🔍 امر رسول خدا صلی الله علیه و آله به جنگ با عایشه و معاویه
➖ امام موسی کاظم از پدرشان نقل کرد که فرمود: رسول خدا در وصیتشان به علی علیه السلام فرمود:
ای علی! همانا فلان زن و فلان زن (عایشه و حفصه) بعد از من تو را به سختی انداخته و با تو دشمنی میکنند و فلان زن (عایشه) در لشکری آهنین بر تو خروج میکند و به جنگ تو میآید و دیگری به دنبال او میآید. جمعیتهای زیادی با او همراه میشوند و آن دو - زن - در این زمینه با هم هستند. ای علی! تو چه میکنی؟
علی عرض کرد: ای رسول الله! اگر آن دو آن کار را کردند کتاب خدا را بر آنها تلاوت میکنم و قرآن حجت میان من و آنهاست. اگر پذیرفتند که هیچ و اگر نپذیرفتند آنها را از سنت پیامبر خدا و حق واجب خود بر آنها و اطاعت از خود آگاه میکنم. اگر پذیرفتند که هیچ و اگر نپذیرفتند خدا و تو را بر آنها گواه میگیرم و به دلیل گمراهی آنان با ایشان میجنگم. فرمود: و آن شتر را ذبح میکنی هرچند وارد آتش شود؟ عرض کرد: بله. پیامبر فرمود: خدایا گواه باش.
سپس پیامبر فرمود: ای علی! اگر آنچه که قرآن علیه آنها شهادت داده را انجام دادند آن دو را از طرف من، طلاق همیشگی بده که آن دو مطلقه همیشگی هستند و پدران آن دو زن در آنچه آنها انجام داده اند شریکند.
پیامبر در وصیت نامه اش فرمود: ای علی بر ظلم ظالمان صبر کن، زیرا کفر و ارتداد و نفاق با اولین آنها و سپس با دومین نفر از آنها میآید که بدتر و ستمگرتر از اولی است و سپس سومی خلافت را غصب میکند. سپس پیروانی، در اطراف تو جمع میشوند و تو به یاری آنها به پیکار با ناکثین و قاسطین و پیروی کنندگان گمراه بر میخیزی. و آنها را لعن کن که آنها همان احزاب و پیروانشان هستند.
📚بحارالانوار جلد ۲۲، صفحه ۴۸۸
#رسول_الله
@BotShenasi
🔍 لشگر اسامه به مدینه بازگشت
رسول خدا اسامه بن زید را فرا خواندند و فرمودند: به برکت خداوند و [به امید] پیروزی و سلامتی به همراه کسانی که تو را امیر آنها نمودم راه بیفت و به همان جایی که به تو امر کردم برو. حضرت اسامه را به فرماندهی گروهی از مهاجرین و انصار، که ابوبکر و عمر و عده ای از مهاجرین اولیه در بین آنها بودند، منصوب کرده بودند و به او امر نموده بودند که روانه موته شود.
اسامه به ایشان عرض کرد: پدر و مادرم فدایتان شوند ای رسول خدا! اجازه میدهید که چند روزی در کنار شما بمانم تا این که خداوند شما را شفا دهد؟ زیرا اگر من شما را با این حالتان ترک کنم، دلم نگران شما خواهد بود. حضرت فرمودند: ای اسامه! حرکت کن؛ چرا که ترک جهاد در هیچ حالی لازم نیست. به رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - خبر رسید که مردم به سِمَت جدید اسامه نیش و کنایه زده اند. رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمودند: به من خبر رسیده که شما کار اسامه را به طعن و مسخره گرفته اید، چنان چه پیش از این با پدرش نیز چنین کرده بودید؛ به خدا سوگند که او لیاقت فرمان روایی را دارد و پدرش نیز لیاقت آن را داشت، او نزد من از محبوب ترین مردمان است، شما را به نیکی در حق او سفارش میکنم. اگر در مورد فرمانروایی اش چیزی بگویید، [عجیب نیست، چرا که] آن گوینده شما در مورد فرمانروایی پدرش نیز سخن گفته بود.
رسول خدا - صلی الله علیه و آله - سپس به خانه اشان رفتند و اسامه در همان روز خارج شد و در فاصله یک فرسخی مدینه اردو زد و یک نفر از طرف
رسول خدا - صلی الله علیه و آله - در شهر ندا داد که هیچ یک از آنهایی که من اسامة را امیر آنان نموده ام، نباید از لشگر اسامه جا بمانند. مردم به او ملحق شدند و اولین کسانی که به سوی اسامه شتافتند، ابوبکر و عمر و ابوعبیدة بن جراح بودند که به همراه بقیه لشگر در مکان باریکی گرد آمدند. بیماری رسول خدا - صلی الله علیه و آله - شدیدتر شد و مردمی که در لشگر اسامه نبودند، گروه گروه پیش ایشان میرفتند. سعد بن عباده نیز مریض بود و هر یک از انصار که نزد رسول خدا - صلی الله علیه و آله - میرفت، پس از آن جا به عیادت سعد نیز میرفت.
رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - در چاشت گاه روز دوشنبه، دو روز بعد از رفتن اسامه به اردوگاهش رحلت کردند. لشگریان بازگشتند و دیدند همه اهالی مدینه در اضطراب هستند. ابوبکر سوار بر شترش آمد و جلوی در مسجد ایستاد و گفت: ای مردم! چرا به اضطراب افتاده اید، اگر محمد - صلی الله علیه و آله-
رحلت کرده است، پروردگار محمد که رحلت نکرده است؛ «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَیَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا» -. آل عمران /۱۴۴ -
{ومحمد جز فرستاده ای که پیش از او [هم] پیامبرانی [آمده و] گذشتند نیست؛ آیا اگر او بمیرد یا کشته شود از عقیده خود برمی گردید!؟ و هر کس از عقیده خود بازگردد، هرگز هیچ زیانی به خدا نمی رساند}.
سپس انصار دور سعد بن عباده جمع شدند و او را به سقیفه بنی ساعده آوردند. هنگامی که عمر این را شنید، به ابوبکر اطلاع داد و هر دوی آنها با شتاب به سوی سقیفه رفتند و ابوعبیدة بن جراح نیز همراه آنان بود. جمع زیادی از انصار در سقیفه حضور یافته بودند و سعد بن عباده - که مریض بود - نیز در بین آنان بود. بین آنها در مورد مسأله خلافت نزاع درگرفت.
📚بحارالانوار ج ۲۸ ص ۱۷۷
#فتنه #سقیفه
@BotShenasi
🔍 عایشه اجازه خروج لشگر را نداد
علیرغم تاکید رسول الله صلی الله علیه و آله به خروج افراد از مدینه و پیوستن به لشکر اسامه، افرادی نزد اسامه رفتند و گفتند: الآن خروج ما مصلحت نيست و نمىتوانيم مدينه را خالى كنيم، بهتر است در آنجا بمانيم. اسامه گفت: چرا؟
گفتند: چون پيامبر صلّىاللهعلیهوآله بيمار است و بيماريش به مرحلهی خطر رسيده و اگر در شهر نمانيم، مسائلى روى مىدهد كه نمىتوان بعدا به اصلاح آنها اقدام كرد؛ پس منتظر مىمانيم تا وضعيّت پيامبر مشخص گردد و بعد حركت مىكنيم.
حذيفه گويد: اين گروه، افرادى را فرستادند تا كم و كيف حال پيامبر را به آنها گزارش نمايد.
مخفيانه نزد عايشه رفتند و او گفت: حال پيامبر صلّىاللهعلیهوآله وخيم است؛ شما در همانجا بمانيد تا خبر را ساعت به ساعت برايتان گزارش كنم.
📚 بحار الأنوار، ج۲۸، ص۱۰۷
#فتنه #سقیفه
@BotShenasi
14.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 آیت الله وحید خراسانی حفظه الله:
ما امتحان ندادیم که سگ هستیم!
از تبصبص کلب هم استغفار می کنیم! بخاطر امام عصر روحی فداه یک سنگ نخورده ایم! از سگ هم پست تر هستیم.
پ.ن: حالا عده ای آنقدر خود را دست بالا دیده اند که خطاب به ذوات مقدسه از کلمه رفیق استفاده می کنند!
