💍 #عاشقانه_شهدا 🍃
حسن ارتشی بود👮 و بعد از عقد باید برای گذراندن دوره، می رفت اهواز. بنا بود بعد از دوره اش، بیاید تهران و مراسم #عروسی 👰را برگزار کنیم.
هر چهارشنبه برای هم نامه 💌می نوشتیم. هفت روز انتظار برای یک نامه! خیلی سخت بود. بالاخره صبرم تمام شد. دلم طاقت نمی آورد؛ گفتم: «من می رم اهواز!»
پدرم قبول نمی کرد؛ می گفت: «بدون رسم و رسوم؟!» جلوی مردم خوبیّت نداره. فامیل ها چی می گن؟! گفتم: جشن که گرفتیم! چند بار لباس عروس و خنچه و چراغانی؟!
دخترعمو (مادر شوهرم) گفت: خودم عروسم رو می برم. اصلاً کی مطمئن تر از مادر شوهر؟! این طور شد که با اصرار من و حمایت دخترعمو، زندگی مان بدون عروسی رسمی شروع شد. 😌😍
#همسر_شهید_حسن_آبشناسان 🕊
💓 #سبک_زندگی_شهدا
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#روایت_عشق
#عاشقانه_شهدا 💞
ﺷﺎﻳـﺪ بهترین لحظہ هایے
که با ﻫـﻢ ﺩﺍﺷﺘـﻴم🍃
نمازای دو نفره مون بود...
ﺍﻳݧ کہ ﻧﻤﺎﺯاﻣﻮ ﺑهش ﺍقتدا ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ
ﺍﮔہ ﺩﻭﺗﺎیے² کنار ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻳﻢ
ﺍﻣﻜﺎن ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻧﻤﺎﺯﺍﻣﻮنو ﺟﺪﺍ ﺑﺨﻮنیم✨
منطقـه کـہ میرفت ...
تحمـل خونہ💒°
بدون حمید واسم سخت بود😓
"وقتے تو نباشے چہ امیدی به بقایم
این خانہی بےنام و نشان سهم کلنگ است..
🎤روای: همسر
#شهید_حمید_باکری♥️🕊
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#عـاشقانه_شهدا🌹
همسر شهید روح الله قربانی:
وقتی روح الله شهید شد،
چند وقت بعد که
خیلی دلم برای روح الله
تنگ شده بود به خونه خودمون رفتم
وقتی کتابی که روح الله
به من هدیه داده بود را باز کردم
دیدم که روح الله
روی برگ گل رُز برام نوشـته بود:
#عشقمَندلتنگنباش❤️
#با_شهدا_گم_نمی_شویم.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#عاشقانه_شهدا
خیلی بهش #حساس بودم.
دوست داشتم فقط برای من باشد.
آخرین دفعه هم بهش گفتم: میخواهی بروی اجازه میدهم ولی باید یک #قول بدی
پرسید: چه قولی
گفتم: عروس اول و آخرت من باشم.
#خندید گفت: باشه.
#شهید_رضا_حاجی_زاده🌷
#شهید_مدافع_حرم
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#عاشقانہ_شہدا 🌹
مهـریـہ همـسر💞 شهید حججـے ۱۲۴ هزار صلوات و حفظ قـرآن با معانـے بود که شهید حججی موفق شده نصف از قرآن را با معنـے حفظ کند.👌🏻🙂💚
#زندگی_ساده
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
بسم الله القاصم الجبارین
شھـــادٺ... نھایٺ آرمان عارفان حقیقے اسٺ و چہ ڪسے عارف تر از شھید... #شهیدرضاکارگربرزے #سالروزشهاد
#عاشقانه_شهدا❤️
من عصمت عزیزیان همسر شهید کارگر برزی هستم، سال 77 دانشگاه آزاد کرج در رشته روانشناسی قبول شدم ، ما در فردیس کرج زندگی میکردیم و تقریبا بیشتر روزهای هفته به دانشگاه می آمدم. آن زمان هنوز دانشگاه تکمیل نشده بود ، کتابخانه دانشگاه تازه داشت شکل میگرفت و یک آقایی مسئول آنجا بود و همه کارهای مربوط به کتابخانه را انجام میداد، من نیز برای کمک کردن به امور مربوط به کتابخانه ، به آنجا میرفتم و تقریبا هروز به آنجا تردد داشتم. به دلیل اینکه کتابخانه هنوز تکمیل نشده بود تعداد محدودی از بچه های دانشگاه کارت عضویت داشتند، و بدون کارت هم به کسی کتاب نمیدادند.
