eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
123.1هزار عکس
129.3هزار ویدیو
212 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
همسر شهید : 🍃من واقعاً نمی‌دانم حجت چطور توانست دخترش را بگذارد و برود! می‌دانم که زیبایی کارشان در همین گذر از تعلقات دنیایی است اما باز هم می‌گویم همت می‌خواهد که همسرم به لطف خدا چنین همتی داشت. النا یک ماهه بود ، وقتی گریه می‌کرد و من او را روی سینه پدرش می‌گذاشتم ، آرام می‌شد🍃 حجت‌الله ارادت خاصی به اهل بیت داشت و همین ایمان و اراده او را به میدان جنگ کشاند. عشق به بی‌بی و (س) و حضرت زینب (س) او را رزمنده کرد..✨ 🌷
بسم الله القاصم الجبارین
🌨💥🌨💥🌨💥🌨💥 🕊✨چه باران 🌨ببارد ، #چه نبارد چه بهار🌸 باشد ، چه نباشد 🕊✨چه به روی #خود بیاورم ، چه نیا
🌷 💞 🔰من علاوه بر اینکه در دفتر ناصری کار می­کردم، به نحوی از مسائل او نیز با خبر می­شدم. ناصری با توجه به زیادش در خدمت به نظام و انقلاب، و ­های کلیدی در طول سال­های متمادی عهده­ دارش بود، در آن زمان- یعنی سال هفتاد و چهار- نه ماشین🚘 داشت و نه خانه و این نداشتن تا لحظه­ ی هم ادامه پیدا کرد. 🔰آنچه من می­ دانستم از مال و منال دنیا دارد، دو، میلیون تومان پس­ انداز شخصی­ اش بود. اوایل که در او کار می­ کردم، گاهی می­ دیدم بعضی از بچه ­ها که گرفتاری شدید مالی پیدا ­کرده بودند، می­ آمدند پیشش و درخواست وام می­ دادند. 🔰 او اگر امکانش بود از طریق خود تشکیلات آنها را حل می­ کرد والا معرفی­شان می­ کرد کمیته امداد. این که چرا آنها را معرفی می­ کند به کمیته امداد، برایم شده بود و دوست داشتم بدانم چه رابطه ­ای با بچه­ های کمیته امداد دارد که گاهی به صورت خیلی محرمانه و آبرومند، برای بچه­ ها وام جور می­ کند. 🔰بعدها از یکی از کارکنان آن جا، به طور اتفاقی فمیدم که ناصری همان دو، سه میلیون تومان پس ­انداز خودش را به آنها داده که چنین مواردی از آن پول 💶به بچه ­ها وام بدهند❗️ 🍃 🍃ولادت : ۱۳۴۰/۳/۷ بیرجند ، خراسان ✨ جنوبی 🍃شهادت : ۱۳۷۷/۵/۱۷ مزارشریف ، ✨افغانستان ، کنسولگری جمهوری اسلامی 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✒️ او یک مرد کامل بود و من فقط به عنوان یک همسر در کنار او نبودم، بیشتر مانند دو رفیق بودیم، ما با هم دوست بودیم و حتی فراتر از این‌ها، او معلم من بود. من با او بزرگ شدم و با او بال و پر گرفتم تا حدود سال ۸۳ که خدا به ما نوید داد که زهرا خانمی در راه است. زهرای ما در ۲۳ بهمن سال ۸۴ به دنیا آمد و زندگی ما را با همه سختی‌هایی که داشتیم خیلی شیرین کرد. ستار حدود ۶ صبح از خانه می‌رفت بیرون و حدود ساعت ۸ شب برمی‌گشت. با آن شرایط سخت، اما زندگی را خیلی دوست داشتیم و خوش بودیم و همان دو سه ساعتی که در کنار هم بودیم به اندازه سال‌ها ارزش داشت، آنقدر که ذوق و شوق داشتیم و عاشقانه زندگی می‌کردیم. زهرا که به دنیا آمد کل زندگی ما عوض شد. بهترین لحظه زندگی ما همان لحظه بود که ستار وارد بیمارستان شد و پارچه‌ای را که دور زهرا پیچیده شده بود کنار زد و گفت بوی بهشت را از زهرا شنیدم. او تمام عشق و محبتش را با دیدن زهرا ابراز کرد. خودش همیشه می‌گفت وقتی زهرا به دنیا آمد انگار هیچ چیز دیگری در دنیا برایم معنا نداشت، فقط زهرا بود. تا سال ۸۸ که خدا آقا ابوالفضل را به ما هدیه کرد، خودش همیشه می‌گفت عشقم زهرا و جانم ابوالفضل. او زندگی را در کار و خانواده خلاصه کرده بود و محبتش را از هیچ کس دریغ نمی‌کرد. ✍به روایت همسربزرگوارشهید 🌷 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin