🌸اللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
📖 اللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن
🌸اللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
📖اللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ اَکْرِمْنا بِکَرامَةَ الْقُرآن
📖اللّهُمَّ ارْحَمْنا بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ اخْذُلِ الْکُفّارَ وَالْمُنافِقینَ بِالْقُرآن
📖اللّهُمَّ اشْفِ مَرضانا بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ ارْحَم مَوْتانا بِالْقُرآن
📖اللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوفیقَ الطّاعَةَ بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ ارْزُقنا حَجَّ بَیتِکَ الْحَرامَ بِالْقُرآن
📖اللّهُمَّ تَقَبَّل صَلاتَنا بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ تَقَبَّل تِلاوَتَنا بِالْقُرآن
📖اللّهُمَّ اسْتَجِب دُعاءَنا بِالْقُرآن
🌸اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الْمُصَلّینِ بِالْقُرآن
📖اللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنَ الْمُتَّقینِ بِالْقُرآن
👇تقویم نجومی جمعه👇
✴️جمعه 👈 29 مهر/ میزان 1401
👈24 ربیع الاول 1444👈21 اکتبر 2022
🏛مناسبت های دینی و اسلامی.
🎇 امور دینی و اسلامی.
📛امروز برای امور زیر مناسب نیست:
📛مسافرت.
📛و ملاقات ها خوب نیست.
👶 مناسب زایمان نیست.
🚘مسافرت :
مسافرت خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
👩❤️👨مباشرت و انعقاد نطفه امروز :
مباشرت پس از فضیلت نماز عصر مستحب و فرزند حاصل از آن دانشمندی با شهرت جهانی شود.ان شاالله.
👩❤️💋👨مباشرت و انعقاد نطفه:
امشب (شب شنبه) :حکمی مبنی بر کراهت یا استحباب وارد نشده است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی:
🌗 امروز قمر در برج سنبله است و برای امور زیر نیک است:
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️و آغاز امور تعلیمی خوب است.
📛ولی ازدواج.
📛آغاز معالجه و درمان.
📛و امور صنعتی و زرگری خوب نیست.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات،#اصلاح_مو(سر و صورت) ، باعث اصلاح امور است
💉حجامت:
خون دادن فصد و زالو انداختن#خون_دادن یا #حجامت ، زالو انداختن موجب دفع صفرا می شود.
✂️ ناخن گرفتن.
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود.
✴️️ وقت استخاره:
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
😴😴 تعبیر خواب:
تعبیر خوابی که شب " شنبه " دیده شود طبق ایه ی 25 سوره مبارکه "فرقان" است.
یوم تشقق السماء بالغمام و نزل الملائکه تنزیلا...
و از معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده را خصومتی یا گفتگویی ناشایست پیش آید صدقه بدهد تا رفع گردد.ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
کتاب تقویم همسران صفحه 115
❇️️ ذکر روز جمعه
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
@taghvimehamsaran
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🛑 تحلیل آماری شرکت کنندگان در اغتشاشات :
کل شرکت کنندگان اغتشاشات در سراسر کشور فقط ۹۰ هزار نفر بودند یعنی حتی کمتر از #۲دهم_درصد
تحلیل آماری دستگیر شدگان :
۹۵٪ مجرد
۸۰٪ فرزند طلاق یا مطلقه
۵۰٪ سابقه اعتیاد (مواد مخدر ، الکل و....)
#انگیزه :
۶۵٪ هیجانی
۲۵٪ مالی
۱۰٪ برای بی حجابی
#تحصیلات :
۸۰٪ زیر دیپلم
۲۰٪ بالای دیپلم
#محدوده_سنی :
۶۰٪ ۱۵ تا ۲۰ سال
۲۰٪ ۲۰تا ۳۰ سال
۲۰٪ بالاتر از ۳۰ سال
#جنسیت :
۸۵٪ مرد
۱۵٪ زن (در اغتشاشی که به اسم آزادی زن بپا می شود فقط ۱۵٪ شرکت کنندگانش زن هستند)
برداشت دستگیر شدگان از کشورشان ایران:
کشوری مخروبه ، قحطی زده ، بدون حاکمیت ، اشغال شده توسط روسیه و چین (ذهنیتی که فضای مجازی تحت مدیریت دشمن برایشان ساخته )
👈 بعضی از آن ها نه تنها شهدایی مثل همت ، باکری و ....که حتی حاج قاسم را همنمیشناختند
آن حضرت در زمان نمرود كه در عجم به كيكاوس معروف بود،زندگيميكرد.نمرود مردي باقوت وحشمت بود.سپاه بسيار داشت ودر سرزمين بابل آنزمان وكوفة زمان ما حكومت ميكرد.چهارصد صندلي طلا داشت كه برروي هريكجادوگري نشسته وجادو مينمود.
