eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
123.1هزار عکس
129.3هزار ویدیو
212 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله القاصم الجبارین
🔶اینجا دلی💓 جامانده از قافله‌ٔ عشق در آرزوی رسیدن به #عُشاق #بی‌قراری می‌کند 📆قلاجه، #تیرماه ۱۳۶۵
7⃣7⃣2⃣1⃣🌺🍃 ❣ 🔰در غوغایی بود. سخت بود، به خدا خیلی سخت بود، دل کندن💕 از هم، اما حالا نزدیکی غروب آفتاب🌥 بچه‌ ها همدیگر را سخت در بغل می‌فشردند و گریه😭 سر می‌دادند. بودند، کاری نمی‌شد کرد و با اینکه با خودشان کرده بودند از همه چیز دل بکنند، اما حسابی هم شده بودند. تا ساعاتی⏰ دیگر باید از موانع سخت، میادین مین و از زیر آتش🔥 دشمن رد می‌شدند و حماسه‌ای دیگر را در تاریخ رقم می‌زدند 🔰حسابی توجیه شده بودند که برای شهر مهران (برگ برنده صدام در جنگ که خیلی به آن می‌نازید) باید بجنگند. با بچه‌های لشگر سیدالشهدا👥 همراه بودم. الحق و الانصاف بچه‌های تبلیغات سنگ تمام گذاشته بودند. درست کرده بودند تا بچه‌ها از زیر آن رد شوند. 🔰حاج علی فرمانده لشگر هم با اکثر بچه ها مصافحه می‌کرد، نه بچه‌ها از او دل💞 می‌کندند نه او از بچه ها، انگار برای می‌رفتند😍 رسیدن به عشق🕊 آذین بندی‌ها هم به این گمانه دامن می زد، حسابی چراغانی🎊 کرده بودند، در رشته لامپ‌ ها مشخص است 🔰روحانی جوانی در حالی که رزم بر تن دارد و قرآن📖 به دست گرفته بچه‌ها را از زیر قرآن رد می کند. در این میان نشسته و برای بچه‌هـا اسفند دود می‌ کند"در عکس پشتش به ماست" سنش کم بود، چون چادر ما⛺️ نزدیک بچه‌های بود، بارها و بارها دیده بودمش 🔰خیلی اصرار کرده بود تا او را هم به همراه دیگر بفرستند، اما سنش کم بود به گمانم 12سالش📆 بود. این آنقدر زاری کرده بود که هم خودش خسته شده بود هم بچه‌های ستاد، قبل از اعزام، درست پشت چادر ما صدای گریه‌ 😭اش را شنیدم 🔰از چادر بیرون زدم، دیدم گوشه‌ ای کز کرده و بر چهرهٔ آسمان سیمایش جاری است😢 رفتم و کنارش نشستم، با اینکه می‌دانستم علت چیست, از او پرسیدم: چرا گریه می‌کنی⁉️ خیلی ساده در حالی‌که احساس می کردم تمام گلویش را پر کرده است و به سختی می توانست حرف بزند گفت: 🔰می خواهم با بچه ها به خط مقدم بروم، اما ، می گویند سنم کمه. دست روی شانه اش گذاشتم و گفتم: خب اولاً که گریه نمی کند✘ ثانیا تا اینجا هم که با بچه‌ها آمدی خیلی ها آرزویش را دارند و نتوانسته اند بیایند🚷 گفت: به مادرم گفتم که کند تا من به خط مقدم بروم، اگر نگذارند بروم "نذر مادرم" ادا نمی شود ❌ 🔰با این واقعا کم آوردم، مانده بودم چه بگویم، گفتم: اگر دعای مادر پشت سرت باشد، نذر او هم ادا می شود✅ حالا در آخرین غروب وداع با یاران، به او گفته بودند فعلا اسفند دود کند🌫 تا ببینند بعد چه می شود، به نظرم می رسید یک جورایی سرکارش گذاشته بودند. 🔰درمرحله دوم در شهر مهران باز هنگام غروب🏜 دیدمش, سوار بر پشت تویوتا، تعجب کردم، تفنگ کلاش به شانه اش بود، برای  لحظه ای نگاهمان به هم تلاقی کرد، صورت زیبایش آسمانی تر شده بود، زد و دستش را به سمتم دراز کرد✋ دویدم تا خودم را به ماشین🚍 برسانم، نرسیدم، دستم به او نرسید. دور شد، لحظاتی بعد در غبار دود انفجار💥 گم شد ادا شده بود ...🕊🌷 📸به روایت عکاس دفاع مقدس ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
°••🍃🌸♥️↻ ° 🌷‌ 💢تصور نمیکردم ها اینقدر و شنگول باشند، اصلا آدم های ریشو را که میدیدم تصور میکردم دپرس و افسرده و مدام دنبال و غصه هستند... 💢محمدحسین یک میز گذاشته بود توی خانه ی دانشجویی اش، وارد که میشدیم بعد از ، بازی و مسخره بازی شروع میشد. یک رسمی هم بین رفقا داشتند، 💢 هرکس که تازه وارد بود و میخواست لباسش را عوض کند، میفرستادند اتاقکی که برای عوض کردن بود. همین که وارد میشد گاز_اشک_آ‌ور می انداختند داخل اتاقک و درش را از پشت می‌بستند‼️😄 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
بسم الله القاصم الجبارین
🌿✨علی عابدینی» یکی از این #شهدای نیروهای یگان ویژه #صابرین بود که همراه با تعدادی دیگر از همرزمان خو
