🥀🍂 #دوستان_شهدا 🍂🥀
✍ #سیره_شهدا
حاجی به حضرت مسلم (ع) ارادت زیادی داشت و از اینرو نام مستعارش را مسلم علوی گذاشته بود. میگفت : «ما همه مسلم رهبریم، هر جا فرمان دهد حاضریم.»
حاجی بسیاری از اوقات عبا و عمامه نمیگذاشت که بتواند در هر جایی راحتتر خدمت کند. حاجی خوب آشپزی میکرد. وقتی میشنید هیئتی آشپز ندارد، میگفت: «من غذای هیئت را میپزم.»
میگفتیم: «حاجی شما روحانی هستید، نباید پای دیگ بایستید.» میگفت: «در مجلس عزای سیدالشهدا (ع) هر خدمتی افتخار است.»
بعد لباسش را درمیآورد و با خنده میگفت: «عمامه و عبا را هم درمی آورم که دیگران ناراحت نباشند.»
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
#شهدا_هویت_جاودان_تاریخ
@Beyzai_ChanneL
✍دلنوشته بانو زینب پاشاپور خواهر #شهید_حاج_اصغر_پاشاپور و همسر مکرمه مدافع حرم #شهید_حاج_محمد_پورهنگ برای کنیز حضرت زهرا خادمه الشهدا #شهید_توران_اسکندری
🌹تقدیم به روح بلند سرکار خانم شهیده اسکندری
🤔خوب یادم هست آشنایی مان را. چند روز بیشتر از پر کشیدن همسرم نگذشته بود که پیامتان به دستم رسید.
برای همسرم مطلب می نوشتید در فضای مجازی. دوست داشتید برای شهدا خدمت کنید. شناساندن شهدا را وظیفه خود می دانستید.
💔آن روزها من به دنبال هم دلی می گشتم تا همدردم باشد. سر صحبتتان که باز شد، از پیوندتان گفتید با شهدا. از تجربیاتتان برایم گفتید و روزهایی که پشت سر گذاشته اید.
و من که به دنبال نشانه بودم، به فال نیک گرفتم این آشنایی را.
✨من هم دردی پیدا کرده بودم و شما گویی خودتان را در برابر خودتان می دیدید. از شباهتمان برایم گفتید. از عشق و محبتی که به همسرانمان داشتیم. از دردهایی که کشیدید و دردهایی که دیدید. از روزهای پر کشیدن همسرتان گفتید. از اشک هایی که کنار تختش جا گذاشتید. از التماس هایی که کردید برای ماندنش و من گویی خودم را می دیدم.
🍃اگرچه آسمانی شدن همسرانمان 10 سال فاصله داشت اما شک نداشتم اسباب این دوستی را خودشان برایمان فراهم کرده اند.
آمده بودید آرامش بگیرید اما آرامش بخشیدید به دل داغدیده ام.
😔خودتان را وخواهر بزرگترم می دانستید و من شما را الگوی خود. 10 سال زمان کوتاهی نیست. فراق هر روزش یکسال می گذرد. از قدم های خدا برایم گفتید کنار قدم هایتان. از حضور همسرتان. از مددهایشان. و من باور داشتم گفته هایتان را.
💔دلم گرفته بود که پیامتان از کربلا رسید. از جوار امامان عشق. نایب الزیاره مان شده بودید.
و من چقدر غبطه خوردم به حالتان. دوست داشتم همراهتان می بودم. گفتید که هر جا رفتید به یاد همسرم و من و دخترهایمان بوده اید. گفتید همراهتان بوده ایم.
😊عکستان را که دیدم میان زوار اربعین، بدجور به دلم نشستید و محبتتان افزون شد در دلم.
😭خبر انفجار حله که به گوشم رسید، دلم لرزید. حال و هوای روزهای شهادت همسرم را داشتم. دلهره و اضطراب.
🕊خبر شهادتتان را که شنیدم اگرچه حس جاماندن دوباره برایم زنده شد، اما آرام شدم.
سرنوشتمان اگر چه شبیه به هم بود اما سرگذشتتان بسیار زیباتر رقم خورد.
چه سعادتی بالاتر از این. شهادتتان این گونه مقدر باشد. ایام زیارت اربعین ارباب در وادی عشق.
💫حالا همسرتان به انتظارتان ایستاده است که همراهی تان کند تا بهشت. 10 سال فراق اینگونه زیبا ختم به وصال شد.
و من دوباره به حالتان غبطه می خورم. دست من را هم بگیر بانو...🌹
شهادت بانو اسکندری : اوایل آذرماه ۹۵
@Beyzai_ChanneL