او يكشب در خواب ديد كه ستارهاي در افقپديدار شد ونورش بر نورخورشيد غلبه نمود.نمرود وحشت زده از خواب بيدار شدو جادوگران را احضار نموده وتعبير خواب خود را از آنان جويا شد.گفتند طفليدراين سال متولد ميشود كه سلطنت تو بدست او نابود ميشود.وهنوز آن طفل ازصلب پدر به رحم مادر منتقل نشده است.نمرود دستور داد كه بين زنان ومردانجدايي اندازند و كودكي كه در آن سال متولد ميشود،اگر پسر است،بكشند.واگردختر است،باقي بگذارند.تارخ كه يكي از مقربّان نمرود بود شبي پنهاني نزدهمسرش رفت ونطفه ابراهيم بسته شد.هنگام تولد كودك،مادر ابراهيم (ع) به داخلغاري رفت وابراهيم (ع) در آنجا متولد شد.مادر،كودكش را درغار گذاشت وبه شهرمراجعت نمود.او همه روزه به غار ميرفت وبه فرزندش شير ميداد وبرميگشت.رشد يك روز آن حضرت مطابق يكماه كودكان ديگر بود.پانزده سال گذشتودراين مدت ابراهيم (ع) جواني قوي شده بود.روزي با مادرش به طرف شهرحركت كردند .در راه به گله شتري رسيدند.ابراهيم (ع)از مادر پرسيد:خالق اينهاكيست؟گفت آنكه آنهارا خلق كرد و رزق ميدهد وبزرگ مينمايد.ابراهيم (ع) درشهر با گروههاي بت پرست وارد بحث ميشد وآنها را محكوم مينمود.واقرار بهخداي ناديده كرد.به مصداق آية شريفة «فلما جنّ عليه الليل رايكوكباً...»چون مذاهب آنهاراباطل ديد وباطل نمود،فرمود:انّي وجهّتوجهي...»بعد ابراهيم (ع) را به دربار نمرود بردند.نمرود مرد زشترويي بود ولي دراطرافش غلامان وكنيزان زيبا بودند.ابراهيم (ع) از عمويش آذر پرسيد:اينها چهكسي هستند؟آذر گفت اينها غلامان وكنيزان وبندگان نمرودند! ابراهيم (ع) تبسميكردوگفت چگونه است كه بندگان و كنيزان و غلامان از خدايشان زيباترند؟آذر گفتاز اين حرفها نزن كه تورا ميكشند.آمده است كه آذر بت ميساخت وبه ابراهيم (ع)ميداد تا بفروشدوابراهيم (ع) هم طناب به پاي بتها ميبست ومي گفت:بياييدخدايي را بخريد كه نميخورد و نميبيند و نميآشامد و نه نفعي ميرساند ونهضرري!با اين تعريف ابراهيم (ع) كسي بتها را نميخريد.وبتها را به نزد آذر برميگرداند.
بت شكن دربتخانه
نمروديان سالي دوبار در فروردين جشن ميگرفتند.در يكي از جشنها موقعخروج از شهر،آذر به ابراهيم (ع)پيشنهاد نمود كه او هم به جشن برودتا شايد جشنآنهارا تماشاكرده وزبان از بدگويي بتها بردارد.ولي روز بعد موقع رفتن،ابراهيم(ع)گفت من مريض هستم!لذا همه با زينت تمام از شهر بيرون رفتند بجز ابراهيم (ع)كه تبري برداشت و به بتخانه رفت وهمة بتهارا شكست.سپس تبر را بر دوش بتبزرگانداخت. «فجعلهم جُذاذاً الاّ كبيراً لهم»همة بتهارا خورد كرد مگر بُتبزرگ را.وقتي نمرود ونمروديان باز گشتند وبه بتخانه آمدند تا خود را تبرككنند،همة بتهارا شكسته ديدند غير از بُت بزرگ.به روايتي شيطان به آنها اطلاع دادكه ابراهيم (ع)خدايان شمارا شكسته است.صداي ناله وفرياد مردم بلند شد.نزدنمرود رفتند كهاي نمرود!خدايان مارا شكستهاند.نمرود دستور داد تا به هركه شكداريد نزد من بياوريد.همه گفتند كار ابراهيم (ع) است.