eitaa logo
بُت شناسی
2.2هزار دنبال‌کننده
447 عکس
391 ویدیو
23 فایل
🖎نقد و آگاهی در زمینه فِرق انحرافی از ثقلین، نقد تصوف و غلات، نقد مخربین اعتقادی شیعه. بدون خط قرمز در چهارچوب ثقلین instageram.com/botshenasi↩ ❎برای حمایت از کانال خارج نشید.❎
مشاهده در ایتا
دانلود
روایت امام کاظم علیه السلام از لحظات آخر رسول خدا صلی الله علیه و آله امام موسی کاظم علیه السلام فرمود: از ابی عبد الله پدرم پرسیدم: آیا اینچنین نبود که پیامبر وصیت نامه اش را بر امیرالمؤمنین علیه السلام املا کرد و علی علیه السلام آن را نوشت و جبرئیل و ملائکه مقرّب، گواه بودند؟ امام صادق علیه السلام لحظه ای طولانی سکوت کرد و بعد از آن فرمود: چنین بود که گفتی. ولیکن چون وقت وفات رسول خدا شد جبرئیل به همراه فرشتگان امین خداوند تبارک و تعالی نامه ای نوشته شده از سوی خداوند آورد. پس جبرئیل عرض کرد: ای محمد! دستور بده آنها را که نزد تواند جز وصی تو علی بن ابی طالب بیرون کنند تا او نامه خداوند را از ما بگیرد. و تو ما را گواه بگیری بر اینکه نامه را به او سپردی و او ضامن شود که به آنچه در این نامه است عمل کند. پس رسول خدا دستور داد که هر که در آن خانه بود بیرون کنند جز علی بن ابی طالب و فاطمه که در میان در و پرده نشسته بود. جبرئیل عرض کرد: ای محمد! پروردگارت به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید: این نامه آن چیزی است که پیش از این در شب معراج با تو پیمان بستم و بر تو شرط نمودم و خودم برای آن بر تو گواه شده بودم و ملائکه خود را در این زمینه بر تو گواه گرفته بودم. و ای محمد! من برای گواه بودن کافی هستم. پیامبر چون این سخن را از جبرئیل شنید از خوف الهی بندهای بدن مبارکش لرزید و فرمود: ای جبرئیل! پروردگار من سلام است و سلام از اوست و سلام به سوی او باز می‌گردد. خدای عزّوجلّ راست گفته و احسان کرده است. نامه را بده. جبرئیل نامه را به او داد و دستور داد که به امیرالمؤمنین علیه السلام بدهد و به او گفت: آن را بخوان. حضرت علی علیه السلام آن را کلمه به کلمه قرائت کرد. سپس پیغمبر فرمود: ای علی! این پیمان پروردگار تبارک و تعالی و امانت و شرط و شروطی است که بر من گذاشته است. من آن را ابلاغ کردم و خیرخواهی نمودم و رسالت‌های خدا را به انجام رساندم. علی علیه السلام فرمود: پدر و مادرم به فدایت! من به ابلاغ رسالت و خیرخواهی و تصدیق -صداقت - تو گواهی می‌دهم؛ گوش، چشم، گوشت و خون من نسبت به آن برای تو گواهی می‌دهد. پس جبرئیل گفت: من هم در این موضوع گواه شما هستم. آن گاه رسول خدا فرمود: ای علی! وصیت مرا گرفتی و از آن مطلع شدی و به خاطر خدا و من ضامن شدی که به هر آنچه در آن نامه نوشته شده است وفا کنی؟ علی علیه السلام فرمود: بله پدر ومادرم فدای تو باد. ضمانت آن بر من. و یاری و توفیق من در این امر بر خداست. رسول خدا فرمود: ای علی می‌خواهم بر تو گواه گیرم که چون در روز قیامت به نزد من آیی برای من گواهی دهند که حجّت را بر تو تمام کردم. علی علیه السلام فرمود: بله گواه بگیر. رسول خدا فرمود: جبرئیل و میکائیل با ملائکه مقرب درگاه حق حاضرند و میان من و تو گواهند. ادامه پست بعدی ...
