خدا را بخواهیم و می توانیم این دنیای فانی را از بین برده و از این حق برخوردار شویم و نتوانیم از مرادت نباش بهره مند شوم و بتوانیم از خدا بخواهیم و به عنوان خدا بخواهیم که بتوانیم از این طریق استفاده کنیم. هستم و تو را به ادامه یك راه جهاد و شهادت وصیت می توانم. برادر مرا ببخش اگر به تو بد شود و مرا از دعای خیرت فر موش نکن. ای برادرم علی الهادی! تو را به مادر و ویتیت می توان که او امانتی است در روایت تو ، تو در خوشنود نگهدارنده حریص باش. از تو طلب بخشش می شود و سلام برتو. عموی عزیزم! وصیت نامه ی شهید احمد مشلب گرم ترین سلام بر تو باد ای مرد گران به بها. مرا در انتظار دیدن کن و مرا ببخش اگر روزی به تو بدکردم و مادرم ، خواهرم و برادرم را به تو می سپارم و همه ی تو را به خدا می سپارم ، مواظبشان باش و مرا ببخش. عموجان می توانم به تو بگویم که خدا پاداش تو را تصدیق می کند ، یا تو را در آموزش می دهی و به شما کمک می کند ، برادر قدرتمند را ، می توان دید که می توانید از بین آنها استفاده کنید و کنگره و دیدگاه های خود را نیز داشته باشید. عزیزم دوستت دارم ما می توانیم هر دو به همبسته ایم. مواظب خودت باش و در خطّ هتل بیت باش. مواظب دین و نماز و حجاب و مادر خود بخیر. درهمه ی این مدیر نظارت بوش و همچنین تو را دوست دارد. برادرانم! سلام بر شما ای برادران ، مراکش ببخشید و دعاکی و صبرک و ایمید که در دنیا فانی است و من در کنار پروردگار هستم. به جوانان ارائه می شود که نماز خود را در اول وقت بخوانید. قرآن بخوانید ؛ این که بسیار مهم است ؛ قرآن بخوانید و مواظب نماز و دین خود را بخواهید. محرّم و عاشو راوی را حفظ کنید ؛ که بسیار مهم است یا حتماً روی روزی یک بار است ؛ شما می توانید با دیدن این موارد بسیار مهم باشید. آیا همه شما می توانید در مبانی استانی و ارتباط بین دختران و پسران بسیار زیاد شده با استعداد خود را مشاهده کنید همه می دانند که من از موبایل و فیس بوک استفاده می کنیم ، می توانم به شما بگویم که در فیس بوک از مزایای طنز و عکس استفاده می کنید ، نمی توانید در حال حاضر باشید و از این پس فرصت ندارید که من را ببینید هم مثل جوانهای دیگر هستم و هم من هم جوان هستم و هم فیس بوک و همه ی موارد دیگری را در اختیار شما قرار می دهیم و می توانید از طریق برنامه های اجتماعی و دنیای مجازی استفاده کنید. شخص صاحب الزمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) ، خدا به شما صابر با توجه به مشاهده ماست ، نه این که ما را جستجو می کند. با استفاده از این گزینه ، می توانید با نگاهی دقیق ، خود را اصلاح کنید ، خود را اصلاح کنید ، بدون هیچ تصمیم ظهور دیگری از کردستان استفاده کنید. وصیت نامه ی شهید احمد مشلب امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: از تقاضا های بر گردنم گریه می توانیم و سؤالی را که در قبرستان است از من بارگیری کند. اگر از من در قبر پرسیده شده که تو برای جبهه و این راه چه کسی هست؟ چه می توانم پاسخ دهید؟ می گویی که می توانستم در این راه سریع بردارم. می توانستی؟ چرانرفتی؟ باید بیدار شد ... می توانی و آیا نمی آیی؟ من خواب مناسب و بیدار شدم ........... ممکن است جهاد کن و به جبه آمدم ؛ از تو سؤال کنی که می کنی و چه می توانی برای این راه ؟؟؟ این حق است که امام حسین و صاحب بیت (علیهم السلام) و یارانش برای این شهید مهدی هستند. ما می توانیم بگوییم که ادامه ده دهیم ، ولی مردمی را می بینیم که به این راه ایمان می آورند. واقعاً چطور می توان ؟؟؟ می گویند اینها چگونه می توانیم ؟؟؟ این راه امام حسین است و او به نگه داشتن ما و دین و ناموسمان شهید شدید. الان جوانان به جبهه می آیند و می جنگند و برای دین و ناموسشان شهید می توانیم. می خواهم با عناصر حزب الله بیان کنید ...... این که پیرو ولی و بزرگان دید. من از كودكى در اين راه ممكن هستيم و مي توانيد با تماشاي مشاغل نيكوكار كنيد ، اين راه را به آساني بخواهيد و خود را نيز در اختيار خود قرار دهيد. و با شهادت به خدا می توانیم ببینیم. خدا به شما عافیت تصمیمد >> این آخرین دعا است: خدا را شکر می توانم. خداوند من و شما راجع به مجاهدین در راهش و عملکردی را به شما ارائه می دهد و می توانید از آن بخواهید که بتواند شما را کنترل کند و از این طریق بتواند شما را کنترل کند. والسلام و علیکم و رحمه اله و برکاته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جانمان فدایت ❤️
♡و دسٺهایٺ با دسٺان مݩ آشناسٺ... ♡نفسم شاید دلیل زنده بودنـم باشد ولی بـی شڪ تُو ٺنها دلیل همین نفسـی❀ اللهم احفظ قائدنا الامام خامنه ای 🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت شنیدنی از کارت بانکی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی این همه سال به موجودی کارت دست نزده بود
✍ همسر : 🌙وسط شب که مصطفی برای نماز شب بیدار میشد، طاقت نمی آوردم و میگفتم: "بسه دیگه! استراحت کن خسته شدی " او می گفت: 💥" اگر از سرمایه اش خرج کند بالاخره ورشکست میشود باید سود در بیاورد که زندگیش بگذرد ، ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم ، ورشکست میشویم." 🌱اما من که خیلی با گریه مصطفی بیدار می شدم کوتاه نمی آمدم و می گفتم: " اگر اینها که اینقدر از شما می‌ترسند بفهمند این طور گریه می‌کنید... 🍁مگر شما چه معصیت دارید؟ چه گناهی دارید؟ خدا همه چیز به شما داده، همین که شب بلند می شوید خود یک توفیق است " ☘آن وقت مصطفی گریه اش هق هق می شد و می‌گفت: " آیا به خاطر این که خدا داده اورا شکر نکنم ؟...
🔹یکی از ایام ماه معظم بود همگی جمع شدیم و رفتیم سر مزار ابوالفضل🌷هر کدام از بچه ها یک چیزی تهیه کرده بودند و برای همراه خودشان اورده بودند. 🔸من پیش خودم گفتم بچه ها خیرات آورده اند همان ها کافی است👌 و چیزی نگرفتم. سر که رسیدم، دلم بی تاب شد💗 پشیمان شدم و به خودم گفتم ای کاش من هم چیزی برای خیرات پسرم می آوردم😔 🔹آن اطراف مغازه ای نبود❌ تا چیزی تهیه کنم و خیلی ناراحت بودم. کمی که گذشت دیدم مادر جاری دخترم آمد. یک بسته شکلات🍬 داد به من و گفت: این را داده که بیاورم و بدهم به شما. 🔸گفت: خواب بودم ابوالفضل مرا بیدار کرد و گفت: این شکلات را ببر و به بده؛ منتظر است. من هم این شکلات را خریدم و برایت آوردم☺️دخترم پرسید مامان تو دلت چیزی خواستی⁉️ گفتم: بله. به خودم گفتم چرا آمدم سر مزار، ای کاش من هم چیزی تهیه میکردم. که این اتفاق افتاد ... نقل از: 📚بر گرفته از کتاب صندوقچه گل رز 🌹🍃🌹🍃
دعوت شده پیامبر💫 همسر شهید: به آقا مصطفی گفتم برای اتمام حجت و آرامش خودم برویم حرم واستخاره بگیریم. وقتی رسیدیم حرم خجالت می کشیدم وارد حرم شوم😞 چون از خدا خواسته بودم که به بنده اش نشان دهد آیا راهی که می رویم درست است یا نه و آیا حضرت آقا راضی به این کار هستند یا نه و خداوند به خوبی با خواب صادقه و تحقیقات نشانم داده بود. وقتی استخاره گرفتیم جوابش اینگونه بود؛ دعوت پیامبر با دعوت انسانهای عادی فرق می کند به او اجازه دهید.☝️ از آقا علی بن موسی الرضا خواستم همانگونه که تا کنون مراقبم بود از این پس نیز هوایم را داشته و صبوری نصیبم کند🌹 هنوز از حرم مطهر بیرون نرفته بودم که به آقا مصطفی گفتم: به گمانم امام رضا(ع) برمن منت گذاشتند و صبوری بسیاری به من عطا کردند. ارامشی خاص وجودم را فرا گرفته بود و از آنهمه نا آرامی و بیتابی خبری نبود.🌿 شهید مدافع حرم مصطفی عارفی شهیدی که پیکرش لبخند زد❣ 🕊
حاج قاسم سلیمانی با حرف هایش با سیره‌ای که داشت، با برخورد هایش، با نگاهی که به سیاست داشت، به مذهب داشت، با پایبندی به اعتقاداتی که حتی تنها خانه مسکونی اش را در شهر کرمان وقف و تبدیل به بیت الزهرا کرده بود، با جوان گرایی‌‎اش و با همه ویژگی هایش، نماد یک تفکر بود و اگرچه سحرگاه جمعه ناجوانمردانه کشته شد و به جمع شهدا پیوست و در مقام عند ربهم یرزقون جای گرفت، اما پیش‌تر، خیلی پیش‌تر از آن، به شهادت رسیده بود و به شهود؛ و این اسطوره در تاریخ این سرزمین ماندگار خواهد شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت جالب مهمان برنامه مثل ماه از تاثیر صحبتهای حاج قاسم سلیمانی بر وی در برابر مبارزه با کرونا
حالم شبیه رزمندهِ ی جامانده از یک گردانِ است ... دقیقا همان قدر دل شکسته💔 دقیقا همان قدر تنها... 🥀
در تماشای چنین دست ... من شدم از دست و حیران می‌روم ...!!
دانلود_آهنگ_جدید_ایمان_فلاح_بنام.mp3
4.95M
🎧 آهنگ شهدایی 🎤 خواننده ایمان فلاح یاد امام و شهدا بویژه سردار دلها سلیمانی عزیز صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ 🌹آیت الله بهجت(ره)؛ خوشا بحال کسانی که مطالب قرآن رو بفهمند و فقط نباشد. کسی گفته بود؛ من سوره یاسین را که می خوانم از روی شوق و ذوق حس میکنم دارم قند میخورم
سپاه بهشت است که استشمام می‌شود سپاه معراج شهداسـت سپاه معراج مجاهدین است سپاه مجموعه‌ای از منتظران شهادت است
حاج قاسم اگر چه سربسته گفته بودی شهید خواهی شد حرفی از سوختن نبود اما.... آخر روضه خیمه گاهی شد ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌
خودش که چیزی نمی‌گفت. تودارتر از این حرف‌ها بود. پورجعفری از یک طریقی فهمیده بود حاجی مشکل مالی دارد. بی‌سروصدا و دور از چشم حاج قاسم موضوع را با سردار قاآنی در میان گذاشته بود. سردار هم به معاون اداری مالی دستور داده بود یکی از مأموریت‌های حاجی را حساب کنند و پولش را بریزند به حساب. تا فهمید ماجرا از چه قرار است، اول پول را برگرداند بعد هرسه را توبیخ کرد؛ پورجعفری، سردار قاآنی و معاون اداری مالی را. با تشر گفت: «شما اشتباه می‌کنید توی زندگی شخصی من دخالت می‌کنید، به شما ربطی نداره من مشکل مالی دارم یا ندارم. من‌بعد هم دیگه از این کارا نکنید.» حسین پورجعفری سی‌وچند سال هم‌سنگر و هم‌رزم حاج قاسم بود و از برادر بهش نزدیک‌تر. از این مدت طولانی بیست‌ودو سالش را در سپاه قدس کنار هم بودند؛ شب و روز، از این کشور به آن کشور و از این شهر به آن شهر. خودش می‌گفت: «یاد ندارم توی این‌همه سال، حاجی برای یه روز مأموریت خارج از کشورش ریالی گرفته باشه.» راوی: حجت‌الاسلام رضلیی | منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، صفحه 125