حضرت را احضار كردندوبهاو گفتند:«أ انت فعلتَ هذا بآلهتنا ياابراهيمقال بل فعلهم كبيرهم هذافاسئلوهم اِن كانوا ينطقون»»آيا تو اين عمل را نسبت به خدايان مابجاآوردي؟گفت بت بزرگ اين كار را كرده است از او بپرسيد اگر حرف ميزند!نمروديان گفتند اي ابراهيم (ع) اين بتها سخن نميگويند.سپس همگي خجلوشرمنده و سر به زير انداختند.بعد ابراهيم (ع)فرمود چيزي را عبادت ميكنيد كهنه نفعي ميرساند ونه ضررو نه حرف ميزند.چون نمروديان از جواب عاجزشدند،همگي گفتند اگر كمك كار خدايان خود هستيد،ابراهيم (ع) رابسوزانيد.نمرود دستور داد ديوارهاي در دامنه كوه درست كردند وبمدت يكماههيزم آورده ودر آن قرار دادند تا پرشد.بعد گفتند چگونه ابراهيم (ع) رادر آتشبياندازيم؟شيطان بصورت آدمي ظاهر شد وگفت منجنيق بسازيد!تا آن زمانمنجنيق نساخته بودند وشيطان هنگاميكه به آسمانها راه داشت از جهنم ديدار كردهوديده بود جهنميان را با منجنيق درون آتش مياندازند،ياد گرفته بود.لذا به آنها يادداد كه چگونه اين وسيله را بسازند.چهارصد نفر آمدند وهردونفر يك طناب راگرفتند و ابراهيم (ع) را بالا بردند.در
اين هنگام در ميان فرشتگان غلغلهاي افتاد وبهپيشگاه الهي عرضه كردند كه خدايا از شرق تا غرب يكنفر،تورا عبادت ميكندواوراهم كه ميخواهند بسوزانند.دستور بده تا اورا ياري كنيم.خطاب آمد:برويد اگراز شما ياري خواست اورا كمك كنيد.ابتدا ملك باد نزد ابراهيم (ع) آمد وگفت:منموكل باد هستم.اگر امر بفرمائيد به باد امر كنم تا آتش را به خانة نمرود ببرد ونمروديان را بسوزاند.ابراهيم (ع)فرمود پناه من خداست وبتو نيازي ندارم.ملك ابرآمد وگفت اي ابراهيم!اجازه بده تا به ابر امر كنم آتش را خاموش كند.ابراهيم(ع)گفت امر خود را به خداي ناديده واگذاردم.ملك كوه آمد وگفت ايابراهيم!اجازه بده كوه بابل را بر سرشان خراب نمايم وهمه را هلاك كنم.ابراهيم (ع)گفت بتو نيز محتاج نيستم.بعد جبرئيل آمد وگفت اي ابراهيم!هيچ احتياجينداري؟گفت دارم اما نه بتو.گفت به كه داري؟گفت او از همه بهتر به حال من آگاهاست.بعد از آن از طرف خدا ندا آمد:«يانار كوني برداً وسلاماً علي ابراهيم»
ابراهيم از پيامبراني است كه خداوند او را بيش از ديگران با عظمت ياد نمودهاست واو را با القابي چون :حنيف،مسلم، حليم، اوّاه، منيب،صديقياد كرده و بااوصافي چون:شاكرو سپاسگزار نعمتهاي خداوند،قانت و مطيع خالق توانا،دارايقلب سليم،عامل و فرمانبردار كامل خدا،بندة مؤمن و نيكوكار،شايسته و صالحدرگاه خدا و...وي را ستوده است.و به منصبهايي چون:امامت وپيشوائيمردم،برگزيده در دوجهان و خليل اللهي مفتخر داشته است.
از جمله الطاف الهي بر ابراهيم آنست كه:
او را از پيامبران اولوا العزم قرار داد.
پيامبري را در ذريه او قرار داد.
علم وحكمت وشريعت بوي داده است.
اورا امّت واحده خواند.
و خانة كعبه بدست او تجديد بنا شد.
مقام امامت به او تفويض شد
مدت عمر ابراهيم دويست سال بوده و در شهر خليل الرحمن فلسطين اشغاليمدفون است.
ابراهيم در قرآن
به قسمتي از گفتگوي ابراهيم با نمروديان توجه نمائيد:
«ابراهيم به پدرش گفت:چراچيزي كه نميشنود و نميبيند و تورا از چيزيبي نياز نميكند را عبادت ميكني؟اي پدر!من به دانشي مطلع شدهام كه تو به آندست نيافتهاي .پس از من پيروي كن تا تورا به راه راست هدايت كنم.ايپدر!شيطان را نپرست كه شيطان معصيت خدا را نمود.اي پدر!من ميترسم تو دچارعذاب الهي شوي وجزو ياران شيطان گردي!پدرش جواب داد:آيا از خدايان منرويگردان شدهاي؟اگر دست از اين حرفها برنداري تورا سنگسار ميكنم!وتورا ازخود ميرانم!ابراهيم گفت با تو خداحافظي نموده واز خدا برايت طلب آمرزشمينمايم كه خدا به من مهربان است. واز شما و معبودانتان دوري ميكنم و خدايواحد را ميخوانم تا شايد با اين دعا از درگاه خدا دور نشوم»
«ابراهيم به پدرش وقوم پدرش گفت:اين تنديسها چيست كه به آنها رويآورده وآنها را عبادت ميكنيد؟گفتند:پدران ما اينها را عبادت ميكردند.ابراهيمگفت:شما وپدرانتان در گمراهي آشكار بوديد.گفتند:آيا براي ما حق آوردهاي يا ازبازيگراني؟ابراهيم گفت خداي شما پروردگار آسمانها وزمين است كه آنها را آفريدهومن بر اين مطلب شهادت ميدهم.بخداقسم:وقتي نبوديد براي بتهاي شما چارهايخواهم انديشيد!پس به بتخانه رفته وبتهاي آنان را بجز بت بزرگ را تا شايد سراغ اوبروند شكست.»
«ابراهيم به آنها گفت:آيا غير از خدا،چيزي را ميپرستيد كه نه به شما سوديدارد ونه ضرر؟اُف بر شما وبتهايتان چرا تعقل نميكنيد؟آنها گفتند كه :او رابسوزانيد وخدايانتان را ياري كنيد اگر كمك كننده به خدايانتان هستيد!»
«ابراهيم به پدرش و قومش گفت:چه ميپرستيد؟گفتند:بتاني را ميپرستيم وپيوسته سر بر آستانشان داريم.ابراهيم گفت:آيا وقتي آنها را صدا ميزنيد صدايشما را ميشنودند؟آيا سود وزياني براي شما دارند؟آنها گفتند:بلكه پدرانمان را اينچنين يافتهايم.ابراهيم گفت آيا نميدانيد كه بتهاي شما وپدرانتان با من دشمنمنند.ولي پروردگار عالميان كسي است كه مرا آفريد و هدايت كرد.او كسي است كهغذا وآشاميدني به من ميدهد.و چون مريض شوم مرا شفا ميدهد و اميدوارم كهروز قيامت خطاهاي مرا ببخشد.»
«ابراهيم به پدرش گفت:چرا چيزي كه نميشنود و نميبيند و تورا از چيزيبي نياز نميكند را عبادت ميكني؟اي پدر!من به دانشي مطلع شدهام كه تو به آندست نيافتهاي .پس از من پيروي كن تا تورا به راه راست هدايت كنم.ايپدر!شيطان را نپرست كه شيطان معصيت خدا را نمود.اي پدر!من ميترسم تو دچارعذاب الهي شوي وجزو ياران شيطان
گردي!پدرش جواب داد:آيا از خدايان منرويگردان شدهاي؟اگر دست از اين حرفها برنداري تورا سنگسار ميكنم!وتورا ازخود ميرانم!ابراهيم گفت با تو خداحافظي نموده واز خدا برايت طلب آمرزشمينمايم كه خدا به من مهربان است. واز شما و معبودانتان دوري ميكنم و خدايواحد را ميخوانم تا شايد با اين دعا از درگاه خدا دور نشوم»
پيروزي ابراهيم(ع)بر نمروديان
آن حضرت در زمان نمرود كه در عجم به كيكاوس معروف بود،زندگيميكرد.نمرود مردي باقوت وحشمت بود.سپاه بسيار داشت ودر سرزمين بابل آنزمان وكوفة زمان ما حكومت ميكرد.چهارصد صندلي طلا داشت كه برروي هريكجادوگري نشسته وجادو مينمود.او يكشب در خواب ديد كه ستارهاي در افقپديدار شد ونورش بر نورخورشيد غلبه نمود.نمرود وحشت زده از خواب بيدار شدو جادوگران را احضار نموده وتعبير خواب خود را از آنان جويا شد.گفتند طفليدراين سال متولد ميشود كه سلطنت تو بدست او نابود ميشود.وهنوز آن طفل ازصلب پدر به رحم مادر منتقل نشده است.نمرود دستور داد كه بين زنان ومردانجدايي اندازند و كودكي كه در آن سال متولد ميشود،اگر پسر است،بكشند.واگردختر است،باقي بگذارند.تارخ كه يكي از مقربّان نمرود بود شبي پنهاني نزدهمسرش رفت ونطفه ابراهيم بسته شد.هنگام تولد كودك،مادر ابراهيم (ع) به داخلغاري رفت وابراهيم (ع) در آنجا متولد شد.مادر،كودكش را درغار گذاشت وبه شهرمراجعت نمود.او همه روزه به غار ميرفت وبه فرزندش شير ميداد وبرميگشت.رشد يك روز آن حضرت مطابق يكماه كودكان ديگر بود.پانزده سال گذشتودراين مدت ابراهيم (ع) جواني قوي شده بود.روزي با مادرش به طرف شهرحركت كردند .در راه به گله شتري رسيدند.ابراهيم (ع)از مادر پرسيد:خالق اينهاكيست؟گفت آنكه آنهارا خلق كرد و رزق ميدهد وبزرگ مينمايد.ابراهيم (ع) درشهر با گروههاي بت پرست وارد بحث ميشد وآنها را محكوم مينمود.واقرار بهخداي ناديده كرد.به مصداق آية شريفة «فلما جنّ عليه الليل رايكوكباً...»چون مذاهب آنهاراباطل ديد وباطل نمود،فرمود:انّي وجهّتوجهي...»بعد ابراهيم (ع) را به دربار نمرود بردند.نمرود مرد زشترويي بود ولي دراطرافش غلامان وكنيزان زيبا بودند.ابراهيم (ع) از عمويش آذر پرسيد:اينها چهكسي هستند؟آذر گفت اينها غلامان وكنيزان وبندگان نمرودند! ابراهيم (ع) تبسميكردوگفت چگونه است كه بندگان و كنيزان و غلامان از خدايشان زيباترند؟آذر گفتاز اين حرفها نزن كه تورا ميكشند.آمده است كه آذر بت ميساخت وبه ابراهيم (ع)ميداد تا بفروشدوابراهيم (ع) هم طناب به پاي بتها ميبست ومي گفت:بياييدخدايي را بخريد كه نميخورد و نميبيند و نميآشامد و نه نفعي ميرساند ونهضرري!با اين تعريف ابراهيم (ع) كسي بتها را نميخريد.وبتها را به نزد آذر برميگرداند.
بت شكن دربتخانه (2)
نمروديان سالي دوبار در فروردين جشن ميگرفتند.در يكي از جشنها موقعخروج از شهر،آذر به ابراهيم (ع)پيشنهاد نمود كه او هم به جشن برودتا شايد جشنآنهارا تماشاكرده وزبان از بدگويي بتها بردارد.ولي روز بعد موقع رفتن،ابراهيم(ع)گفت من مريض هستم!لذا همه با زينت تمام از شهر بيرون رفتند بجز ابراهيم (ع)كه تبري برداشت و به بتخانه رفت وهمة بتهارا شكست.سپس تبر را بر دوش بتبزرگانداخت. «فجعلهم جُذاذاً الاّ كبيراً لهم»همة بتهارا خورد كرد مگر بُتبزرگ را.وقتي نمرود ونمروديان باز گشتند وبه بتخانه آمدند تا خود را تبرككنند،همة بتهارا شكسته ديدند غير از بُت بزرگ.به روايتي شيطان به آنها اطلاع دادكه ابراهيم (ع)خدايان شمارا شكسته است.صداي ناله وفرياد مردم بلند شد.نزدنمرود رفتند كهاي نمرود!خدايان مارا شكستهاند.نمرود دستور داد تا هركه راشكداريد نزد من بياوريد.همه گفتند كار ابراهيم (ع) است.حضرت را احضار كردندوبهاو گفتند:«أ انت فعلتَ هذا بآلهتنا ياابراهيمقال بل فعلهم كبيرهم هذافاسئلوهم اِن كانوا ينطقون»»آيا تو اين عمل را نسبت به خدايان مابجاآوردي؟گفت بت بزرگ اين كار را كرده است از او بپرسيد اگر حرف ميزند!نمروديان گفتند اي ابراهيم (ع) اين بتها سخن نميگويند.سپس همگي خجلوشرمنده و سر به زير انداختند.بعد ابراهيم (ع)فرمود چيزي را عبادت ميكنيد كهنه نفعي ميرساند ونه ضررو نه حرف ميزند.چون نمروديان از جواب عاجزشدند،همگي گفتند اگر كمك كار خدايان خود هستيد،ابراهيم (ع) رابسوزانيد.نمرود دستور داد ديوارهاي در دامنه كوه درست كردند وبمدت يكماههيزم آورده ودر آن قرار دادند تا پرشد.بعد گفتند چگونه ابراهي
م (ع) رادر آتشبياندازيم؟شيطان بصورت آدمي ظاهر شد وگفت منجنيق بسازيد!تا آن زمانمنجنيق نساخته بودند وشيطان هنگاميكه به آسمانها راه داشت از جهنم ديدار كردهوديده بود جهنميان را با منجنيق درون آتش مياندازند،ياد گرفته بود.لذا به آنها يادداد كه چگونه اين وسيله را بسازند.چهارصد نفر آمدند وهردونفر يك طنبا را گرفتندو ابراهيم (ع) را بالا بردند.در اين هنگام در ميان فرشتگان غلغلهاي افتاد وبه پيشگاهالهي عرضه كردند كه خدايا از شرق تا غرب يكنفر،تورا عبادت ميكند واوراهم كهميخواهند بسوزانند.دستور بده تا اورا ياري كنيم.خطاب آمد:برويد اگر از شماياري خواست اورا كمك كنيد.ابتدا ملك باد نزد ابراهيم (ع) آمد وگفت:من موكلباد هستم.اگر امر بفرمائيد به باد امر كنم تا آتش را به خانة نمرود ببرد و نمروديان رابسوزاند.ابراهيم (ع)فرمود پناه من خداست وبتو نيازي ندارم.ملك ابر آمد وگفتاي ابراهيم!اجازه بده تا به ابر امر كنم آتش را خاموش كند.ابراهيم (ع)گفت امر خودرا به خداي ناديده واگذاردم.ملك كوه آمد وگفت اي ابراهيم!اجازه بده كوه بابل رابر سرشان خراب نمايم وهمه را هلاك كنم.ابراهيم (ع) گفت بتو نيز محتاجنيستم.بعد جبرئيل آمد وگفت اي ابراهيم!هيچ احتياجي نداري؟گفت دارم اما نهبتو.گفت به كه داري؟گفت او از همه بهتر به حال من آگاه است.بعد از آن از طرفخدا ندا آمد:«يانار كوني برداً وسلاماً علي ابراهيم»ابن عباس گفت اگر خدانميفرمود سلاماً آتش چنان سرد ميشد كه ابراهيم (ع)از سرما هلاكميگرديد.پس به فرشتگان امر نمود تا بازوي ابراهيم (ع) را گرفتند وآهسته در ميانآتش قرار دادند ودرميان آتش،چشمههاي آب آفريد.آمده است كه نمروديان هرچهميكردند ابراهيم (ع) را داخل آتش بياندازند ابراهيم (ع) نميافتاد.شيطان بصورتآدمي به آنها گفت دو زن عريان نزديك منجنيق بردند.يك مرتبه ابراهيم (ع) داخلآتش افتاد.علت را از شيطان پرسيدند گفت دو ملكي كه ابراهيم (ع) را گرفته بودندبا ديدن دوزن عريان،از ترس خداوند بر خود پيچيدند واز ابراهيم (ع)غافلشدند.ابراهيم (ع)چهل روز در آن حال بود سپس از آتش خارج شده وبطرف شامحركت كرد.در راه به شهر فزان رسيد.ديد كه مردم شهر همه زينت ميكنند.علت راپرسيد.گفتند كه شاه ما دختري دارد كه در زيبائي بي نظير است.اما هرچه از طرفپادشاهان براي او خواستگار آمده است،قبول نميكند.وگفته كسي را كه خودبخواهم بشوهري انتخاب مينمايم.هشت روز است كه مردان اينجا خود را زينتكردهاند ودختر هم آنهارا تماشا ميكند شايد يكي را بپسندد!ولي تاكنون كسي راانتخاب نكرده است.ابراهيم (ع)با لباس پشمينه در كنار ميداني نشست.
ناگاه دخترترنج بدست ولباس كذايي پوشيده،با تعدادي كنيز بطرف آنجا آمدند.