علی علیه السلام فرمود: پدر و مادرم فدای تو باد. بله بر من گواه شوند و من نیز ایشان را گواه می‌گیرم. پس پیغمبر ایشان را گواه گرفت. از جمله آنچه پیغمبر بر علی به دستور جبرئیل و فرمان خدای عزّوجلّ شرط کرد این بود که به او گفت: ای علی! به آنچه در این وصیت است عمل می‌کنی از دوست داشتن کسانی که خدا و رسولش را دوست دارند و بیزاری و دشمنی نسبت به کسانی که با خدا و رسولش دشمنی می‌کنند و اینکه بر آنها شکیبا باشی و خشمت را نسبت به آنها بروز ندهی هر چند که حقت از میان برود و خمست غصب گردد و پرده احترامت دریده شود. علی علیه السلام فرمود: آری حاضرم ای رسول خدا! سپس امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: سوگند به آنکه دانه را شکافت و انسان را آفرید که من از جبرئیل شنیدم که به پیغمبر می‌گفت: ای محمد! به علی بفهمان که پرده احترام او که همان احترام خدا و رسول خدا است دریده می‌شود و این که هتک حرمت او را خواهند کرد و ریش او را از خون تازه سرش رنگین خواهد شد. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: چون این سخن را از جبرئیل امین شنیدم مدهوش شدم و بر زمین افتادم و گفتم: بله قبول دارم و راضی شدم. اگر چه هتک حرمت من کنند و به سنت‌ها عمل نکنند و قرآن پاره شود و خانه کعبه ویران گردد و ریشم از خون تازه سرم رنگین شود. در همه احوال صبر خواهم کرد و همه را به حساب خدا می‌گذارم تا بر تو وارد شوم. پس رسول خدا صلّی الله علیه و آله فاطمه و حسن و حسین را فرا خواند و آنچه را که به امیرالمؤمنین اعلام کرده بود به آنها نیز فرمود و آنها نیز مانند علی علیه السلام جواب دادند. پس وصیت نامه را به مُهرهای طلای بهشت که آتش بر آن طلا نرسیده بود مهر کردند و نامه را به علی سپردند. راوی از امام موسی کاظم علیه السلام پرسید: پدر و مادرم به قربانت. نمی فرمایی در آن نامه چه نوشته شده بود؟ فرمود: سنّت‌های خدا و سنّت‌های رسول خدا. راوی پرسید که: آیا در آن وصیت نامه، طغیان کردن و مخالفتشان با امیرالمؤمنین علیه السلام نوشته شده بود؟ فرمود: آری به خدا یک به یک و حرف به حرف. آیا سخن خدای عزّوجلّ را نشنیده ای که فرمود: «إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَی وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَکُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ» -. یس / ۱۲ - {آری! ماییم که مردگان را زنده می‌سازیم و آنچه را از پیش فرستاده اند با آثار[و اعمال] شان درج می‌کنیم. } به خدا که پیامبر به علی و فاطمه فرمود: مگر چنین نیست که آنچه را به شما وصیت کردم و دستور دادم فهمیدید و پذیرفتید؟ گفتند: بله ما بر آنچه ما را ناراحت کند و به خشم آورد صبر می‌کنیم. 📚بحارالانوار ج ۲۲ ص ۴۷۹ @BotShenasi
🔍 بر این مصیبت باید خون گریست! قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام ثُمَّ انْکَبَبْتُ عَلَی وَجْهِهِ وَ عَلَی صَدْرِهِ وَ أَنَا أَقُولُ وَا وَحْشَتَاهْ بَعْدَکَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی وَ وَحْشَةَ ابْنَتِکَ وَ بَنِیکَ بَلْ وَ أَطْوَلَ غَمِّی بَعْدَکَ یَا أَخِی انْقَطَعَتْ مِنْ مَنْزِلِی أَخْبَارُ السَّمَاءِ وَ فَقَدْتُ بَعْدَکَ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ فَلَا أُحِسُّ أَثَراً وَ لَا أَسْمَعُ حِسّاً فَأُغْمِیَ عَلَیْهِ طَوِیلًا ثُمَّ أَفَاقَ صلی الله علیه و آله قَالَ أَبُو الْحَسَنِ فَقُلْتُ لِأَبِی فَمَا کَانَ بَعْدَ إِفَاقَتِهِ قَالَ دَخَلَ عَلَیْهِ النِّسَاءُ یَبْکِینَ وَ ارْتَفَعَتِ الْأَصْوَاتُ وَ ضَجَّ النَّاسُ بِالْبَابِ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ فَبَیْنَا هُمْ کَذَلِکَ إِذْ نُودِیَ أَیْنَ عَلِیٌّ فَأَقْبَلَ حَتَّی دَخَلَ عَلَیْهِ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام فَانْکَبَبْتُ عَلَیْهِ فَقَالَ یَا أَخِی افْهَمْ فَهَّمَکَ اللَّهُ وَ سَدَّدَکَ وَ أَرْشَدَکَ وَ وَفَّقَکَ وَ أَعَانَکَ وَ غَفَرَ ذَنْبَکَ وَ رَفَعَ ذِکْرَکَ اعْلَمْ یَا أَخِی أَنَّ الْقَوْمَ سَیَشْغَلُهُمْ عَنِّی مَا یَشْغَلُهُمْ فَإِنَّمَا مَثَلُکَ فِی الْأُمَّةِ مَثَلُ الْکَعْبَةِ نَصَبَهَا اللَّهُ لِلنَّاسِ عَلَماً وَ إِنَّمَا تُؤْتَی مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ وَ نَأْیٍ سَحِیقٍ وَ لَا تَأْتِی وَ إِنَّمَا أَنْتَ عَلَمُ الْهُدَی وَ نُورُ الدِّینِ وَ هُوَ نُورُ اللَّهِ یَا أَخِی وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ لَقَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْهِمْ بِالْوَعِیدِ بَعْدَ أَنْ أَخْبَرْتُهُمْ رَجُلًا رَجُلًا مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ حَقِّکَ وَ أَلْزَمَهُمْ مِنْ طَاعَتِکَ وَ کُلٌّ أَجَابَ وَ سَلَّمَ إِلَیْکَ الْأَمْرَ وَ إِنِّی لَأَعْلَمُ خِلَافَ قَوْلِهِمْ فَإِذَا قُبِضْتُ وَ فَرَغْتَ مِنْ جَمِیعِ مَا أُوصِیکَ بِهِ وَ غَیَّبْتَنِی فِی قَبْرِی فَالْزَمْ بَیْتَکَ وَ اجْمَعِ الْقُرْآنَ عَلَی تَأْلِیفِهِ وَ الْفَرَائِضَ وَ الْأَحْکَامَ عَلَی تَنْزِیلِهِ ثُمَّ امْضِ ذَلِکَ عَلَی غیر لائمة (عَزَائِمِهِ وَ) عَلَی مَا أَمَرْتُکَ بِهِ وَ عَلَیْکَ بِالصَّبْرِ عَلَی مَا یَنْزِلُ بِکَ وَ بِهَا حَتَّی تَقْدَمُوا عَلَیَّ علی علیه السلام فرمود: سپس خود را بر سر و سینه پیامبر انداختم در حالی که می‌گفتم: پدر و مادرم به فدایتان بعد از شما، من و دختر و فرزندانت تنها می‌شویم. ای برادرم! بعد از شما غم و غصه‌ام فزونی می‌یابد و وحی خدا از خانه‌ام قطع می‌شود و بعد از شما جبرئیل و میکائیل را از دست می‌دهم. نه آنها را می‌بینم و نه صدایشان را می‌شنوم. سپس مدتی طولانی پیامبر بیهوش شد و سپس به هوش آمد. امام کاظم علیه السلام فرمود: از پدرم پرسیدم: پس از به هوش آمدن رسول خدا چه اتفاقی افتاد؟ فرمود: زن‌ها داخل شدند و با صدای بلند گریستند. مهاجرین و انصار پشت در جمع شده و اظهار غم و اندوه می‌کردند. در همین حال ناگهان صدا زدند: علی کجاست؟ آمد تا بر ایشان وارد شد. علی علیه السلام فرمود: خودم را روی پیغمبر انداختم. پیامبر فرمود: ای برادرم! بفهم، خداوند به تو بفهماند و تو را بر راه حق قرار دهد و هدایت کند و توفیق دهد و یاری رسانده و گناهانت را ببخشد و نامت را بلند گرداند. بدان ای برادرم! این مردم مرا رها خواهند کرد و به دنیای خودشان مشغول خواهند شد. مثل تو در بین این امت مثل کعبه است که خدا آن را نشانه قرار داده است و از مسافت‌های طولانی و راه‌های بسیار دور نزد آن می‌آیند و او نمی آید. به یقین تو پرچم هدایت، نور دین و نور خدا هستی. ای برادرم! سوگند به خدایی که مرا به حق فرستاد پیش از این به آنها هشدار داده‌ام و به یکایک آنها در مورد حقی که از تو بر آنها واجب است و در مورد وجوب اطاعت از تو سخن گفته ام. همه آنها پذیرفتند و کار را به تو سپردند، ولی می‌دانم که آنها خلاف گفته و وعده شان رفتار می‌کنند. پس چون از دنیا رفتم و آنچه را که به تو وصیت کردم انجام دادی و مرا در قبر گذاشتی در خانه ات بنشین و قرآن را بر اساس تألیف آن و واجبات و احکام را بر اساس تنزیل آن جمع آوری کن و در آنچه که به تو امر کردم پیش برو و به سرزنشگران گوش مسپار و تو را به بردباری در برابر آنچه که از این گروه به تو و فاطمه زهرا سلام الله علیها خواهد رسید سفارش می‌کنم تا بر من وارد شوید. 📚بحارالانوار ج ۲۲ ص ۴۸۲ @BotShenasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراسم روز بزرگداشت حافظ صوفی (۲۰ مهرماه سال گذشته) در یکی از مدارس قرچک ورامین و اجرای هفتصد نفره آهنگی از پسر شجریان و آموزش عاشقی و تلقین دلدادگی و نظربازی با جنس مخالف به دخترکان معصومِ چشم و گوش بسته... ❌ "آتش زده‌ای بر دل! وای از من و آه از دل! زندگی بی‌تو، شده بی‌حاصل! دل شده مجنون، چه کنم با دل؟! مستم ز نگاه تو، زان چشم سیاه تو..." متاسفانه تصوف در تمامی جامعه با ما هست! بعضی سخنان صوفی مآبانه حتی در گفتار عامیانه مردم هم دیده می شود! هیچ کجا نیست که تصوف دیده نشود! @BotShenasi
محمود امامی وشجریان.mp3
1.12M
غلو امامی در حق شجریان! دکتر سید محمود امامی نجف آبادی از اصحاب خاص حسن زاده آملی میگوید: مرحوم شجریان توحیدی بود. دارایی های ناب مولوی،عطار و... که ملکوتی است و ذکر خداست... مردم را با آوازش به آن ملکوت می برد‌. آواز شجریان غنا نبود، چون هرزگی نبود! مناسب مجالس لهو و لعب نبود! آوازی که انسان را به ملکوت ببرد ، عادی نیست، شریف و اعلی است. کسی که از آثار خیر او استفاده کند ملکوتی میشود. خدا او را واسطه قرار داده است تا به ملکوت ببرد! خود شجریان به این سخنان درباره خویش معتقد نبود! راه رسیدن به خداوند متعال اهل بیت علیهم السلام است. چگونه با غنا می شود به خداوند رسید؟ این سخنان برای فرقهء تصوف است. @BotShenasi
6.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
متاسفانه صدا و سیما مرکز نشر هر خزعبلاتی شده است. هر چه بخواهید پخش می کند جز معارف اهل بیت علیهم السلام! سخنان این شخص مصداق قطعی دروغ بستن بر خدا و اهل بیت علیهم السلام است. در هیچ کتاب متقدم یا متاخر حتی منابع زیدی و نصیریه! چنین مطلبی نقل نشده است. سخنان این شخص کاملاً از اباطیل است. آیا حضرت صدیقه سلام الله علیها از وجود نازنین امام عصر روحی فداه آرام نشد و از انقلاب ایران آرام شد؟ چرا دروغ به خدا و اهل بیت علیهم السلام می بندید؟ گناه منحرف کردن مردم بر گردن کیست؟ اگر این شخص توبه نکند و به اشتباهش در صدا و سیما اعتراف نکند، جایگاه خود را دوزخ قرار داده به نص روایات. روایت را نگاه کنید @BotShenasi