🌷 🔆علی اولین زندگی مشترکمان است که در صبح🌤 25 مرداد ماه سال 1367 📆به دنیا آمد. اسمش را گذاشتیم تا قدمش برای ما بسیار با برکت باشد. 💎قبل از به دنیا آمدنش، کردیم اگر بچه 👶سالم به دنیا بیاید او را بیمه اهل بیت (ع) کنیم. هر سال در روز عاشورا 🏴به یاد علی اصغر (ع) بین عزاداران با دست نذری پخش می کرد؛ 🔆علی این کار را خیلی داشت و آرزو می کرد که بتواند دل 💓اهل بیت (ع) را شاد کند. هیچ وقت به یاد نداریم که در مقابل بی ادبی کند و هر کسی با اولین برخورد اخلاق، منش و رفتار او می شد.✅ 💎از دوران کودکی و او را به مسجد 🕌و مراسمات مذهبی می بردیم؛ حتی اگر هوا 🌬سرد و بارانی🌧 بود، با صبر و حوصله لباس👚 تنش می کرد. 🔆بزرگتر که شد خودش با دوچرخه🚲 برای نماز به می رفت. یکی از اعضای فعال بسیج محل بود. سال 1385📅 طی استخدام سپاه پاسداران عضو این نیرو شد. پوشیدن پاسداری را خیلی دوست داشت و همیشه خودش را سرباز امام زمان (عج) می دانست. 💎از همان دوران کودکی آرام و خوش برخورد بود. چون یکی از عموهایش به نام علی اصغر در جبهه به رسیده بود راه و روش زندگی را از عمویش الگو گرفت. هر کس که او را می دید، اقرار می کرد انگار علی اصغر زنده شده است. 🔆به هیچ وجه برای حقانیت قسم جلاله نمی خورد و همیشه می گفت وجدانا درست می گویم. سجده های📿 طولانی اش بعد از حتی زمانی که به سن تکلیف نرسیده بود، عجیب بود. نماز می خواند و می گفت این را به عمو می خوانم.  راوی: پدر بزرگوار شهید 🌷 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
بسم الله القاصم الجبارین
هر که از روی #ارادت پا نهـد در راہ عشق ❤️ عالمـ🌷ـی پیش آیدش ڪز هـر #دوعالم بگذرد . . . #پاسـدار_م
🌷 ⚜سه‌شنبه بود، ساعت دو و بیست دقیقه. یک کوله داشت🎒 که هر وقت می‌خواست برود سفر از آن استفاده می‌کرد. آن سال از من خواسته بود که شال عزایی🏴 که دو ماه و صفر روی شانه‌اش بود را نشویَم. ⚜آن را همان‌طور همراه با چفیه در ساکش💼 گذاشت‌. دو دست هم بیشتر از من نخواست❌ برادر کوچکترش هم بود، موقع خداحافظی احساسی داشتم، می‌دانستم که دارد به می‌رود. ⚜سرش را انداخت پایین و از در خارج شد🚪 دیگر نتوانستم تحمل کنم یک‌باره به او گفتم: تا با هم خداحافظی کنیم. دستش را گذاشت روی در و نگاهی به من کرد. ⚜دویدم به سمتش آینه را برداشتم و از زیر آن که ردش کردم به سمت ماشین🚗 رفت. وقتی رفت به سمت ماشین طاقت نیاوردم و با گفتم: حسن برگرد من با تو روبوسی نکردم. برگشت، خواستم صورتش را ببوسم اجازه نداد🚫 ⚜دست‌هایم را گذاشت روی و بعد روی سینه‌اش کشید و عقب رفت. اتفاقا همرزمش بعد از به من گفت: که از حسن پرسیده: چطور با خداحافظی کردی⁉️ که جواب داده است: صورتم را ببوسد، ترسیدم پاهایم برای رفتن سست شود😔 🌷 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀 🌾خیلی بودیم ، نه پلاکی ، نه کارتی ، چیزی همراهش نبود💔 👕فرم سپاه به تنش بود . چیزی شبیه دکمه پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد✨ 🌾خوب که دقت کردم ، یک نگین عقیق است که انگار روش جمله ای حک شده خاک و گل🌸 ها رو پاک کردم …. دیگر نیازی نبود دنبال بگردیم … ☘روی عقیق نوشته بود : 💔“به یاد گمنام😔 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥داستان ✍وباز دلم هوای خادمی دارد همان روزهای قشنگ آسمونی همان دلدادگیها همان خنده ها همان مزاح های خودمانی چقدر دلتنگم 😔 خاکیها 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
در اســلام ⇜زنـــدہ ⇜ســـــــازندہ ⇜و است 💥بہ شـــــرط آن که رزمـش لبـــاس عـــفـــتش باشـــــد 🌹 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
😭 🔰مے‌گفت :اگر از این سفـید به رو سپیـدے رسیـدیم ڪردیم. براے داغ بیــماران ڪرونایی‌اش در خانه اشـک می‌ریخت😭 و می‌گفت شرمنده خانواده آنها شدیم. بالای سر بیماران می‌خواند.😔 هر وقت صحـبت می‌شد می‌گفت: این روزهـا مـردم به ما نیاز دارند. 🔰وقتے شهید شد، مریم گفت: باید برای جنازه کرمان برویم. در مسیر مدام زیارت عاشورا می خواند و طلب می‌کرد.💔 هدیه به این شهید 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✅ پس # با حجاب هم میشه افتخار آفرید . 👌بخشی از هزاران بانوی موفق ایران عزیز ... بندگی ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin