#به_وقت_شهدا
#روایت_مادر
#آخرین_حرفها
روز قبل شهادتش به داداشش زنگ زد و گفت : سال خمسیم رسیده است ، برو قم و خمسم را بده ۳۰۰ تومان هم به نانوایی لواشی بدهکارم لطفا آن را هم بده . به دایی اش هم پیامک داده بود که : سلام . من دارم می روم ماموریت ، اون وصیتم دستتون هست . اگه اتفاقی افتاد توی کشوم یک دستمال اشک و مقداری تربت و مهر کربلاست ، بذاریدشون پهلوم . حلال کنید
یا علی مدد
#مدافع_حرم_شهید_مهدی_عزیزی
#یادعزیزش_باصلوات