eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
123.5هزار عکس
130.6هزار ویدیو
212 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
1_13714624.mp3
8.67M
🎧🎧 🎵دلم گرفته ای رفیق... 🎤🎤 گرشا تقدیم به همه عزیزانی که دارن💐💐 👌👌 🌹🍃🌹🍃
بر شانه های دلم کوله باری سنگینی می‌ݣــند کوله باری پر از دلم می شکند💔 زیر بار این همه دلتنگــی با پــرهاے باز سوی آسمــا‌ن‌ها می رود🕊 می‌رود سوی ناشـــناختنی‌ها شــاید این بار در آن اوج به رسد دلتنگـــتم 😔 🍃🌹🍃🌹
▪️در روز جهانی خنده ، بدون لبخندهای تو، بُغض می‌کنیم؛ ای عزیز...
تو این اوضاع کرونایی و ماه ضیافت؛ بیایید باشیم🌷 🍃محمد کفشی داشت، که پاره نبود ولی از ۵ قسمت پاشنه بسیار سائیده شده بود و تقریباً از بین رفته بود.. بهش گفتم: پاشنه کفشت خراب شده و ناجور است!کفشی برای خودت بخر. گفت: نه کفشم سالم است و هنوز پاره نشده.. 🌱در حوزه هم بچه ها وضعیت شان همین طوری است اگر من کفش نو بپوشم آن کفش نو من را آزار می دهد.!! زیرا بچه های دیگر قدرت خرید این کفش را ندارند. 🌹 در چنین روزی در شلمچه آسمانی شد🕊
سفر کرده❤️✨ 🕊 از خدا خواستم " بدنم حتی یک وجب از خاک زمین رو اشغال نکنه " آب دجله او را برای همیشه با خودش برد...💔 " شهید مهدی باکری"
‏از مدرسه بر میگشت دیدم کاپشن نویی ک براش خریدم نداره ،گفتم چی شد؟ گفت:هیچی کلی باهاش دعوا کردم فکر کردم گم کرده یا جا گذاشت، دید که ول نمیکنم گفت؛ "مگه برای من نخریدی؟یه فقیری تو برف از سرما داشت میلرزید دادم بهش" مادر شهید شعبان فلاح
سلیمانی چگونه سلیمانی شد... وصیت‌نامه سردار سلیمانی «افراد پاک دست و معتقد و خدمتکار به ملت را به کار گیرید، نه افرادی که حتی اگر به میز یک دهستان هم برسند، خاطره خان‌های اسبق را تداعی می‌کنند...»
دلت که گرفت 🕊:) دیگر منت زمین را نکش،  راه آسمان باز است🌨✨ نگفته تو را میخواند. اگر هیچ کس نیست،  خدا که هست؛🍃💫 پرهایت را بسوی آسمان بگشا   در آغوش خدا آرام بگیر...^^🧡
اگه اینا از کانال لفت میدادن ؛ الآن علاوه بر بعثی‌ها کلی مفت خورد دیگه هم جوین میشد تو ایران ...
وقتی نباشی زندگی ٺـلخ است خیلی ٺـلخ حٺی اگر لب وا ڪند دنیا به تحسینـٺ .. 🌸
با تو از مـرگ نـدارم بہ خـدا واهمـہ‌اے! جانمـان پیشڪشِ سیـدنا خامنـہ‌اے♥️  اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌ 🌹🌹
به دختَرش گفته بود وَقتی گره‌هایِ بزرگ به کارتون افتاد از خانوم فاطِمه‌زَهرا(س) کمک بِخواید.. گِره‌های کوچیک رو هَم از شُهدا بخواید براتون باز کُنند..
🍃با یه عده طـــلبه آمدند قم. همه شهــــید شدند الا محــــسن. خواب حسیــــــن'ع' رو دیده بود. بهش گفته بود: 👈"ڪارهات رو بڪن این بـــار دیگه بار آخــــره" یه ســـــربند داده بود به یکےاز رفقاش، گفته بود شهید که شدم ببندیدش به ســـــینه ام. آخه از آقا خواســـتم بـےســــر شهید شم با چند تا از رفته بود توی دیدگـــــاه. گلوله 120خورده بود وسطـــــــشون جنـــــازه اش که اومد،ســـــر نداشت.😔😭 سربند رو بستیم به سیـــنه اش.. روی سربند نوشته بود ؛ 🌹"أنا زائر الحســــــین ع"🌹 🕊❤️ 🌺❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ تصویرسازی زیبا از شهید ابومهدی المهندس توسط یک هنرمند عراقی با میخ و نخ کاموا 🇮🇷
🦋*﷽*🦋 راه شهید ، کلام شهید محسـن گفـت: «آن روز هـا دروازه‌ای بـ‌رای شهـ‌ادت داشتیم و حال معبری تنگ.. هنوز برای شهید شدن فرصت هست دل را بایـد پاڪ ڪرد...» مکتب سردار سلیمانی @maktabesardarsoleimani
🦋*﷽*🦋 حاج‌قاسم هر وقت شعرخوانی یوسف‌الهی را گوش می‌داد گریه می‌کرد. یادم است یک مثنوی را یوسف‌الهی زیاد می‌خواند. با آن لحن گرم و دوست‌ داشتنی‌اش می‌خواند: من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه/ من چند تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه/ در شهر یکی کس را هشیار نمی‌بینم/ هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه... / چون کشتی بی‌لنگر کژ می‌شد و مژ می‌شد/ وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه. یوسف‌ اللهی که این‌ها را می‌خواند همگی کیف می‌کردیم. خصوصاً حاج‌قاسم که همین طور اشک می‌ریخت
YEKNET.IR - zamine - shabe 10 ramezan 98 - narimani.mp3
6M
🔳 (س) نرو تو بری منم غریب میشم نرو بی یاور و بی حبیب میشم 🎤 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🔻تصاویر حضور سردار قاآنی در میان شهدای تخریب‌چی لشکر ۲۱ امام رضا (ع) 🔹سردار قاآنی در دوره‌ای از دفاع مقدس به فرماندهی لشکر ۲۱ امام رضا (ع) منصوب شد که تصاویر پیش رو حضور وی را بین نیرو‌های تخریب‌چی و غواص نشان می‌دهد. 🔹وی در طول دوران دفاع مقدس فرماندهی لشکر‌های «۵ نصر» و «۲۱ امام رضا (ع)» را برعهده داشت و مدتی نیز معاونت اطلاعات ستاد مشترک سپاه را برعهده گرفت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کوتاه اما پند آموز 🔹️وقتی حاج قاسم سلیمانی در مراسم روی (مبل قالی) تجملی نمی نشیند. نکته:این مدل مبل از چوب اعلی و قالی دستباف در کرمان ساخته و به (مبل قالی) مشهور و قیمت بسیار بالایی دارد. در بسیاری از جلسات یا مراسمها مثل این فیلم، دیده می شد که حاج قاسم در جای تعیین شده که معمولا خاص و ویژه وصدر مجلس بوده نرفته و در بین مردم یا جای ساده ای می نشست، بسیاری می گفتند این بخاطر حفظ مسایل امنیتی است،اما وقتی سادگی و حتی مبلمان منزل او را دیدند فهمیدند نه، داستان چیز دیگری بوده است...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تو روز جهانی خنده، یکی از شیرین ترین و دلنشین ترین خنده های حضرت آقا رو تقدیمتون میکنم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ "حکومت کننده بر جان ها" 🔺روایت شنیدنی حاج قاسم سلیمانی از شهید همت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀🍂 ‌ 😔 «الفاظ و لغات قاصِرند، براۍ معرفیتـــ پدرآسمانۍایران از ڪدام رشادت‌ها ۅ فَداڪاری‌هایت‌ بنویسم؟ نگفتہ‌ُ‌ ننوشته مـا همہ عٰـا‌شقت هستیم راهت پابرجاست، پدر شهداۍ ایران ___________
دلمان برایت تنگ شده حاجی! کجایی مرد بحرانها... این روزهای سخت بهت نیاز داریم ..
می‌خواستند تسبیحش را بگیرند. نداد؛ گفت: آدم در میدان نبرد تفنگش را به کسی نمی‌دهد. بعد از خداحافظی، یک نفر از طرفش برای همه انگشتر آورد. 🌷
●بخشندگی و سخاوت شهید محمد حسین در دوران نوجوانی و جوانی خود در پایگاه مسجد فعالیت میکرد ، در یکی از شب های سرد زمستانی وقتی که با هم به خانه برمیگشتیم، پیرمرد دستفروشی در کنار خیابان بساط پهن کرده بود و دستکش و ۶کلاه و لباس زمستانی میفروخت.. ●محمد حسین با دیدن این صحنه به سمت پیرمرد رفت و تمام وسایل او را خرید تا آن پیرمرد مجبور نباشد در آن سرما در کنار خیابان تا آن موقع شب دستفروشی کند ،بعد از اینکار خوشحالی خاصی در چهره اش پیدا بود بعد فهمیدم که شهید وسایلی که خریده بود را به مستمندان و نیازمندان داده بود 📎پ ن: شهیدی که بازبان روزه به شهادت رسید 🌷
شهدا رفتند رفتند تا ما بمانیم نکند روزگار ما را با خود ببرد ...... !! نکند پا روی خون شهدا بگذاریم !!
🌹شهید_قربانعلی عرب سال‌های جنگ بود و قربانعلی مجروح از گلوله‌ی کینه‌توزانه‌ی دشمن در بیمارستان بستری شد. یکبار از صدا و سیما برای مصاحبه به بیمارستان آمدند تا با آقای عرب مصاحبه کنند اما قربانعلی نپذیرفت و به نوجوان کنار دستش اشاره کرد تا با او مصاحبه کنند. خبرنگار پرسید: چرا؟ و او پاسخ داد: کار را همین نوجوان‌ها و بسیجی‌ها انجام می‌دهند؛ ما هیچ کاره‌ایم! خبرنگار به سمت تخت نوجوان رفت و سؤالاتی پرسید. مصاحبه تمام شد. خبرنگار از نوجوان پرسید: آقای عرب را می‌شناسی؟ بسیجی بی‌تأمل پاسخ داد: او یکی از فرماندهان لشگر است. من او را به اسم می‌شناسم ولی قیافه‌ی او را ندیده‌ام. خبرنگار آقای عرب را به او نشان داد. بسیجی شرم‌زده سر به زیر افکند، زیرا عرب همان فردی بود که در طول دوران درمانش بیشتر کارهای شخصی او را انجام می‌داد! شهدارایادکنیم باذکرصلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🌷🌷🌷🌷🌷
عشقند آن عاشقانی ڪہ پلاڪشان را از گردنشان ڪندند تا گمنام بمانند اما عڪس امام شان را از سینہ نڪندند