ازدواج ابراهيم(ع)
چون نور محمدي(ص)رادر پيشاني ابراهيم (ع) مشاهده كرد،ترنج را بطرف ابراهيم(ع) رها كرد ورفت.پس غلامان آمدند و ابراهيم (ع) را نزد شاه بردند.شاه تا ابراهيم(ع) را ديد ،گفت دخترم!شوهر خوبي انتخاب كردي.پس دختر كه ساره نام داشتبه عقد ابراهيم (ع) درآمد.بعد از چندي ابراهيم (ع) به همراه ساره حركت كردندوبه شهر خمس رسيدند.طبق دستور شاه آنجا يك پنج اموال مسافرين رابزورميگرفتند. ابراهيم (ع) ساره را در صندوقي قرار داده بود تا از نامحرمان حفظشود.مأمورين شاه ابراهيم (ع) وصندوق را نزد شاه بردند.شاه از ابراهيم (ع) پرسيداين زن كيست؟ابراهيم (ع) گفت خواهرم است.شاه خواست به ساره جسارتي كندكه ناگاه زمين اورادر برگرفت.از ابراهيم (ع) خواهش كرد كه اورا آزاد كند.ابراهيم (ع)هم دعا كرد وزمين اورا رها نمود.شاه كنيزي داشت كه آن را به ساره بخشيد.وگفت:هااجرك. يعني اين پاداش ت.ديگر نام كنيز هاجر شد.سپس ابراهيم (ع) با همراهانبه بيت المقدس رفتند.ببينيد بزرگان چگونه امتحانهاي الهي را پشت سر گذاشتند.ازخوف لنبلونّكم بشيء من الخوف كه آتش ترس دارد.ترس از سوختن.وليلقاءاللهبي اجر نميشود.وقتي ابراهيم (ع) با ساره وهاجر به بيت المقدس رسيدند،
هلاكت نمروديان
از طرف خدا ندا رسيد كهاي ابراهيم!به بابل برو و نمرود را به خداپرستي دعوتنما.حضرت به بابل كه كوفه امروزي است،نزد نمرود رفت واورا به خداپرستيدعوت نمود.نمرود گفت اي ابراهيم!مرا بخداي تو احتياجي نيست.من ميخواهمپادشاهي را از خداي تو بگيرم واورا هلاك نمايم!!اين بود كه دستور داد تا اطاقكيبه تعليم شيطان ساختند وخود درون آن قرار گرفت وچهار كركس اورا بل
ند كردندوبالابردند.چون بالا رفت تيري بطرف آسمان انداخت.جبرئيل آن تير را به خونماهي آغشته كرد.ماهي ناليد خدايا تيغ دشمن را به خون من آغشته كردي.ندا رسيدكه تيغ را تا قيامت بر شما حرام كردم.بعد نمرود تير خونآلود را كه ديد ،گفت كارخداي ابراهيم را ساختم.ابراهيم (ع) گفت از اين حرف برگرد كه مردن براي خدانيست.نمرود گفت اگر خداي تو زنده است،من لشكر جمع آوري ميكنم به خدايتبگو كه لشكر جمع كندتا با يكديگر جنگ كنيم!پس نمرود از اطراف عالم لشكربزرگي كه سيصد فرسخ لشكرگاه آنها بود جمع كرد.ابراهيم (ع) دعا كرد كه خدايا اينملعون را هلاك كن.خداوند به عدد لشكر نمرود پشه فرستاد كه بر سر هر يكپشهاي نشست و در اندك زماني اورا هلاك نمود.رئيس پشهها، پشهاي بود كه يكچشم ويك پا و يك دست و نيمه بدني داشت.آمد وروي زانوي نمرود نشست.نمرود به زنش گفت اين پشهها لشكر مرا هلاك كردند .دست برد تا پشه را بكشد كهپشه بلند شد ولب بالا و لب پايين نمرود را نيش زدهآورد دماغ نمرود شد وبه داخلمغز نمرود نفوذ كرده ومشغول نيش زدن شد!صداي فرياد نمرود بلند شد و ازشدت درد خواب وخوراك از او سلبگرديدغلامانش مرتب بر سرش ميزدند تاپشه از حركت بايستد.همانجور او را اذيت نمود تا به درك واصل شد.بقيه لشكر اوبه ابراهيم (ع) ايمان آوردند.
هدایت شده از Erfan
❣#سلام_امام_زمانم❣
🔅السَّلامُ عَلَيْكَ يا غَوْثَ الْمُسْتَغيثينَ...
🌱سلام بر تو ای مولایی که دستگیر درماندگانی.
🌱بشتاب ای پناه عالم که زمین و زمان درمانده شده!
📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها
✨💚صلی الله علیک یا اباصالح المهدی ادرکنی
ای وصال رخت قرار همه
ای تو درمان به قلب زار همه
ای نگاهت شفای هر دردی
ای مرامت همه جوانمردی
ای عصاره به آل پیغمبر
ای خلاصه به عترت حیدر
ای که برآسمان توقائمه ای
ای که یوسف برای فاطمه ای
♻️ پاسخ دیروز شهید مطهری به برخی یاوههای امروز فضای مجازی
پاسخ زیبای #شهید_مطهری( رحمت ا...علیه) به چند شبهه معروف درباره #ایران_و_اسلام که این روزها در فضای مجازی دست به دست میشود:
از همه عجیب تر این است كه عده ای به نام حمایت از ملیت ایرانی و نژاد ایرانی بزرگترین توهینها را به ملت ایران میكنند!
📌گاهی میگویند: «ملت ایران با كمال جدیت می خواست از حكومت و رژیم و آیین خودش دفاع كند ولی با آن همه شوكت و قدرت و جمعیت صد و چهل میلیونی و وسعت سرزمین، در مقابل یك عده ی پنجاه شصت هزار نفری عرب شكست خورد» . اگر راست است، پس چه ننگ بزرگی! .