📎نحوه آشنایی من و رضا
رضا متولد یکم مرداد سال 58 بود ، رضا اصالتاً کرمانی بود و خانواده ایشان ساکن نظرآباد بودند. رضا دانشجوی الکترونیک همان دانشگاه بود و دو سال از من کوچکتر بود، رضا خیلی به روانشناسی علاقه داشت ، یک روز تصمیم میگیرد برای امانت گرفتن کتابهای روانشناسی به کتابخانه دانشکده ما مراجعه کند، اما به دلیل نداشتن کارت عضویت کتابخانه به وی کتاب نمیدادند، با یکی از خانم های متاهل صحبت کرده بود و چون او هم کارت نداشت به من معرفی اش کرده بود و رضا به من مراجعه کرد و کارت را از من گرفت.
این رفت و آمدهای رضا برای گرفتن کارت و کتاب دو سال طول کشید، هیچ بحثی در رابطه با ازدواج در آن موقع بین ما نبود، علی الخصوص که رضا چون دو سال از من کوچکتر بود اصلا به این مسئله فکر نمیکردم.
📎ازدواج
بعد از دو سال یکروز رضا بحث ازدواج را پیش کشید، رضا پسر بسیار خوبی بود، با پیشنهادش بسیار غافلگیر شدم ، نمیدانستم چه کار کنم ، وقت خواستم که فکر کنم و با خانواده ام مطرح کنم.
خانواده ام بدلایل مختلف از جمله بیکاری رضا و سربازی نرفتنش و اینکه از من کوچکتر بود مخالفت کردند و همینطور هم خانواده رضا مخالف این ازدواج بودند، ولی علی رغم این مخالفتها ما با هم ازدواج کردیم و من عاشق رضا بودم، من عاشقانه و دیوانه وار رضا را دوست داشتم .
به رضا گفتم بیا پیش یکی از استادانم که مشاور و روانشناس هستند برویم و راجع به ازدواجمان با ایشان مشورت کنیم، استادم نیز به دلایلی که قبلا گفتم از جمله بیکار بودن رضا و سربازی موافق ازدواج ما نبود و سختی های راه را برایم بازگو کرد، رضا گفت میخواهی استخاره کنیم؟!
من موافق استخاره بودم و گفتم هرچه که آمد عمل میکنیم، بسیار جالب بود حاج آقایی که برایمان استخاره کرد به رضا میگفت بسیار خوب و مبارک آمده این سخن را جایی بنویس و در زندگیت به آن عمل کن، رضا نیز چون خط خوبی داشت آن را با خط خوش نوشت و جالب این است که رضا در اکثر جزواتش این متن را مینوشت و همیشه در زندگیمان آنرا به یاد داشتیم.
سال 80 ما عقد کردیم ، رضا بیکار بود و هروز با هم برای پیدا کردن کار برای رضا به جاهای مختلف سر میزدیم، پیدا کردن کار خیلی سخت بود، واقعا خسته شده بودم، هرکجا که میرفتیم به نتیجه ای نمیرسیدیم، تا اینکه سال 82 رضا از من پرسید که راضی هستم که به سپاه قدس برود؟!
با موافقت من برای استخدام به سپاه قدس رفت و بعد از استخدام، ماموریتها و آموزشهای پشت سرهم او شروع شد، بیشتر موقعها رضا در ماموریت بود.
