*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
#خاطرات_سردار
یکی از ویژگی های حاج علی محمدی پور معنویتش بود.فکر نکنم کسی حرفی که یک مقدار کراهت در آن وجود داشته از زبان او شنیده باشد.
همیشه وقتی می خواست برود پای نقشه و حرف بزند این عبارت را می گفت : "بسم الله الرحمن الرحیم" تذکر به جمع و خودم ، برای خدا-به راه خدا.
همیشه شروع بیاناتش این بود که همه ما بدانیم برای خدا داریم این کار را می کنیم در راه خدا داریم این کار را انجام می دهیم و هدفمان هم خداست و چیز دیگری مد نظر نیست.
#شهید_حاج_علی_محمدی_پور
#یاد_عزیزشان_با_صلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽*
#شهیدانه
شهادت علی خیلی برای ما سنگین بود برادرش کاظم را از پای انداخت و افتاد در بستر بیماری.روز به روز حالش بدتر می شد. بردیم بیمارستان رفسنجان فایده ای نداشت ، تهران بردیم فایده ای نداشت...
انگار نه انگار! رنگش زرد شده بود! گونه هایش بیرون زده بودند!
مادرش می گفت : بچه ام جلوی چشم ما دارد می میرد و کاری از دستمان بر نمی آید.
یک روز صبح بلند شدم وضو گرفتم تکه پنبه ای را که از روز شهادت حاج علی به عنوان یادگاری نگه داشته بودم ، را برداشتم رو کردم به درگاه خداوند گفتم : خدایا این برادر علی هست و این پنبه یادگار خود او ، به روح علی قسمت می دهم که برادرش را شفا بدهی.
آمدم بالای سر کاظم پنبه رو مالیدم به سر و صورتش. نیم ساعتی نگذشته بود که کاظم بیدار شد گفت : من گرسنه ام...
کاظم اولین کسی بود که علی شفایش داد.
راوی : پدر شهید
📚: در انتظار آن لحظه
#شهید_حاج_علی_محمدی_پور
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin