هدایت شده از شهید محمودرضا بیضائی
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌤 اللهم اَنتَ السلام
السلام علیک یا اباعبدالله(علیه السلام)🍃
السلام علیک یا صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)🍃
السلام علیکم ایهاالشهدا🍃
@Beyzai_ChanneL
من شيعهام و با تو شرف میگيرم
بر درگه تو ، کاسه به کف میگيرم
آن قدر به لب، علی علی میگويم
آخر ، به خدا از تو نجف میگيرم
#السلامعلیکیاولیالله❤️
#چهارروزتاروزعشق💚
@Beyzai_ChanneL
🌺غذا دادن به یک نفر در روز غدیر مانند غذا دادن به همه پیامبران و صدیقان است. (بحار ج۶ ص ۳۰۳)
@Beyzai_ChanneL
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اصلا مگه میشه آدم از دیدن اقتدار سربازای اسرائیلی سیر بشه؟ 😂
@Beyzai_ChanneL
12.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 تمام شادمانیها، اطعام دادنها و مهربانیهای ما در غدیر ؛
پشیزی نمیارزند، اگـــر ......
#استاد_شجاعی
#فقط_به_عشق_علی
#LiveLikeAli
#من_قدیری_ام
@Beyzai_ChanneL
🔴سرلشکر سلامی: انتقام خون شهید سلیمانی به یک آرمان تبدیل شده است
فرمانده کل سپاه:
🔹مشعل مقاومت همچنان در دست سردار سلیمانی قرار دارد.
🔹انتقام خون این سردار عزیز به یک آرمان تبدیل شده است.
🔹ما با آرمان حرکت می کنیم و نه تنها انتقام خون این شهید را خواهیم گرفت بلکه این راه مقدسی را که او پیمود، تا انتهای کار یعنی آزادسازی قدس شریف و محو دشمنان اسلام و بیرون کردن آنان از بلاد مسلمین ادامه خواهیم داد.
🔹هیچ توقفی وجود نخواهد داشت و ما هیچ وقت به دنبال ایستادن و سکون نیستیم و پیش می رویم تا انتها و در این راه شهادت افتخار و آرزوی ما است.
_@Beyzai_ChanneL
🔴افسانه ای تولید شده از کنار .... می گوید تلفن پاناسونیک روی میز رئیس جمهور آمریکا است پس درک کن قدرت ژاپن را!
جدای از این جوک که با هزینه کرد بالا در فضای مجازی منتشر شد؛ الان باید بپرسیم چه چیز آمریکایی ها روی سر ژاپنی ها است؟!
🔺روزنامه ژاپن تایمز در گزارشی اعلام کرده است که با وجود آنکه دولت ژاپن برای جلوگیری از شیوع کرونا در فرودگاه های آن کشور مقرراتی وضع کرده که مسافران خارجی قبل از ورود چک اولیه شوند و باید تا نهایی شدن جواب تست صبر کنند ولی سربازان و وابستگان نظامی آمریکایی حاضر به پذیرش این موضوع نیستند و بدون طی مراحلی که برای همه اجباری است وارد خاک #ژاپن می شوند.
🔺این در حالی است که به علت ضعف شدید مدیریت حاکمیت و فقر فرهنگی مردم آمریکا، این کشور به کانون اصلی مرگ بر اثر کرونا در جهان تبدیل شده است و مردم این کشور و سربازان آن بیش از همه باید تست کرونا شوند.
🔺این روزنامه مشهور ژاپنی می افزاید چند روز قبل تعدادی از وابستگان پایگاه های نظامی آمریکایی بدون دریافت جواب تست وارد ژاپن شده اند و به مسوولین ژاپنی دروغ گفته و از هواپیماهای داخلی برای جابجایی استفاده کردند و بعد معلوم شد همگی به کرونا مبتلا به بوده اند.
🔺سربازان آمریکایی معمولا در آخر به شهر اوکیناوا می روند و در حال حاضر این شهر از جمله پر خطرترین شهرهای ژاپن در ابتلا به کرونا شناخته شده و بیمارستان های آن به وضعیت هشدار رسیده اند.
🔺ورود کلیه مسافرین خارجی به ژاپن ممنوع است جز سربازان آمریکایی تا ثابت شود قدرت در تلفن پاناسونیک است😂
@Beyzai_ChanneL
@Maddahionlin_mehdi rasoli ghadir.mp3
964.2K
🌸 #غدیر_حقیقت_دین
💐 تا ابد بو دولت حیدر یخیلماز
💐 بو علم تا آخر محشر یخیلماز
🎤مهدی #رسولی
👌#پیشنهاد_دانلود
@Beyzai_ChanneL
شهید محمودرضا بیضائی
✍️ #دمشق_شهر_عشق #قسمت_سی_و_دوم 💠 باور نمیکردم ابوالفضل مرا دوباره به این جوان #سُنی سوری سپرده ب
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_سی_و_سوم
💠 طاقت از دست دادن برادرم را نداشتم که با #اشکهایم به مصطفی التماس میکردم :«تورو خدا پیداش کنید!»
بیقراریهایم #صبرش را تمام کرده و تماسهایش به جایی نمیرسید که به سمت در رفت و من دنبالش دویدم :«کجا میرید؟»
💠 دستش به طرف دستگیره رفت و با لحنی گرفته حال خرابش را نشانم داد :«اینجا موندنم فایده نداره.» #مادرش مات رفتنش مانده و من دو بار قامت غرق خونش را دیده بودم و دیگر نمیخواستم پیکر پَرپَرش را ببینم که قلبم به تپش افتاد.
دل مادرش بزرگتر از آن بود که مانع رفتنش شود، اشکش را با چند بار پلک زدن مهار کرد و دل کوچک من بال بال میزد :«اگه رسیدن اینجا ما چیکار کنیم؟»
💠 از صدایم تنهایی میبارید و خبر #زینبیه رگ غیرتش را بریده بود که از من هم دل برید :«من #سُنیام، اما یه عمر همسایه سیده زینب بودم، نمیتونم اینجا بشینم تا #حرم بیفته دست اون کافرا!»
در را گشود و دلش پیش اشکهایم جا مانده بود که دوباره به سمتم چرخید و نشد حرف دلش را بزند. نگاهش از کنار صورتم تا چشمان صبور مادرش رفت و با همان نگاه نگران سفارش این دختر #شیعه را کرد :«مامان هر اتفاقی افتاد نذارید کسی بفهمه شیعهاس یا #ایرانیه!» و میترسید این اشکها پای رفتنش را بلرزاند که دیگر نگاهم نکرد و از خانه خارج شد.
💠 او رفت و دل مادرش متلاشی شده بود که پشت سرش به گریه افتاد و من میترسیدم دیگر نه ابوالفضل نه او را ببینم که از همین فاصله دخیل ضریح #حضرت_زینب (علیهاالسلام) شدم.
تلوزیون #سوریه فقط از نبرد حمص و حلب میگفت، ولی از #دمشق و زینبیه حرفی نمیزد و از همین سکوت مطلق حس میکردم پایتخت سوریه از آتش ارتش آزاد گُر گرفته که از ترس سقوط داریا تب کردم.
💠 اگر پای #تروریستها به داریا میرسید، من با این زن سالخورده در این تنهایی چه میکردم و انگار قسمت نبود این ترس تمام شود که صدای تیراندازی هم به تنهاییمان اضافه شد.
باورمان نمیشد به این سرعت به #داریا رسیده باشند و مادرش میدانست این خانه با تمام خانههای شهر تفاوت دارد که در و پنجرهها را از داخل قفل کرد.
💠 در این خانه دختری شیعه پنهان شده و امانت پسرش بودم که مرتب دور سرم #آیت_الکرسی میخواند و یک نفس نجوا میکرد :«فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِين.» و من هنوز نمیدانستم از ترس چه تهدیدی ابوالفضل حاضر نشد تنها راهی ایرانم کند که دوباره در این خانه پنهانم کرد.
حالا نه ابوالفضل بود و نه مصطفی که از ترس اسارت به دست تروریستهای #ارتش_آزاد جانم به لبم رسیده و با اشکم به دامن همه ائمه (علیهمالسلام) چنگ میزدم تا معجزهای شود که درِ خانه به رویمان گشوده شد.
💠 مصطفی برگشته بود، با صورتی که دیگر آرامشی برایش نمانده و چشمانی که از غصه به خون نشسته بود.
خیره به من و مادرش از دری که به روی خودمان قفل کرده بودیم، حس کرد تا چه اندازه #وحشت کردیم که نگاهش در هم شکست و من نفهمیدم خبری ندارد که با پرسش بیپاسخم آتشش زدم :«پیداش کردید؟»
همچنان صدای تیراندازی شنیده میشد و او جوابی برای اینهمه چشم انتظاریام نداشت که با شرمندگی همین تیرها را بهانه کرد :«خروجی شهر درگیری شده بود، برا همین برگشتم.»
💠 این بیخبری دیگر داشت جانم را میگرفت و #امانت ابوالفضل پای رفتنش را سُست کرده بود که لحنش هم مثل نگاهش به زیر افتاد :«اگه براتون اتفاقی میافتاد نمیتونستم جواب برادرتون رو بدم!»
مادرش با دلواپسی پرسید :«وارد داریا شدن؟» پایش پیش نمیرفت جلوتر بیاید و دلش پیش #زینبیه مانده بود که همانجا روی زمین نشست و یک کلمه پاسخ داد :«نه هنوز!»
💠 و حکایت به همینجا ختم نمیشد که با ناامیدی به قفل در نگاه کرد و صدایش را به سختی شنیدم :«خونه #شیعههای اطراف دمشق رو آتیش میزنن تا مجبور شن فرار کنن!»
سپس سرش به سمتم چرخید و دیدم قلب نگاهش برایم به تپش افتاده که خودم دست دلش را گرفتم :«نمیذارم کسی بفهمه من شیعهام!» و او حرف دیگری روی دلش سنگینی میکرد و همین حرف حالش را زیر و رو کرده بود که کلماتش به هم پیچید :«شما ژنرال #سلیمانی رو میشناسید؟»
💠 نام او را چند بار از ابوالفضل شنیده و میدانستم برای آموزش نیروهای سوری به دمشق آمده که تنها نگاهش کردم و او خبر تلخش را خلاصه کرد :«میگن تو انفجار دمشق #شهید شده!»
قلبم طوری به قفسه سینه کوبیده شد که دلم از حال رفت. میدانستم از فرماندهان #سپاه است و میترسیدم شهادتش کار نیروهای ایرانی را یکسره کند که به نفسنفس افتادم :«بقیه ایرانیها چی؟» و خبر مصطفی فقط همین بود که با ناامیدی سری تکان داد و ساکت شد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@Beyzai_ChanneL