8.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در مراسم تشییع جنازه شجریان واکنش مردم به صلوات! تمامی صوفیان برای مراسم دفن و کفن خود تقاضای آواز خوانی و کف و رقص داشتند! تمامی این موارد در تشییع جنازه شجریان دیده می شود! اما آموزه های اهل بیت علیهم السلام برای امر کفن و دفن چیست؟ @BotShenasi
پاسخ دندان شکن امیرالمومنین علیه السلام به عایشه امام موسی کاظم علیه السلام از امام صادق علیه السلام نقل کرده که فرمود: شبی که صبح آن پیامبر از دنیا رحلت نمود علی، فاطمه، حسن و حسین را فرا خواند و در خانه را به روی خود و آن جمع بست و فاطمه را صدا زد و فاطمه به او نزدیک شد و مدت طولانی از شب را با او خلوت کرد. وقتی این ملاقات طول کشید امیرالمؤمنین با دو فرزندش حسن و حسین بیرون آمدند و در آستانه در ایستادند. مردم نیز پشت در ایستاده بودند. زنان پیامبر به علی و فرزندان ایشان نگاه می‌کردند. عایشه به علی علیه السلام گفت: حتما موضوع مهمی است که رسول خدا تو را در این ساعت بیرون کرد و با دخترش خلوت کرده است؟ امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود: من از آنچه در خلوت آنها می‌گذرد با خبرم. موضوع سخن، توضیح برخی از وقایعی است که تو و پدرت و دو یار پدرت به وجود خواهید آورد. پس عایشه روی درهم کشید و نتوانست حرفی بزند . علی علیه السلام فرمود: طولی نکشید که فاطمه مرا صدا زد. من نیز بر پیامبر وارد شدم و ایشان در حال جان دادن بودند. نتوانستم خودم را کنترل کنم و بر این حال پیامبر گریستم. پیامبر فرمود: ای علی! چه چیز تو را به گریه کردن واداشته؟ هم اکنون زمان گریه تو نیست. زمان جدایی بین من و تو فرا رسیده. ای برادرم! تو را به خدا می‌سپارم. خداوند برای من مقام قرب خود را برگزیده است. اما گریه و غم و غصه من برای تو و بر این دخترم است که پس از من ضایع می‌گردد و همه این قوم بر ستم به شما اجماع کرده ا ند. شما را به خدا می‌سپارم. ای علی! از سوی من برای شما هدیه ای است؛ من فاطمه دخترم را به اموری وصیت کرده‌ام و مطالبی به او گفته‌ام که برایت بگوید. هر چه فاطمه گفت اجرا کن زیرا او بسیار راستگو و صادق است. سپس فاطمه را در آغوش گرفت و سرش را بوسید و فرمود: فاطمه جان پدرت فدایت باد. صدای گریه زهرا بلند شد. پیامبر صلّی الله علیه و آله فاطمه را به سینه خود چسباند و فرمود: خداوند انتقام شما را از آنان می‌گیرد و خداوند به غضب تو غضبناک می‌گردد. وای بر ظالمان، وای بر ظالمان و وای بر ظالمان. سپس رسول خدا گریست. علی علیه السلام فرمود: به خدا قسم گمان می‌کردم پاره ای از وجودم در گریه پیامبر از دست رفت. مانند ابر بهاری گریه می‌کرد، طوری که صورت و محاسنش از اشک خیس شد. پیامبر از فاطمه جدا نمی شد و سر او بر سینه من بود و من تکیه گاهش بودم. حسن و حسین پاهای آن حضرت را بوسه می‌زدند و با صدای بلند گریه می‌کردند. علی علیه السلام فرمود: