eitaa logo
💥 قرارگاه بصیرتی شهید مهدی کوچک زاده
1هزار دنبال‌کننده
51.2هزار عکس
33.4هزار ویدیو
212 فایل
از ۹ آذر ۱۳۹۴ در فضای مجازی هستیم.. #ایتا #سروش_پلاس #هورسا #تلگرام #اینستاگرام #روبیکا جهت تبادل بین کانال ها : @Yacin7 کانال دوم ما در #ایتا ( قرارگاه ورزشی ) @Vshmk33 کانال سوم ما در #ایتا ( قرارگاه جوانه ها ) @Jshmk33
مشاهده در ایتا
دانلود
🎞 تصویر تاریخی از بازگشت نخستین گروه به کشور ❤️ ۲۶ مرداد ۱۳۶۹ نخستین گروه از آزادگان پس از سالها اسارت به میهن بازگشتند. 🌷"سالروز بازگشت سرافراز به میهن گرامی باد." https://Eitaa.com/bshmk33
✅ همچنین یادی کنیم از «سیدالاسرای ایران»، «خلبان شهید حسین لشگری» 🌷 که اتفاقا چندروز گذشته(۱۹ مرداد) سالگرد شهادتش بود : 👈 مردی با ۶۴۱۰ روز اسارت ، معادل هجده سال !!! کسی که قبل از آغاز رسمی جنگ، اسیر شد و آخرین اسیری بود که آزاد شد !! ☝️ پیشنهاد میکنم کتاب «خاطرات دردناک»، تالیف ناصر کاوه که برشی از زندگی خلبان شهید حسین لشگری در مدت ۱۸ سال اسارت است (که البته بعدها به شهادت ایشان ختم شد) را بگیرید و هرگاه حوصله تان سر رفت، آن را مطالعه کنید❗️ 👌 چون با خواندن این کتاب ، حتماً درباره سررفتن حوصله مان بدلیل بی برنامه بودن و عدم استفاده صحیح از فرصت‌ها، تجدیدنظر خواهیم کرد❗️ 👇برشی از کتاب : 📚 آن قدر اسارتش طولانی شده بود که یک افسر عراقی گفته بود تو دیگر به ایران باز نمیگردی، بیا همین جا تشکیل خانواده بده !... 🔹 همسر شهید لشگری می گفت: خدا حسین را فرستاد تا سرمشقی برای همگان شود...او اولین کسی بود که رفت و آخرین نفری بود که برگشت.... 👈( ۲۷ شهریور ۵۹ قبل از شروع رسمی جنگ، اسیر بعثی ها شد و آخرین اسیری بود که آزاد شد و ازسوی مقام معظم رهبری، لقب سیدالاسرای ایران را گرفت) 🔹 اسیر که شد پسرش علی، ۴ ماهه بود و دندان نداشت و به هنگام آزادی اش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود...! 👌 وقتی بازگشت از او پرسیدند این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟😳🤔 👈 و او می گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته خود را مرور می کردم، سالها در سلول های انفرادی بوده و با کسی ارتباط نداشت، قرآن راکامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود...❗️ 🔹 حسین می گفت: از هجده سال اسارتم، ده سالی که در انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت می شدم !! 🔹 بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود ! 😳 عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد، می خواست باقیمانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مساله خوشحال بودم....😳❗️ 🔹 این را بگویم که من ۱۲ سال در حسرت دیدن یک برگ سبز، یا یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم...😔......... 🆔 @afzayeshetelaat https://Eitaa.com/bshmk33