سال 83 ما ازدواج کردیم و در یک اتاق اجاره ای زندگی مشترکمان را شروع کردیم، رضا را خیلی دوست داشتم و علی رغم سختی های زیادی که در زندگی می کشیدم کمترین اعتراضی نمیکردم..
محمدمهدی و محمدحسین دو گل زندگی مشترک ما بودند که الان در کلاس چهارم و دوم ابتدایی مشغول تحصیل هستند، رضا همراه با کار درسش را هم ادامه داد و در رشته ارشد امنیت داخلی دانشگاه امام حسین و همچنین مترجمی زبان پیام نور تحصیلش را ادامه داد.
📎شهادت
روز یازدهم مرداد 92 برابر با روز 24 ماه رمضان، که روز قدس هم بود بد جوری حالم به هم ریخت و انگار که میدانستم رضا شهید شده، قلبم گواهی میداد و همان روز ساعت 4 صبح بود که رضا تیر خورده بود و به شهادت رسیده بود.
🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
😍
#عاشقانه_شهدا
🔻همسرشهیدحججی:
موقعپرولباسمجلسییواشکیبهمگفت: «هنوزنامحرمیم! تابپسندیبرمیگردم.»
رفتو با سینیآبهویچبستنیبرگشت.🍺
برایهمهخریده بودجزخودش.گفت میل ندارم. وقتیخیلیاصرارکردیممادرشلو دادکهروزهگرفتهاست. 👌
ازش پرسیدم:«حالاچرا امروز؟»
گفت: «میخواستمگرهای توکارموننیفته
وراحتبهتبرسم.»❤️
*مثل شهدا باشیم*
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#عاشقانه_شهدا
همسرم
ملیحه جان🌸
باید مجددا قول بدهی 😇
ڪه همیشه با حجاب باشی 👑
همیشه با ایمان باشی 🌺
همیشه به مردم ڪمڪ ڪنی 😍
و به همه محبت ڪنی 👌
#بخشی_از_وصیت_نامه
#شهید_عباس_بابایی🌼🍃
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
همیشه همسرداری اش خاص بود؛ وقتی می خواستیم با هم بیرون برویم، لباس هایش را می چید واز من می خواست تا انتخاب کنم و از طرف دیگر توجه خاصی به مادرش داشت. هیچ وقت چیزی را بالاتر از مادرش نمی دید،
تعادل را رعایت میکرد به خاطر دل همسرش ، دل مادرش را نمی شکست و یا به خاطر مادرش به همسرش بی احترامی نمیکرد.
《راوی: همسر شهید مهدی نوروزی》
#از_شهدا_بیاموزیم
#عاشقانه_شهدا
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
#شهیددانیال_رضازاده
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
💔
#عاشقانه_شهدا
به همسرش گفت:
ﺍﮔﺮ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻡ ﺁﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ
ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻣﯽﮐﻨﻢ
#عشق_آسمونی 💍
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_محسن_قاجاریان
شهادت: 94/11/14
تدمر سوریه
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#عاشقانه_شهدا❤️
خرداد 1390 در محضرخانه ای در پاکدشت، من به عقد دائم آقا ابوالفضل راه چمنی درآمدم....
روسری با چادر سفید با گل های ریز و درشت رنگی سرم بود. ....
آقا ابوالفضل هم کت و شلوار مشکی با پیراهن یاسی بر تن داشت که زیبایی ظاهرش را چندین برابر کرده بود. روی زمین نبودم. ....
فقط می ترسیدم تمامی آن لحظات که برای همیشه ما به عقد هم درمی آمدیم، خواب باشم. حقیقتاً بهترین روز زندگی من آخرین روز خرداد رقم خورد که در اتاق عقد محضرخانه نشسته بودیم. آرام بود. ....
همیشه کنارش آرام بودم. اصلاً وقتی کنارش بودم، دوست نداشتم لحظاتم را با هیچ چیزی خراب کنم
روایتی از همسر شهید راه چمنی🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin