در يكى از جنگ هاى ، يكى از شجاعان دشمن ، يكى از افراد بنى هاشم را به جنگ با خود دعوت كرد، ولى او پاسخ مثبت نداد. حضرت على (عليه السلام ) به او فرمود: چرا از پيكار با او خوددارى مى كنى ؟! او جواب داد: اين شخص (اشاره به قهرمان دشمن ) از يكه سواران دلير عرب است ، ترس از آن دارم كه بر من پيروز گردد.
امام على (عليه السلام ) فرمود: او به حساب اينكه در سپاه دشمن است بر تو ظلم كرده است ، اگر با او نبرد كنى ، بر او پيروز خواهش شد، بدانكه اگر كوهى به كوه ديگر ظلم كند، ظلم كننده مغلوب شده و به هلاكت مى رسد.(761)
اصبغ بن نباته مى گويد: وقتى كه عثمان به علت كردار وى (كه بر خلاف سيره پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود) توسط مردم در محاصره قرار گرفت ، او براى على بن ابيطالب (عليه السلام ) چنين نوشت : اما بعد؛ به يقين ، آب از قله كوهى ، كه نبايد آب آن را فرا گيرد، گذشته (يعنى آب از سرگذشت و كارد به استخوان رسيده ) و تنگ شتر به نزديك پستانش رسيده (تنگ شتر از زير شكم به نزديك پستان رسيد يعنى ، كار از كار گذشته و قابل تغيير و اصلاح نيست ) و كار من از حد بيرون شده است و در من كسى طمع كرده كه چيزى مانع آن نيست پس اگر تو خورنده اى ، بهترين خورنده باش ، و گرنه مرا درياب كه پاره پاره مى گردم .(762)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
حسن بن صیقل می گوید: (از امام صادق (ع) پرسیدم: مردم از پیامبر روایت می کنند (اندیشیدن یک ساعت، بهتر از عبادت یک شب است)، چگونه اندیشه ای است؟).
امام صادق (ع) فرمود: هنگامی که انسان از کنار خرابه یا خانه (رها شده ای) می گذرد، بگوید:
(این ساکنوک، این بانوک، ما بالک لاتتکلمین)
(آنها که در میان تو سکونت داشتند، کجایند؟ آنها که تو را ساختند کجایند؟ چرا سخن نمی گوئی؟
(به این ترتیب، هم امام، آن روایت را تصدیق فرمود و هم چگونگی تفکر ارزشمند را بیان داشت و براستی که چنین است، فکری که مایه عبرت فکری گر چه اندک باشد، بهتر از عبادات طولانی، ولی سطحی و بی عمق خواهد بود).
داستان های اصول کافی - محمد بن یعقوب شیخ کلینی
باب التفکر، حدیث 2، ص 54 - ج 2
چطور عيسى که يک پيامبر است پشت سر امام زمان نماز مى خواند؟
پاسخ: حضرت عيسى (عليه السلام) وامام مهدى (عجل الله فرجه) هر دو، دو پيشوا مى باشند. يکى پيغمبر وديگرى امام. اگر آنها در محلى اجتماع کنند وامام سمت پيشوايى پيدا کند، قهرا نسبت به ديگرى که پيغمبر است مقتدا وپيشوا است؛ ومى دانيم که امام وپيغمبر، هر دو از ارتکاب افعال زشت وريا ونفاق، معصوم وپيراسته مى باشند، وهيچکدام عملى را که از حريم شريعت بيرون ومخالف خواسته خدا ورسول باشد براى خود ادعا نمى کنند.
لذا، از اين رو امام، برتر از مأموم، يعنى حضرت عيسى (عليه السلام) است که پشت سر وى نماز مى گزارد. زيرا از پيغمبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده است که فرمود: (امام جماعت بايد پيشواى جماعت باشد، اگر دو نفر مساوى بودند، آنکه عالم تر است، وچنانچه هر دو در علم مساوى بودند آنکه فقيه تر است، واگر هر دو نفر مساوى بودند، آن را که خوش صورت تر است بايد مقدم داشت وبا او نماز گزارد). پس اگر امام زمان (عليه السلام) بداند که عيسى از او برتر است، جايز نيست که بر او پيشى گيرد، چه اينکه امام از هر کس آشناتر به مسائل دين ومنزه تر از ارتکاب فعل مکروه است.
همچنين اگر عيسى (عليه السلام) بداند که امام مهدى (عجل الله فرجه) از او برتر است، جايز نيست که در نماز به وى اقتدا کند، زيرا پيغمبر از عمل ريا ونفاق ونيرنگ پيراسته است. بنابراين امام زمان (عجل الله فرجه) به خوبى مى داند که از عيسى (عليه السلام) برتر مى باشد، از اين رو بر او مقدم مى شود، وعيسى هم مى داند که مهدى از او برتر است وبه همين جهت او را برخود مقدم مى دارد وپشت سر او نماز مى گزارد، واگر جز اين بود معنى نداشت که به او اقتدا کند.
اما درباره جهاد عيسى بن مريم (عليهما السلام) در رکاب امام زمان (عجل الله فرجه) بايد دانست که جهاد عبارت است از جان دادن در راه خدا به فرمان کسى که براى خدا مى جنگد، واگر جز اين بود، معنى نداشت کسى به فرمان پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) جهاد کند.
واز طرفى نيز، امام (عليه السلام) در ميان امت اسلام، نماينده پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) است وبراى حضرت عيسى (عليه السلام) جايز نيست که بر پيغمبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) که اشرف مخلوقات وخاتم پيامبران است، پيشى بگيرد، همچنين بر نماينده او نيز نمى تواند مقدم باشد.
مؤيد اين سخن روايت مفصلى است که حافظ ابن ماجه قزوينى به نزول عيسى (عليه السلام) از آسمان، نقل کرده است که قسمتى از آن اين است: ام شريک، دختر ابى عسکر، عرض کرد: يابن رسول الله! در آن روز قوم عرب کجا هستند؟ فرمود: (عرب در آن روز عده کمى هستند، بيشترشان در بيت المقدس مى باشند. امام آنها هر صبح با آنها نماز مى خواند، چون عيسى فرود آيد، امام آنها به عقب برگشته تا عيسى جلو آمده وبا مردم نماز گزارد، ولى عيسى دست خود را روى شانه هاى او مى گذارد ومى گويد: بايست تا ما با شما نماز بگزاريم).
❤️ داستانك مهدوی
بین اهل ایمان معروف است که یکی از علمای اهل سنت، که در بعضی از فنون علمی، استاد علامه حلی است کتابی در رّد مذهب شیعه امامیه نوشت و در مجالس و محافل آن را برای مردم میخواند و آنان را به شيعه بدبين ميكرد، و از ترس آن که مبادا کسی از علمای شیعه کتاب او را ردّ نماید، آن را به کسی نمیداد که نسخهای بردارد.
علامه حلی همیشه به دنبال راهی بود که کتاب را به دست آورد و ردّ کند. ناگزیر رابطه استاد و شاگردی را وسیله قرار داد و از عالم سنی درخواست نمود که کتاب را به او امانت دهد.
آن شخص چون نمیخواست که دست ردّ به سینه علامه حلی بزند، گفت: «سوگند یاد کردهام که این کتاب را بیشتر از یک شب پیش کسی نگذارم.»
مرحوم علامه همان مدت را نیز غنیمت شمرد. کتاب را از او گرفت و به خانه برد که در آن شب تا جایی که میتواند از آن نسخه بردارد.
مشغول نوشتن بود كه درب خانه به صدا در آمد و هنگامي كه علامه حلي در را باز كرد شخصي گفت : مي خواهم امشب مهمان شما باشم
علامه حلي گفت : بفرماييد ؛ اما امشب نمي توانم پذيرايي كنم و انشاء الله فردا در خدمتم
آن شخص را به اتاقي راهنمايي كرد و خود مشغول نوشتن شد، شب به نیمه آن رسید، خواب بر ایشان غلبه نمود.
وقتی از خواب بیدار شد، كتاب را كاملا نوشته شده ديد كه آخر آن نوشته شده بود:
کَتَبَه بخط الحجه [این نسخه را حجت نوشته است.]
منبع :نجم الثاقب ؛ باب هفتم ؛ حكايت 15 ؛ صفحه 452 [با تصرف و استفاده از متون ديگر]
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
🔴 پیرمرد قفل ساز
قفل ساز نشسته و با او گرم گرفته بودند و سخن می گفتند.در همین حال می بیند پیرزنی ناتوان و قد خمیده ،عصا زنان آمده و با دست لرزان قفلی را نشان داد و گفت: «برای رضای خدا این قفل را به مبلغ سه شاهی از من بخرید. من سه شاهی پول نیاز دارم.»
پیرمرد با کمال سادگی گفت: «این قفل دو عباسی و هشت شاهی ارزش دارد، من آن را به هفت شاهی می خرم زیرا در معامله دو عباسی بیش از یک شاهی منفعت بردن بی انصافی است.»
پیرزن با ناباوری گفت: «من التماس کرده ام اما هیچ کس راضی نشد این قفل را به سه شاهی از من خریداری کند.»
سرانجام پیرمرد هفت شاهی پول به آن زن داد و قفل را خرید هنگامی که پیرزن رفت امام عصر (عج) به من فرمود: «آقای عزیز! دیدی؟ اینطور باشید تا ما به سراغ شما بیاییم. چلّه نشینی لازم نیست، علم جفر سودی ندارد، علم سالم داشته باشید و مسلمان باشید.
در تمام این شهر من این پیرمرد را انتخاب کرده ام چون دین دارد و خدا را می شناسد، هفته ای بر او نمی گذرد مگر اینکه من به سراغ او می آیم و از او دلجویی و احوال پرسی می کنم”
نتیجه ای که من ازاین ماجرا برداشت کردم این است که هرکس به نحوی آزمایش می شود ..مثلا مغازه دار با انصافش، قاضی با عدلش و هر کس با توجه به کار و بارش.
جوان باهوای نفسش آزمایش می شود…اگر اسب سرکش نفس و شهوت را رام کرد…آن وقت می تواند بگوید خدایا امام را به من نشان بده…گرچه فقط دیدن کافی نیست…شمر هم امام زمانش رادید…اللهم اعرفنی حجتک…
. …السلام علیک یابقیه الله فی الارضه…
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
•
🌹داستان آموزنده🌹.
در عصر پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در میان مشرکان، دو نفر با هم دوست بودند، نام این دو نفر عقبه و آُبی بود.
عقبه آدم سخی و بلندنظر بود. هر زمان از مسافرت برمیگشت، سفره مفصلی ترتیب میداد و دوستان و بستگان را به میهمانی دعوت میکرد و در عین آنکه در صف مشرکان بود، دوست میداشت که پیامبر اسلام را نیز مهمان خود کند.
در مراجعت یکی از مسافرتها، سفره گستردهای را ترتیب داد و جمعی از جمله پیامبر اکرم را دعوت کرد.
دعوتشدگان به خانه او آمدند و کنار سفره غذا نشستند. پیامبر نیز وارد شد و کنار سفره نشست، ولی از غذا نخورد و به عقبه فرمود: «من از غذای تو نمیخورم، مگر اینکه به یکتایی خداوند و رسالت من گواهی دهی».
.
عقبه به یکتایی خدا و رسالت پیامبر گواهی داد و به این ترتیب قبول اسلام کرد.
.
این خبر به گوش دوست عقبه یعنی «اُبی» رسید، او نزد عقبه آمد و به وی اعتراض شدید کرد و حتی گفت: تو از جاده حق منحرف شدهای.
.
عقبه گفت: من منحرف نشدم، ولی مردی بر من وارد شد و حاضر نبود از غذایم بخورد، جز اینکه به یکتایی خدا و رسالت او گواهی بدهم. من از این شرم داشتم که او سر سفره من بنشیند، ولی غذانخورده برخیزد.
.
اُبی گفت من از تو خشنود نمیشوم، مگر اینکه در برابر محمد (ص) بایستی و به او توهین کنی ...
.
عقبه فریب دوست ناباب خود را خورد و از اسلام خارج شد و مرتد شد و در جنگ بدر در صف کافران شرکت کرد و در همان جنگ به هلاکت رسید.
.
دوست ناباب او «اُبی» نیز در سال بعد در جنگ احد در صف کافران بود و به دست رزمآوران اسلام کشته شد.
.
آیات 27 و 28 و 29 سوره فرقان در مورد این جریان نازل شد و وضع بد عقبه را در روز قیامت که بر اثر همنشینی با دوست بد، آنچنان منحرف شد، منعکس نمود و به همه مسلمانان هشدار داد که مراقب باشند و افراد منحرف را به دوستی نگیرند که در آیه 28 سوره فرقان، چنین آمده که در روز قیامت میگوید: «یا ویلتی لیتنی لم اتخذ فلانا خلیلا؛ یعنی: ای وای بر من! کاش فلان شخص گمراه را به دوستی خود انتخاب نکرده بودم.»
(منبع:مجمع البیان، ج۷ص۱۶۶)
🌹
🌹داستان آموزنده🌹
شیخ ابی سعید ابو الخیر را گفتند:فلان کس بر روی آب می رود. شیخ گفت:«سهل است، وزغی و صعوه ای بر روی آب می برود.» شیخ را گفتند:فلان کس در هوا می پرد. شیخ گفت:«زغنی و مگسی نیز در هوا بپرد.» او را گفتند:فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری می برود. شیخ گفت:«شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب می شود. این چنین چیزها را بس قیمتی نیست. مرد آن بود که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بجنبد و با خلق داد و ستد کند و با خلق درآمیزد و یک لحظه از خدا غافل نباشد».
🌹
هدایت شده از (✌️تاظهور✌️)
11.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم┋ چه خوش است
🔅 سر و جان بها ندارد که کنم فدای مهدی
هدایت شده از (✌️تاظهور✌️)
7.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فیلم | شبیهسازی حرم تخریب شده ائمه بقیع(ع) در حرم امام هشتم(ع) در ایام تخریب قبور ائمه بقیع
هدایت شده از (✌️تاظهور✌️)
12.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فیلم | همخوانی زیبای خادمان چایخانه حضرت
تو که آخر گره رو وا میکنی
پس چرا امروز و فردا میکنی