اگر بگویم جبرئیل در خانه بود دروغ نگفته ام. زیرا صدای گریه و زاری می‌شنیدم که برایم آشنا نبود. می‌دانستم که آن صدا، صدای ملائکه است. هیچ شکی ندارم. مگر می‌شود جبرئیل در اینچنین شبی پیامبر را تنها بگذارد. آن شب فاطمه چنان گریه می‌کرد که گمان می‌کنم زمین و آسمان بر او گریه می‌کردند. سپس پیامبر فرمود: ای دخترم! بعد از من خدا با شما خواهد بود. و او بهترین پشتیبان است. سوگند به خدایی که مرا به حق برانگیخت از گریه تو عرش خدا و ملائکه و آسمان‌ها و زمین و آنچه در آنهاست به گریه افتادند. ای فاطمه! سوگند به همان خدایی که مرا به حق برانگیخت بهشت بر مردم حرام است تا آنکه من وارد بهشت گردم و پس از من تو اولین کسی هستی که پوشیده، مزیّن با زیورآلات و مرفه بر بهشت قدم می‌نهی. ای فاطمه! گوارایت باد. سوگند به همان خدایی که مرا به حق برانگیخت تو سرور زنان بهشت هستی. سوگند به خدایی که مرا به حق برانگیخت جهنم شعله ای می‌کشد که هیچ پیامبر و یا فرشته مقربی از هراس او در امان نیست و همگی بی هوش می‌شوند. یک منادی صدا می‌زند: ای جهنم! خداوند به تو می‌گوید: به عزتم سوگندت می‌دهم که آرام باشی تا فاطمه دختر محمد عبور کند و به سوی بهشت برود. هیچ دود و آتشی به او آسیب نمی رساند. سوگند به همان خدایی که مرا به حق برانگیخت حسن از طرف راست و حسین از طرف چپ، تو را همراهی می‌کنند و به بالاترین مکان بهشت در پیشگاه خداوند متعال در مقامی شریف در کنار علی بن ابی طالب جای می‌گیری و پرچم حمد با علی بن ابی طالب است؛ و علی پوشیده می‌شود وقتی من پوشانده شوم[از لباسهای بهشتی] و به زیور آراسته می‌شود وقتی من آراسته شوم. سوگند به همان خدایی که مرا به حق برانگیخت از دشمنانت دادخواهی خواهم نمود و کسانی که حق تو را غصب کردند و رشته محبت تو را بریدند و بر من دروغ بستند همه در مقابل من پشیمان و خجل خواهند شد. آن گاه می‌گویم: ای امت من! ای امت من! جواب می‌رسد: امتت پس از شما دگرگون شدند و جهنمی گشتند. 📚بحارالانوار ج ۲۲ ص ۴۹۰ @BotShenasi
 🔍 امر رسول خدا صلی الله علیه و آله به جنگ با عایشه و معاویه ➖ امام موسی کاظم از پدرشان نقل کرد که فرمود: رسول خدا در وصیتشان به علی علیه السلام فرمود: ای علی! همانا فلان زن و فلان زن (عایشه و حفصه) بعد از من تو را به سختی انداخته و با تو دشمنی می‌کنند و فلان زن (عایشه) در لشکری آهنین بر تو خروج می‌کند و به جنگ تو می‌آید و دیگری به دنبال او می‌آید. جمعیت‌های زیادی با او همراه می‌شوند و آن دو - زن - در این زمینه با هم هستند. ای علی! تو چه می‌کنی؟ علی عرض کرد: ای رسول الله! اگر آن دو آن کار را کردند کتاب خدا را بر آنها تلاوت می‌کنم و قرآن حجت میان من و آنهاست. اگر پذیرفتند که هیچ و اگر نپذیرفتند آنها را از سنت پیامبر خدا و حق واجب خود بر آنها و اطاعت از خود آگاه می‌کنم. اگر پذیرفتند که هیچ و اگر نپذیرفتند خدا و تو را بر آنها گواه می‌گیرم و به دلیل گمراهی آنان با ایشان می‌جنگم. فرمود: و آن شتر را ذبح می‌کنی هرچند وارد آتش شود؟ عرض کرد: بله. پیامبر فرمود: خدایا گواه باش. سپس پیامبر فرمود: ای علی! اگر آنچه که قرآن علیه آنها شهادت داده را انجام دادند آن دو را از طرف من، طلاق همیشگی بده که آن دو مطلقه همیشگی هستند و پدران آن دو زن در آنچه آنها انجام داده اند شریکند. پیامبر در وصیت نامه اش فرمود: ای علی بر ظلم ظالمان صبر کن، زیرا کفر و ارتداد و نفاق با اولین آنها و سپس با دومین نفر از آنها می‌آید که بدتر و ستمگرتر از اولی است و سپس سومی خلافت را غصب می‌کند. سپس پیروانی، در اطراف تو جمع می‌شوند و تو به یاری آنها به پیکار با ناکثین و قاسطین و پیروی کنندگان گمراه بر می‌خیزی. و آنها را لعن کن که آنها همان احزاب و پیروانشان هستند. 📚بحارالانوار جلد ۲۲، صفحه ۴۸۸ @BotShenasi
🔍 لشگر اسامه به مدینه بازگشت رسول خدا اسامه بن زید را فرا خواندند و فرمودند: به برکت خداوند و [به امید] پیروزی و سلامتی به همراه کسانی که تو را امیر آن‌ها نمودم راه بیفت و به همان جایی که به تو امر کردم برو. حضرت اسامه را به فرماندهی گروهی از مهاجرین و انصار، که ابوبکر و عمر و عده ای از مهاجرین اولیه در بین آن‌ها بودند، منصوب کرده بودند و به او امر نموده بودند که روانه موته شود. اسامه به ایشان عرض کرد: پدر و مادرم فدایتان شوند ای رسول خدا! اجازه می‌دهید که چند روزی در کنار شما بمانم تا این که خداوند شما را شفا دهد؟ زیرا اگر من شما را با این حالتان ترک کنم، دلم نگران شما خواهد بود. حضرت فرمودند: ای اسامه! حرکت کن؛ چرا که ترک جهاد در هیچ حالی لازم نیست. به رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - خبر رسید که مردم به سِمَت جدید اسامه نیش و کنایه زده اند. رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمودند: به من خبر رسیده که شما کار اسامه را به طعن و مسخره گرفته اید، چنان چه پیش از این با پدرش نیز چنین کرده بودید؛ به خدا سوگند که او لیاقت فرمان روایی را دارد و پدرش نیز لیاقت آن را داشت، او نزد من از محبوب ترین مردمان است، شما را به نیکی در حق او سفارش می‌کنم. اگر در مورد فرمانروایی اش چیزی بگویید، [عجیب نیست، چرا که] آن گوینده شما در مورد فرمانروایی پدرش نیز سخن گفته بود. رسول خدا - صلی الله علیه و آله - سپس به خانه اشان رفتند و اسامه در همان روز خارج شد و در فاصله یک فرسخی مدینه اردو زد و یک نفر از طرف رسول خدا - صلی الله علیه و آله - در شهر ندا داد که هیچ یک از آن‌هایی که من اسامة را امیر آنان نموده ام، نباید از لشگر اسامه جا بمانند. مردم به او ملحق شدند و اولین کسانی که به سوی اسامه شتافتند، ابوبکر و عمر و ابوعبیدة بن جراح بودند که به همراه بقیه لشگر در مکان باریکی گرد آمدند. بیماری رسول خدا - صلی الله علیه و آله - شدیدتر شد و مردمی که در لشگر اسامه نبودند، گروه گروه پیش ایشان می‌رفتند. سعد بن عباده نیز مریض بود و هر یک از انصار که نزد رسول خدا - صلی الله علیه و آله - می‌رفت، پس از آن جا به عیادت سعد نیز می‌رفت. رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - در چاشت گاه روز دوشنبه، دو روز بعد از رفتن اسامه به اردوگاهش رحلت کردند. لشگریان بازگشتند و دیدند همه اهالی مدینه در اضطراب هستند. ابوبکر سوار بر شترش آمد و جلوی در مسجد ایستاد و گفت: ای مردم! چرا به اضطراب افتاده اید، اگر محمد - صلی الله علیه و آله- رحلت کرده است، پروردگار محمد که رحلت نکرده است؛ «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَیَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا» -. آل عمران /۱۴۴ - {ومحمد جز فرستاده ای که پیش از او [هم] پیامبرانی [آمده و] گذشتند نیست؛ آیا اگر او بمیرد یا کشته شود از عقیده خود برمی گردید!؟ و هر کس از عقیده خود بازگردد، هرگز هیچ زیانی به خدا نمی رساند}. سپس انصار دور سعد بن عباده جمع شدند و او را به سقیفه بنی ساعده آوردند. هنگامی که عمر این را شنید، به ابوبکر اطلاع داد و هر دوی آن‌ها با شتاب به سوی سقیفه رفتند و ابوعبیدة بن جراح نیز همراه آنان بود. جمع زیادی از انصار در سقیفه حضور یافته بودند و سعد بن عباده - که مریض بود - نیز در بین آنان بود. بین آن‌ها در مورد مسأله خلافت نزاع درگرفت. 📚بحارالانوار ج ۲۸ ص ۱۷۷ @BotShenasi
🔍 عایشه اجازه خروج لشگر را نداد علیرغم تاکید رسول الله صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله به خروج افراد از مدینه و پیوستن به لشکر اسامه، افرادی نزد اسامه رفتند و گفتند: الآن ‏خروج ما مصلحت نيست و نمى‏‌توانيم مدينه را خالى كنيم، بهتر است در آنجا بمانيم. اسامه گفت: چرا؟ گفتند: چون پيامبر صلّى‌الله‌علیه‌وآله بيمار است و بيماريش به مرحله‌ی خطر رسيده و اگر در شهر نمانيم، مسائلى روى مى‏‌دهد كه نمى‏‌توان بعدا به اصلاح آنها اقدام كرد؛ پس منتظر مى‏‌مانيم تا وضعيّت پيامبر مشخص گردد و بعد حركت مى‏‌كنيم. حذيفه گويد: اين گروه، افرادى را فرستادند تا كم و كيف حال پيامبر را به آنها گزارش نمايد. مخفيانه نزد عايشه رفتند و او گفت: حال پيامبر صلّى‌الله‌علیه‌وآله وخيم است؛ شما در همان‌جا بمانيد تا خبر را ساعت به ساعت برايتان گزارش كنم. 📚 بحار الأنوار، ج‏۲۸، ص۱۰۷ @BotShenasi
14.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 آیت الله وحید خراسانی حفظه الله: ما امتحان ندادیم که سگ هستیم! از تبصبص کلب هم استغفار می کنیم! بخاطر امام عصر روحی فداه یک سنگ نخورده ایم! از سگ هم پست تر هستیم. پ.ن: حالا عده ای آنقدر خود را دست بالا دیده اند که خطاب به ذوات مقدسه از کلمه رفیق استفاده می کنند! عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ رَفَعَهُ قَالَ: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِعِیسَی ع یَا عِیسَی اذْکُرْنِی فِی نَفْسِکَ أَذْکُرْکَ فِی نَفْسِی وَ اذْکُرْنِی فِی مَلَئِکَ أَذْکُرْکَ فِی مَلَإٍ خَیْرٍ مِنْ مَلَإِ الْآدَمِیِّینَ یَا عِیسَی أَلِنْ لِی قَلْبَکَ وَ أَکْثِرْ ذِکْرِی فِی الْخَلَوَاتِ وَ اعْلَمْ أَنَّ سُرُورِی أَنْ تُبَصْبِصَ إِلَیَّ وَ کُنْ فِی ذَلِکَ حَیّاً وَ لَا تَکُنْ مَیِّتاً. 📚کافی،جلد ۲، صفحه ۵۰۲ أن تبصبص إلی قال الجزری یقال بصبص الکلب بذنبه إذا حرکه و إنما یفعل ذلک من خوف أو طمع قوله 🔻تبصبص به معنی تملق و چاپلوسی و دم تکان دادن و خشوع سگ از روی طمع و خوف برای صاحبش است. 📚بحارالانوار - جلد ۱۴، صفحه ۳۰۳