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ رَفَعَهُ قَالَ: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِعِیسَی ع یَا عِیسَی اذْکُرْنِی فِی نَفْسِکَ أَذْکُرْکَ فِی نَفْسِی وَ اذْکُرْنِی فِی مَلَئِکَ أَذْکُرْکَ فِی مَلَإٍ خَیْرٍ مِنْ مَلَإِ الْآدَمِیِّینَ یَا عِیسَی أَلِنْ لِی قَلْبَکَ وَ أَکْثِرْ ذِکْرِی فِی الْخَلَوَاتِ وَ اعْلَمْ أَنَّ سُرُورِی أَنْ تُبَصْبِصَ إِلَیَّ وَ کُنْ فِی ذَلِکَ حَیّاً وَ لَا تَکُنْ مَیِّتاً.
📚کافی،جلد ۲، صفحه ۵۰۲
أن تبصبص إلی قال الجزری یقال بصبص الکلب بذنبه إذا حرکه و إنما یفعل ذلک من خوف أو طمع قوله
🔻تبصبص به معنی تملق و چاپلوسی و دم تکان دادن و خشوع سگ از روی طمع و خوف برای صاحبش است.
📚بحارالانوار - جلد ۱۴، صفحه ۳۰۳
#آیت_الله_وحیدخراسانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این روایت در کجاست؟
آیا ما مجازیم برای گریاندن مستمع به اهل بیت علیهم السلام دروغ ببندیم و هر چه دلمان می خواهد بگوییم؟ متاسفانه امری که بین هیئات باب شده است و هر چه می خواهند به اهل بیت علیهم السلام نسبت دهند را به دِل ربط می دهند یا می گویند حواله شد!
#مطالب_بی_سند
@BotShenasi
🔍 توهین عمر به بنی هاشم
مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ الْمِسْکِینِ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْمُکَارِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَتَی أَبَا بَکْرٍ فَقَالَ لَهُ أَ مَا أَمَرَکَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ تُطِیعَنِی فَقَالَ لَا وَ لَوْ أَمَرَنِی لَفَعَلْتُ قَالَ فَانْطَلِقْ بِنَا إِلَی مَسْجِدِ قُبَاءَ فَإِذَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یُصَلِّی فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی قُلْتُ لِأَبِی بَکْرٍ أَمَرَکَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَنْ تُطِیعَنِی فَقَالَ لَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَدْ أَمَرْتُکَ فَأَطِعْهُ قَالَ فَخَرَجَ فَلَقِیَ عُمَرَ وَ هُوَ ذَعِرٌ فَقَالَ لَهُ مَا لَکَ فَقَالَ قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَذَا وَ کَذَا فَقَالَ تَبّاً لِأُمَّةٍ وَلَّوْکَ أَمْرَهُمْ أَ مَا تَعْرِفُ سِحْرَ بَنِی هَاشِمٍ
امام صادق علیه السلام فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام نزد ابوبکر آمد و به او گفت: آیا رسول خدا به تو امر نکرد که از من اطاعت کنی؟ ابوبکر گفت: نه. و اگر مرا امر میکرد حتماً اطاعت میکردم. علی علیه السلام فرمود: با من به مسجد قبا بیا. چون به مسجد قبا رسیدند دیدند پیامبر ایستاده است و نماز میخواند. چون پیامبر از نماز فارغ شد علی علیه السلام عرض کرد: ای رسول خدا! به ابوبکر گفتم: خدا و رسولش تو را امر کردند که از من اطاعت کنی. ابوبکر گفت: نه چنین نیست. رسول خدا به ابوبکر فرمود: من تو را به اطاعت او امر کرده ام، برو و از او اطاعت کن. ابوبکر بسیار ترسید و بیرون آمد و در راه عمر را دید. عمر گفت: ای ابوبکر! چه شده است؟ ابوبکر گفت: رسول خدا به من چنین و چنان گفت. عمر گفت: خاک بر سر امّتی که تو را والی خود کرده اند؛ آیا جادوی بنی هاشم را نمی شناسی؟ اینها همه از سحر و جادوی بنی هاشم است.
📚 بحارالانوار ج ۲۲ ص ۴۸۹
#رسول_الله #سقیفه
@BotShenasi
🔍 شرّ عظیم وارد مدینه شد...
بيمارى رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شدّت پيدا كرد.
عايشه «صهيب» را فرستاد تا به ابىبكر گزارش كند كه ديگر اميدى به پيامبر صلیاللهعلیهوآله باقى نمانده و بهتر است مخفيانه به مدينه بياييد؛ لذا گروهی از منافقان، شبانه وارد مدينه شدند.
پيغمبر فرمود: ديشب حادثهی بزرگى در شهر واقع شد.
پرسيدند: چه حادثهاى؟
فرمود: گروهى از لشكر اسامه بازگشتند و بدانيد كه من از آنها بيزارم.
و سه بار اين جمله را تكرار كرد: واى بر شما! جيش اسامه را حركت دهيد.
📚 بحار الأنوار، ج۲۸، ص۱۰۷
.
#رسول_الله #سقیفه
.
@BotShenasi
رسول الله می فرماید:
بِى اُنذِرتُم وَ بِعَلىِّ بنِ أبِى طَالِبِ اهْتَدَيتُم وَ بِالْحَسَنِ اُعْطيتُمُ الإْحسَانُ وَ بِالْحُسَينِ تَسعَدُونَ
به وسيله منِ رسول خدا هشدار داده شديد و به وسيله على هدايت مى يابيد و به وسيله حسن احسان مى شويد و به وسيله حسين عاقبت به خیر و سعادتمند و خوشبخت مى شويد!
📚بحارالانوار، ج۳۵، ص۴۰۵
.
@BotShenasi
زمان تقریبیِ هجوم به منزل وحی و سقطِ حضرت محسن علیه السلام.
➖ شش روز بعد از شهادت پیامبر اکرم علیه وآله السلام، طبق روایت امام باقر علیه السلام و روایت ابن ندیم.
➖ هشت روز بعد از شهادت پیامبر علیه وآله السلام، طبق نسخهٔ اول "خطبة الوسیلة"
➖ ده روز بعد از شهادت پیامبر علیه وآله السلام، طبق نسخهٔ دومِ "خطبة الوسیلة"
به نقل از کتاب "الهجوم علی بیت فاطمة علیها السلام" تألیفِ محقق گرانقدر شیخ عبدالزهراء مهدی.
#محسنیه
@BotShenasi
🔍 سقیفه از لسان امیرالمومنین علیه السلام
لَمَّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله اشْتَغَلْتُ بِغُسْلِهِ وَ تَکْفِینِهِ وَ الْفَرَاغِ مِنْ شَأْنِهِ ثُمَّ آلَیْتُ یَمِیناً أَنْ لَا أَرْتَدِیَ إِلَّا لِلصَّلَاةِ حَتَّی أَجْمَعَ الْقُرْآنَ فَفَعَلْتُ ثُمَّ أَخَذْتُ بِیَدِ فَاطِمَةَ وَ ابْنَیَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ فَدُرْتُ عَلَی أَهْلِ بَدْرٍ وَ أَهْلِ السَّابِقَةِ فَنَاشَدْتُهُمْ حَقِّی وَ دَعَوْتُهُمْ إِلَی نُصْرَتِی فَمَا أَجَابَنِی مِنْهُمْ إِلَّا أَرْبَعَةُ رَهْطٍ مِنْهُمْ سَلْمَانُ وَ عَمَّارٌ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُوذَرٍّ
هنگامی که رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - رحلت کردند، من مشغول غسل و تکفین و انجام کارهای ایشان شدم و سوگند خوردم که زمانی که قرآن را گردآوری نکردهام جز برای نماز بیرون نیایم و این کار را انجام دادم. سپس دست فاطمه و دو پسرم حسن و حسین را گرفتم و در میان اهالی جنگ بدر و مسلمانان اولیه چرخیدم و برای گرفتن حقم از آنان کمک خواستم و آنها را به یاری خود فرا خواندم؛ اما تنها چهار نفر، سلمان و عمار و مقداد و ابوذر دعوت مرا پذیرفتند. اکنون تصمیم گرفتهام که شاهدانم محفوظ بمانند.
#محسنیه
.
📚بحارالانوار، جلد ۲۸، صفحه ۱۹۱
@BotShenasi
🔍 سقیفه از لسان حضرت سلمان
قَامَ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ وَ قَالَ أَیْ فَعَلْتُمْ وَ لَمْ تَفْعَلُوا وَ مَا عَلِمْتُمْ مَا فَعَلْتُمْ وَ امْتَنَعَ مِنَ الْبَیْعَةِ قَبْلَ ذَلِکَ حَتَّی وُجِئَ عُنُقُهُ فَقَالَ یَا أَبَا بَکْرٍ إِلَی مَنْ تُسْنِدُ أَمْرَکَ إِذَا نَزَلَ بِکَ مَا لَا تَعْرِفُهُ وَ إِلَی مَنْ تَفْزَعُ إِذَا سُئِلْتَ عَمَّا لَا تَعْلَمُهُ وَ مَا عُذْرُکَ فِی تَقَدُّمِ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْکَ وَ أَقْرَبُ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَعْلَمُ بِتَأْوِیلِ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ وَ مَنْ قَدَّمَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فِی حَیَاتِهِ وَ أَوْصَاکُمْ بِهِ عِنْدَ وَفَاتِهِ فَنَبَذْتُمْ قَوْلَهُ وَ تَنَاسَیْتُمْ وَصِیَّتَهُ وَ أَخْلَفْتُمُ الْوَعْدَ وَ نَقَضْتُمُ الْعَهْدَ وَ حَلَلْتُمُ الْعَقْدَ الَّذِی کَانَ عَقَدَهُ عَلَیْکُمْ مِنَ النُّفُوذِ تَحْتَ رَایَةِ أُسَامَةَ بْنِ زَیْدٍ حَذَراً مِنْ مِثْلِ مَا أَتَیْتُمُوهُ وَ تَنْبِیهاً لِلْأُمَّةِ عَلَی عَظِیمِ مَا اجْتَرَحْتُمُوهُ مِنْ مُخَالَفَةِ أَمْرِهِ فَعَنْ قَلِیلٍ یَصْفُو لَکَ الْأَمْرُ وَ قَدْ أَثْقَلَکَ الْوِزْرُ وَ نُقِلْتَ إِلَی قَبْرِکَ وَ حَمَلْتَ مَعَکَ
سپس سلمان فارسی برخاست و گفت: کردید و نکردید [و ندانید چه کردید]. سلمان که پیش از این از بیعت امتناع کرده بود و در نهایت شمشیر بر گردنش گذاشته بودند، گفت: ای ابابکر! زمانی که چیزی برایت پیش آید که حکم آن را ندانی، به چه کسی مراجعه میکنی؟ و وقتی سؤالی از تو پرسیده شود که جوابش را ندانی، به که پناه میبری؟ و چه عذری داری که بر کسی که از تو داناتر و به رسول خدا - صلی الله علیه و آله - نزدیک تر و به تفسیر کتاب خداوند عزّ و جلّ و سنت پیامبرش آگاه ترست، پیشی گرفته ای؟ همان کسی که پیامبر- صلی الله علیه و آله - در زمان حیاتشان او را مقدم نمودند و در هنگام رحلتشان سفارش او را به شما کردند و شما سخن پیامبرتان را وانهادید و وصیت ایشان را فراموش کردید و خلف وعده نمودید و نقض پیمان کردید و شکستید پیمانی که مبنی بر رفتنتان زیر پرچم اسامه از شما گرفته بودند، تا مبادا این کارهایی که کردید را انجام دهید و امت به هوش باشند با مخالفت امر ایشان چه جنایت بزرگی نمودید.
📚 بحارالانوار ج ۲۸ ص ۱۹۳
#سقیفه #محسنیه
@BotShenasi
🔍 امیرالمومنین علیه السلام و سقیفه
قسمتی از جوابی که امیرالمومنین - علیه السلام - به کسی که پرسیده بود کدام یک از خصلتهای اوصیا در شما وجود دارد: اما دومی ای برادر یهودی؛ رسول خدا - صلی الله علیه و آله - در زمان حیات خود مرا بر همه امتش امیر نمود و از تمامی کسانی که نزد ایشان حضور داشتند بیعت و پیمان حرف شنوی و اطاعت از اوامر من را گرفتند و به آنان امر نمودند که حاضران آن جریان را به گوش غایبان برسانند. در هنگامی که من پیش رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - حضور داشتم، اوامر ایشان را به اطلاع آنها میرساندم و هنگامی که نزد ایشان حضور نداشتم، امیر بر حاضران بودم. چه در زمان زندگانی پیامبر صلی الله علیه و آله و چه پس از رحلت ایشان، هرگز به ذهنم نمی رسید که احدی از خلایق در این امر با من سر نزاع داشته باشد.
هنگامی که خداوند رسول خدا - صلی الله علیه و آله - را به آن بیماری که به سبب آن وفات کردند مبتلا نمود، ایشان دستور حرکت سپاهی که اسامه را بر آن گمارده بودند را صادر کردند و همه آنهایی از اعراب و اوسیان و خزرجیان و سایرین که بیم آن میرفت که نقض پیمان کرده و نزاع به پا کنند، و نیز همه آنهایی که به دیده دشمنی در من مینگریستند؛ مانند آنهایی که پدر یا برادر یا نزدیکانشان را کشته بودم و حتی عده ای از مهاجران و انصار و سایر مسلمانان و غیر مسلمانان و منافقان را به سپاه اسامه فرستادند تا فقط آنهایی که دلشان نسبت به من صاف بود، با من در مدینه بمانند و کسی چیزی که خوشایند من نیست نگوید و کسی مرا از ولایت و به دست گرفتن امور امت کنار نزند. و آخرین دستوری که ایشان به امت خویش دادند این بود که همه به سپاه اسامه بپیوندند و هیچ یک از آنهایی که باید بروند در شهر نمانند و تا میتوانستند فرمان خویش را به همه رساندند و آن را علنی کردند و بر آن تأکید نمودند.
نفهمیدم چه شد که پس از وفات پیامبر - صلی الله علیه و آله – عده ای از گسیل شدگان به طرف اسامه و سپاه او مرکز خود را رها کردند و جای خود را خالی نمودند و با فرمان رسول خدا - صلی الله علیه و آله - که آنها را گسیل داشته بودند و مأمور کرده بود و فرموده بودند که ملازم رکاب فرمانده خود باشند و زیر پرچم او باشند تا او آنها را به جایی که ایشان دستور داده بودند ببرد مخالفت کردند و امیر خود را در اردوگاهش رها کرده و سواره و به تاخت آمدند تا پیمانی که خداوند عزّ و جلّ و رسولش در مورد من بر عهده آنان نهاده بودند را نقض کنند، و نقض کردند. و عهدی که با خدا و رسولش بسته بودند را بشکنند، و شکستند. و برای خود پیمانی بستند که صدایشان را به آن بلند کنند و فقط نظر خود را در آن اعمال کنند، بدون آنکه با کسی از ما فرزندان عبدالمطلب سخنی بگویند و یا از ما نظرخواهی کنند و یا بیایند و بیعتی که از من بر گردن خود داشتند را کنار نهند.
این کار را وقتی کردند که من مشغول رسول خدا و غسل و کفن ایشان بودم و از آن چه پیرامونم میگذشت غافل بودم؛ چرا که آن کار مهمترین کار و سزاوارترین کار برای شروع بود. ای برادر یهودی! در آن هنگام که من در آن داغ بزرگ و آن مصیبت فاجعه بار به سر میبردم و کسی را از دست داده بودم که جز خداوند تبارک و تعالی هیچ چیز جای ایشان را برایم پر نمی کرد، این رفتار آنان بزرگ ترین زخمی بود که بر قلب من وارد شد. و من بر آن مصیبت نیز که بسیار زود و در پی مصیبت فقدان رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شد، صبر کردم.
حضرت علیه السلام سپس رو به اصحابشان کردند و فرمودند: آیا این چنین نیست؟ گفتند: بلی ای امیرالمؤمنین علیه اسلام
📚بحارالانوار ج ۲۸ ص ۲۰۶
#سقیفه
حال آن عزیزانی که معتقدند سپاه اسامه به جنگ رفته است چه پاسخی دارند؟ در حالی که اسامه را رها کردند و به مدینه بازگشتند.
@BotShenasi