📌گاهی می گویند: «ایرانیان از ترس، كیش و عقیده و ایمان خویش را عوض كردند» . واقعاً اگر چنین باشد، ایرانیان از پست ترین ملل جهانند. ملتی كه نتواند عقیده ی قلبی خود را در مقابل یك قوم فاتح حفظ كند، شایسته ی نام انسانیت نیست.
📌گاهی می گویند: «ایرانیان چهارده قرن است كه زیر یوغ عرب هستند؛ یعنی با آنكه سیادت نظامی عرب یكصد سال بیشتر طول نكشید، هنوز پشت ایرانیان از ضربتی كه در چهارده قرن پیش خورده، راست نشده است» . زهی ضعف و ناتوانی و بی لیاقتی و بی عرضگی!
ملتهای نیمه وحشی آفریقا پس از قرنها استعمار همه جانبه ی اروپایی، زنجیرها را یكی پس از دیگری پاره می كنند و خود را آزاد می نمایند، اما ملتی متمدن دارای سابقه ی فرهنگی كهن از قومی بیابانی شكست می خورد و طولی نمی كشد كه قوم فاتح نیروی خود را از دست می دهد، اما این ملت شكست خورده هنوز از خاطره شكست چهارده قرن پیش وحشت دارد، روزبه روز بیشتر فكر و آداب و رسوم و زبان قوم فاتح را علیرغم میل باطنی خود وارد زندگی خود می كند! .
📌گاهی می گویند: «ایرانیان از آن جهت شیعه شدند كه در زیر پرده ی تشیع معتقدات و آداب كهن خویش را حفظ كنند؛ در همه ی این مدت طولانی از روی نفاق و دورویی اظهار اسلام كردند و همه ی ادعاهای مسلمانی شان كه تاریخشان را پر كرده است و از هر قوم دیگر بیشتر بوده است دروغ محض است! چهارده قرن است كه دروغ می گویند و دروغ می نویسند و دروغ تظاهر می كنند» . زهی بی شرافتی و نامردمی! .
📌گاهی می گویند: «ریشه ی این همه گرایشها، فداكاریها، درك یك سلسله حقایق و معارف و سنخیت اسلام و تشیع با روح ایرانی نبوده است، بلكه فقط یك پیوند زناشویی بوده است. این ملت فقط به خاطر یك پیوند زناشویی، مسیر زندگی و فرهنگ خویش را تغییر داد» . زهی بی اصالتی و بی ریشه گی! .
📌گاهی می گویند: «ایرانی مایل بود از حكومت و آیین آن روز خویش دفاع كند و حمایت نماید اما نكرد، ترجیح داد خود را كنار كشد و تماشاچی باشد» . زهی پستی و نامردمی! .
طبق اظهارات این بی خردان، ملت ایران پست ترین و منحط ترین ملل جهان است. زیرا ایرانی از ترس، خط قدیم خود را رها كرد و خط عربی را به كار برد! از ترس، به زبان عربی بیش از زبان فارسی اهمیت داد و برایش فرهنگ و قاعده و دستور نوشت! از ترس، تألیفات خود را به زبان عربی نوشت، از ترس به بچه های خود زبان عربی می آموخت، از ترس مفاهیم اسلامی را در دل ادبیات خود جای داد، از ترس دین قدیم خود را به دست فراموشی سپرد، از ترس حكومت مورد علاقه ی خود را حمایت نكرد، از ترس به كمك كیش و آیین محبوب خود برنخاست.
خلاصه از نظر این مدعیان، در طول این چهارده قرن آنچه در تاریخ این ملت رخ داده بی لیاقتی، نفاق و دورویی، ترس و جبن، بی اصالتی، پستی و نامردمی بوده است؛ چیزی كه وجود نداشته «تشخیص» و «انتخاب» و «ایمان» و «حقیقت خواهی» بوده است. از این رو بزرگترین اهانتها از طرف این نابخردان به ملت شریف و نجیب ایران وارد می شود.
اما خواننده محترم این كتاب متوجه خواهد شد كه همه ی اینها تهمت به ایران و ایرانی است. ایرانی هرچه كرده به تشخیص و انتخاب خود بوده است، ایرانی لایق بوده نه بی لیاقت، راست و صریح بوده نه منافق و دروغگو، شجاع و دلیر بوده نه جبان و ترسو، حقیقت خواه بوده نه چشم به حوادث زودگذر، اصیل بوده نه بی بن و بی ریشه. ایرانی در آینده نیز اصالت خویش را حفظ، و پیوند خویش را با اسلام روزبه روز محكمتر خواهد كرد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج ۱۴، ص: ۱۳۱
(کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران)