در محضر مردانی از جنس نور
شهید ابراهیم همت🌷
سر سجاده نشسته بود. ابراهيم تا ميفهميد نمازش تمام شده، ميآمد كنارش مينشست و ميگفت: مادر! حالا نماز بگو، منم بلد بشم.
چهار زانو ميشد و دستهاي ابراهيم را در دستانش ميگرفت.
نگاههاي ابراهيم به لبهاي او خيره ميشد. كلام به كلام ميگفت و او تكرار ميكرد. يواش يواش، چشم در چشم هم، آيه به آيه ميخواندند، تا اين كه او ساكت ميشد و ابراهيم ادامه ميداد.
📚: كتاب یادگاران
#با_شهیدان_تا_قیامت
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin