🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
در ظهر عـاشـ🚩ـورا چه گذشت 🔟
علی اکبر علیهالسلام به دشمن حمله کرد
و جنگ سختی نمود تا حدی که نوشتهاند
صد و بیست نفر را به هلاکت رساند
و خود جراحات بسیاری برداشت
و تشنگی بر او فشار آورد
لذا نزد پدر برگشت و عرض کرد:
پدر تشنگی مرا کشت و سنگینی شمشیر مرا
به زحمت افکند آیا میشود شربت آبی به من
برسانی تا با آن در جنگ با دشمن نیرو بگیرم؟
حسین علیهالسلام از ناراحتی پسرش
گریان شد و فرمود: بر جدت محمد مصطفی
و علی ابن ابیطالب و من دشوار است
که نتوانیم خواستهات را برآوریم
پسرم صبر پیشه کن و اندکی دیگر بجنگ
که نزدیک است رسول خدا را ملاقات کنی
و با کاسه لبریز چنان سیرابت کند که هرگز
تشنه نشوی
سپس زبان حضرت علی اکبر علیهالسلام را
در دهان گرفت، علی اکبر فهمید کام حسین
علیهالسلام از او خشکتر است
سپس امام حسین انگشتر خود را به او داد
و گفت: انگشتر را در دهان نگهدار
↫◄ نکتــه:
مگر حضرت علی اکبر نمیدانست که در
خیمهگاه آبی وجود ندارد چرا از پدر
تقاضای آب کرد؟
گویا میخواسته به بهانه آب تجدید دیدار
دوبارهای با پدر داشته باشد
علی اکبر علیهالسلام دوباره به میدان بازگشت
و به دشمن حمله کرد همانند جدش و پدرش
میجنگید
حمید بن مسلم میگوید:
ایستاده بودم و نبرد علی اکبر را نگاه
میکردم که به یمین و یسار حمله میکرد
و همه از او میگریختند
مره بن منقذ در کنار من بود گفت:
گناه همه عرب بر گردن من باشد
اگر این جوان از کنار من عبور کند
و پدرش را عزادار نکنم
گفتم مره چنین مگو
این جمعیت او را کفایت میکنند
علی اکبر علیهالسلام به ما نزدیک شد
مره از پشت سرش با نیزه به او حمله کرد
که علی اکبر روی قوس زین افتاد
سپس مره با شمشیر بر فرق علی زد
و سرش را شکافت
علی دست بر گردن اسب انداخت خون روی
چشمان اسب را پوشاند و اسب بدون اینکه
متوجه باشد علی را به دل دشمن برد
دشمن اطرافش را گرفت و با شمشیرها
قطعه قطعهاش کردند
در این هنگام علی اکبر علیهالسلام فریاد زد:
پدرم سلام بر تو اینک جدم مرا سیراب نمود
و به شما سلام میرساند و میفرماید:
به سوی ما شتاب کن که برای شما هم آبی
ذخیره کردهام سپس نالهای کرد
و جان به جان آفرین تسلیم نمود
همین که صدای علی اکبر به گوش پدر رسید
مانند باز شکاری خود را کنار نعش پسرش
رساند و دید علی قطعه قطعه شده
و هیچ جای سالمی در بدن ندارد!
صدا زد: خدا بکشد مردمی که تو را کشتند
چقدر نسبت به خدا و هتک حرمت رسول
خدا جسور شدند
سپس با چشمانی پر اشک فرمود:
علی جان بعد تو خاک بر سر دنیا
راوی میگوید ناگهان دیدم زنی
زینب سلام الله علیها سراسیمه از خیمهها
بیرون دوید و خود را روی نعش علی انداخت
حسین علیهاسلام او را به خیمهها بازگرداند
و سپس به جوانان گفت: جوانان بنیهاشم
بیائید و برادرتان را به خیمهها ببرید
سپس نعش علی را به خیمه شهداء بردند
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
↲ابصارالعین، صفحه۲۲
↲نفس المهموم، صفحه ۳۰۹
↲حیات الحسین، صفحه۲۴۴
↲مقاتل، صفحه ۱۱۵
↲طبری، ۳۵۷/۷
↲ ادامه دارد ...
➯@Bshmk33
🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
در ظهر عـاشـ🚩ـورا چه گذشت 1⃣1⃣
🌷السلام علی قاسم ابن الحسن
قاسم فرزند امام حسن مجتبی علیهالسلام
مادرش رمله مکنی بود، قاسم علیهالسلام
بیش از ۱۳ سال از عمر مبارکش نگذشته بود
جوانی بسیار رعنا و زیبا بود
✍ چنانکه مورخین نوشتهاند:
《کَان وَجهَه شقه القَمَر》
یعنی چهرهاش مانند ماه پاره بود
و چون در دامن امام حسین علیهالسلام
رشد و نمو پیدا کرده بود در سنین کم
دارای ایمانی راسخ و عزت نفس و عظمت
روحی مانند اباعبدالله بود
در روز عاشورا که عمویش را تنها مشاهده کرد
گفت: تا شمشیر در دست من است عمویم
به شهادت نخواهد رسید!
قاسم اذن جهاد میطلبد
اباعبدالله که دید قاسم آماده شهادت شده
دست در گردن او انداخت و هر دو آنقدر
گریستند تا بی حال شدند
قاسم علیهالسلام اذن جهاد طلبید
امام حسین علیهالسلام امتناع نمود و فرمود:
عمو جان چگونه اجازه بدهم که تو یادگار
برادرمی
قاسم آنقدر دست و پای عمو را بوسید
تا اجازه گرفت و با چشمان گریان
روانه میدان شد
حمید ابن مسلم خبرنگار کربلا میگوید:
نوجوانی به سمت لشکر میآمد
که چهرهاش مانند ماه میدرخشید
و پیراهن و شلوار پوشیده بود و گردنها را
میزد و سرها را درو میکرد گویا مرگ در
اختیار اوست و جان هر که را بخواهد میگیرد
در این میان بند کفش قاسم برید که فراموش
نمیکنم پای چپش بود، ایستاد تا بند کفشش
را محکم کند
عمر بن سعد بن نفیل از فرصت استفاده کرد
و با شمشیر بر فرق مبارکش زد قاسم بر
زمین افتاد و صدا زد: یا عمّاه!
حسین علیهالسلام با عجله خود را به میدان
رسانید و چون شیر خشمناک بر سعد حمله کرد
که دست نانجیب قطع شد و همرزمانش
او را نجات دادند
وقتی گرد و غبار میدان فرو نشست
دیدند حسین علیهالسلام در کنار قاسم نشسته
و قاسم در حال جان دادن از شدت درد
پاها را بر زمین میساید
حسین علیهالسلام فرمود:
مرگ بر آن مردمی که تو را کشتند
رسول خدا در قیامت دشمنشان باد
سخت است بر عمویت او را بخوانی و
نتواند تو را اجابت کند و نفعی به تو برساند
سپس نعش قاسم را در بغل گرفت تا به
خیمه شهداء برساند اما پاهای قاسم بر زمین
میکشید تا او را در خیمه کنار نعش علی اکبر
قرار داد
↫◄ نکتـه:
آیا حضرت قاسم در میان دشمن میایستد
بند کفش ببندد فقط بخاطر اینکه دشمن
نگوید پابرهنه بود؟؟
یا نه، چون روحیه پدرش امام حسن در او
آشکار شد که به دشمن اهمیتی نمیداد و برای
بیاهمیت شمردن دشمن بند کفشش را بست
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
↲ابصارالعین، صفحه۳۶
↲مقاتل الطالبین، صفحه۸۸
↲نفس المهموم، صفحه۳۲۱
↲بحارالانوار، ۳۴/۴۵
↲ ادامه دارد ...
➯@Bshmk33
🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
در ظهر عـاشـ🚩ـورا چه گذشت 2⃣1⃣
🌷السلام علی عبدالله الحسین الطفل الرضیع
عبدالله رضیع که به علیاصغر مشهور گشته
مادرش رباب دختر امرءالقیس بن عدی است
که امام حسین نسبت به او علاقه وافری داشت
و رباب هم شیفته امام بود
چون امام حسین علیهالسلام مشاهده کرد
چشمهای علی به گودی رفته و لبها خشک
شده و از شدت تشنگی به حالت اغماء درآمده
بدون لباس رزم و با عبا به سمت دشمن رفت
تا ببینند به قصد گفتگو میرود نه جنگ
بلکه عواطف دشمن برانگیخته شود
و طفل شیرخوارش را سیراب کنند
حسین علیهالسلام که طفل شیرخوارش را
بخاطر گرمای زیاد زیر عبا گرفته بود او را
سر دست بلند کرد تا همه دشمن او را ببینند
آنگاه فرمود: اگر به من رحم نمیکنید
به این طفل رحم کنید که از تشنگی آرام ندارد
لکن در دلهای سختتر از سنگ مردم کوفه
اثر نداشت بلکه حرمله ملعون تیری به چله
نهاد و علی اصغر را هدف تیر قرار داد
گلوی علی را گوش تا گوش برید
علی که سوزش تیر را حس کرد مانند
مرغ سربریده روی دست پدر پر و بال میزد
نقل شده است که در کربلا چند جا اباعبدالله
خیلی گریه کرد، یکی هم زمانی بود که
علی کوچکش روی دستش ذبح شد
حسین علیهالسلام دو دست را زیر گلوی
علی گرفت و مشتهای لبریز از خون را
به طرف آسمان پاشید
امام باقر علیهالسلام فرمود:
حتی یک قطره از آن خون به زمین برنگشت
آنگاه امام حسین علیهالسلام فرمود:
خدایا تو خود بین ما و مردمی که ما را
دعوت کردند تا یاری کنند و ما را کشتند
قضاوت فرما
به قدری مصیبت برای اباعبدالله جانسوز
بود که ندایی به تسلیت از آسمان شنید:
حسین، علی را واگذار که در بهشت او را
شیر دهندهای است
سپس امام حسین علیهالسلام فرمود:
تحمل همه این مصیبتها چون در حضور
خدا و برای خداست برای ما گواراست
بار خدایا شیرخوار من در پیشگاه تو کمتر
از ناقه صالح نیست که بخاطر آن بر قوم
صالح غضب فرمودی
سپس امام با نوک شمشیر قبری کند
و عبدالله را با بدن و قنداقه آغشته به خون
دفن کرد
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
↲بحارالانوار، ۴۵/۴۶
↲نفس المهموم، صفحه۳۴۸،۳۴۹
↲حیات الحسین، ۲۷۵/۳
↲اعیان الشیعه، ۶۰۹/۱
↲ ادامه دارد ...
➯@Bshmk33
🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
در ظهر عـاشـ🚩ـورا چه گذشت 3⃣1⃣
🌷السلام علی عباس ابن علی قمربنیهاشم
حضرت اباالفضل علیهالسلام ۳۴ سال
با امام حسین علیهالسلام زندگی کرد
از بس زیبا بود او را قمربنیهاشم مینامیدند
مردی قوی و شجاع و تنومند بود که وقتی
بر اسبان تنومد هم سوار میشد
پاهایش به زمین کشیده میشد
حضرت ابوالفضل وقتی همه برادرانش را
به جنگ فرستاد و به شهادت رسیدند
به خدمت امام حسین علیهالسلام آمد
و اجازه میدان خواست
امام علیهالسلام فرمود:
تو پرچمدار منی اگر کشته شوی
دیگر دشمن بر من چیره میشود
ابوالفضل علیهالسلام عرض کرد: برادر
سینهام تنگ شده و از زندگی سیر شدهام
امام فرمود: پس قدری آب برای این کودکان
که صدای العطششان بلند شده است بیاور
سقای کربلا مشک به دوش انداخت و
سوار اسب شد و مقابل صف دشمن ایستاد
و بعد از نصیحت آنها گفت:
این حسین پسر رسول خداست که با او
جنگیدید و اهل بیت و یارانش را کشتید
لااقل زنان و فرزندانشان را آب دهید
که دلهای آنان از تشنگی میسوزد
شمر ملعون صدا زد: پسر ابوتراب
اگر تمام دنیا آب باشد و در اختیار ما
قطرهای از آن را به شما نمیدهیم
مگر اینکه بیعت یزید را بپذیرید
قمر بنی هاشم از آنها مأیوس شد
سپس بعد از کسب اجازه از برادر وارد شریعه
فرات شد و تمام نگهبانان آنجا را دور کرد
مشک را پر از آب کرد و تا خواست کفی از
آب بنوشد یاد تشنگی لبهای خشک اباعبدالله
افتاد و آب را خالی کرد سپس از شریعه
خارج شد نگهبانان اطرافش را گرفتند
سپاهیان که تحمل ضرب شصت او را نداشتند
از جلوی راهش پراکنده میشدند تا اینکه
زید ابن ورقا از پشت درخت دست راست
قمر بنی هاشم را قطع کرد و بعد
حکیم بن طفیلی دست چپش را
حضرت عباس سریع مشک را به دندان گرفت
و خواست سریع حرکت کند تا آب را به لب
تشنگان حرم برساند که ناگهان تیری بر
مشک آب اصابت کرد و آب روی زمین ریخت
در این لحظه دیگر حضرت اباالفضل ناامید
شد و متحیر وسط میدان مانده بود که
دشمن به چشمانش تیر زد و با عمود آهنین
بر فرق مبارک کوبید چنانکه از اسب بر روی
زمین افتاد و فریاد زد: برادر مرا دریاب
امام حسین علیهالسلام خود را به نعش برادر
رساند و او را دست بریده و چهره مجروح
و شکسته و چشمان تیر خورده یافت
امام با کمر خمیده کنار نعش برادر ایستاد
و چون قدرت ایستادن نداشت در کنارش
بر روی زمین نشست و شروع به گریه کرد
تا اباالفضل علیهالسلام جان به جان آفرین
تسلیم کرد
آنگاه فرمود: الآن کمرم شکست
و چارهام از هم گسست
سپس حسین علیهالسلام که نمیتوانست
عباس را به خیمه شهداء ببرد با چشمانی
اشکبار به سوی خیمهها برگشت
سکینه به استقبال پدر آمد و پرسید:
عمویم چه شد؟
امام فرمود: شهید گردید
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
↲ابصارالعین، صفحه ۲۹
↲کامل، ۳۹۴
↲نفس المهموم، صفحه۳۴۸
↲حیات الحسین، ۲۷۴/۳
↲ ادامه دارد ...
➯@Bshmk33
🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
در ظهر عـاشـ🚩ـورا چه گذشت 4⃣1⃣
پس از شهادت حضرت ابوالفضل انواع
مصائب بر اباعبدالله علیهالسلام هجوم آورد:
1⃣ وضعیت زنان حرم که هر بار با جسد
شهیدی روبرو میشوند و در محاصره دشمن
قرار دارند و نمیدانند آخر کار آنها به کجا
میانجامد
2⃣ از سوی دیگر صدای اطفال به العطش
بلند است که میبیند کودکان از بی آبی
مشرف به هلاکتند و اباعبدالله جز تحمل
و سوختن چاره دیگری ندارد
3⃣ دشمنان خدانشناس نه تنها به مردان
رحم نمیکنند بلکه از اطفال صغیر که طاقت
و تحمل جنگ هم ندارند نمیگذرند
و آنها را به شهادت میرسانند
4⃣ شدت تشنگی شخص اباعبدالله را از پا
درآورده لبهای مبارک آن حضرت آنچنان
خشک شده که مانند دو تا چوب بهم چسبیده
چشمهایش تار شده و آسمان را مانند دود
مشاهده میکند
5⃣ از دست دادن و مصیبت و داغ یاران
و بستگان و بی کسی حضرت
اینها مصائبی بود که یکی از آنها برای نابودی
یک شخص کافی است اما اباعبدالله چنان
جنگی نمود که چشم روزگار چنین قدرتی در
کسی ندیده مگر در پدرش علی ابن ابیطالب
تنهایی امام حسین علیهالسلام💔
وقتی که حسین علیهالسلام بدنهای مطهر
شهداء را مشاهده کرد که مانند گوشت قربانی
بر روی خاک کربلا بر زمین ریختهاند و کسی
نمانده که از حسین علیهالسلام حمایت کند
و زنان حرم هم شیون و گریهشان بلند است
در مقابل دشمن قرار گرفت و فریادش بلند شد:
آیا کسی هست از حرم رسول خدا دفاع
و سرپرستی کند؟
آیا کسی هست درباره ما از خدا بترسد؟
استغاثه و یاری خواستن امام در روح قسی
و سنگدل مردم اثری نذاشت و بر بیشرمی
آنها افزود
همین که صدای استغاثه امام حسین به گوش
امام سجاد علیهالسلام رسید عصا طلبید
و با زحمت زیاد بر عصا تکیه و تصمیم به
عزم میدان نمود
امام حسین علیهالسلام که دید پسر بیمارش
به میدان میرود خواهرش ام کلثوم را صدا زد
و فرمود: خواهرم علی را نگهدار و نگذار
از خیمه بیرون رود تا زمین از نسل آل محمد
خالی نشود
با وجود تمام مصائب حسین علیهالسلام
با یک دنیا وقار و عظمت یکه و تنها در برابر
انبوه دشمن ایستاده به نحوی که گویا این
فجایع بر استقامت و صبر امام افزوده
چنان که بر ایمانش افزوده است
از امام سجاد علیهالسلام نقل شده است:
هر چقدر کار بر اباعبدالله سختتر میشد
چهرهاش درخشنده تر و اعضاء و جوارحش
مطمئن تر میشد
تا جایی که سپاهیان عمر سعد به یکدیگر
میگفتند: او را ببینید که هیچ از مرگ
باکش نیست!
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
↲بحارالانوار ۴۵/۴۶
↲حیات الامام حسین ۲۷۴/۳
↲نفس المهموم صفحه۳۴۸
↲ ادامه دارد ...
➯@Bshmk33
🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
در ظهر عـاشـ🚩ـورا چه گذشت 5⃣1⃣
یکی از سپاهیان عمر سعد میگوید:
حسین را دیدم که به هر طرف حمله میکرد
همه مانند روباه از جلویش میگریختند
سعد ابن عبیده میگوید: عدهای از شیوخ
و بزرگان کوفه را دیدیم که بالای تپهای
ایستاده بودند و بر مظلومیت حسین گریه
و دعا میکردند که خدایا حسین را پیروز گردان
سعد که خود در سپاه عمر سعد بود برآشفت
و به آن نالایقان گفت: ای دشمنان خدا
پس چرا فرود نمیآئید و او را یاری نمیکنید؟!
حسین علیهالسلام وارد شریعه فرات میشود
چون تشنگی بینهایت بر اباعبدالله فشار آورد
به طرف فرات روان شد
چهار هزار نگهبان در برابرش ایستادند
اما حسین علیهالسلام با حمله حیدری همه را
پراکنده ساخت تا وارد شریعه شد
امام حسین که میدانست تا دقایقی دیگر
به شهادت میرسد مشت را پر از آب کرد
و خواست بنوشد که دشمن احساس خطر کرد
میدانست اگر حسین علیه السلام آب بنوشد
دمار از روزگار آنان برمیآورد
به همین خاطر مردی صدا زد:
آب میآشامی در حالی که به حرم و اهل بیتت
اهانت میشود؟
حسین علیهالسلام که غیرت علی علیهالسلام
در وجودش موج میزد آب را بر روی آب ریخت
و شتابان از شریعه خارج شد
چون به خیمه گاه رسید دید خبری نیست
و این هم مکر دشمن بوده تا از آب نوشیدن
او جلوگیری کند
هنگامی که امام حسین در قلب سپاه دشمن
از هر سو دشمنان را به درک میفرستاد
اراذل کوفه به منظور سست کردن اراده
اباعبدالله و انصراف از حمله به دشمن
عدهای را فرستادند خیمهگاه تا البسه زنان
و کودکان را غارت کنند
حسین علیهالسلام غیرت علویاش به جوش
آمد و فریاد زد: ای شیعیان آل ابوسفیان
اگر دین ندارید و از عذاب آخرت نمیترسید
اقلاً در دنیا آزادمرد باشید و به کیان خود
بازگردید اگر عرب و باغیرت هستید
شمر ملعون فریاد زد: حسین چه میگویی؟
امام فرمود: من و شما با هم میجنگیم
و زنان گناهی ندارند سرکشان خود را از
تعرض به حرمم بازدارید
شمر فریاد زد: برگردید و کار حسین را بسازید
که او مردی کریم و غیرتمند است
و اهانت به حرمش را تحمل نمیکند
جمعیت برگشتند و حسین علیهالسلام را
از همه طرف احاطه کردند گروهی با شمشیر
و گروهی با نیزه جراحات بسیاری بر او وارد
کردند که از آن جراحات خون فواره میکرد
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
↲نفس المهموم، صفحه۳۴۷
↲بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۴۷
↲حیات الحسین، ۲۸۳/۳
↲نفس المهموم، صفحه۳۴۶
↲ ادامه دارد ...
➯@Bshmk33
🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
در ظهر عـاشـ🚩ـورا چه گذشت 6⃣1⃣
امام که میبیند لحظه به لحظه به شهادت
نزدیکتر میشود به خیمهگاه برگشت و فرمود:
جامهای کهنه برایم بیاورید که کسی به آن
رغبت نکند تا پس از شهادتم از بدنم
خارج نکنند
جامهای آوردند تنگ بود حضرت نپذیرفت
و فرمود: این لباس یهودیان است
که قلم ذلت بر آن جاری شده است
جامه دیگری آوردند امام چند جای آن را
پاره کرد و در زیر لباسهایش پوشید
اما هنگام شهادت دشمن از آن هم نگذشت
و ابجر بن کعب آن را از بدن حضرت
خارج کرد و حسین را برهنه گذاشت
و خدای قهار او را مورد خشم خود قرار داد
تابستانها دستهایش خشک میشد
و زمستانها تازه میشد و چرک و خون
مدام از آنها جاری بود
امام حسین علیهالسلام در آخرین ساعات
با تک تک اهل بیت وداع نمود، طبیعتاً اولین
وداع با امام سجاد علیهالسلام است
امام به خیمه امام سجاد رفت در حالی که
امام سجاد بیحال و مریض در بستر قرار داشت
اسم اعظم و مواریث انبیاء را به او سپرد
و سفارشهای لازم را نمود
اگر بگویند بر اهل بیت امام در عاشورا
لحظهای سخت تر از وداع اباعبدالله
وجود نداشت سخن گزافی نیست
چرا که همه به شهادت رسیدهاند و تنها
حسین که مظهر قدرت و شوکت و پناهگاه
آنهاست به راهی میرود که بازگشتی ندارد
و به جز او دیگر کسی را ندارند
همه دور اباعبدالله را میگیرند
کودکی ضجه میزند
گریه و فغان زنان به آسمان بلند است
کودکی طلب امنیت میکند
کودکی آب طلب میکند و ...
به راستی بر شخصیتی مانند اباعبدالله
که غیرت الله است و غیرت الهی در وجود
او موج میزند چه میگذرد
سکینه جلو آمد و عرض کرد:
پدر آماده شهادت شدهای؟
امام فرمود: چگونه تسلیم مرگ نشود
کسی که یاری برایش باقی نمانده است
سکینه که انس و الفت خاصی به اباعبدالله
داشت آرام نمیشد و از همه بیشتر ناراحت بود
امام حسین علیهالسلام او را به سینه چسباند
و اشکهایش را پاک نمود
سپس فرمود: دخترم بعد از مرگ من
گریه زیادی خواهی داشت ولی تا زندهام
با اشک خود قلب مرا آتش نزن
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
↲نفس المهموم، صفحه۳۴۷
↲بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۴۷
↲حیات الحسین، ۲۸۳/۳
↲نفس المهموم، صفحه۳۴۶
↲ ادامه دارد ...
➯@Bshmk33
🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
در ظهر عـاشـ🚩ـورا چه گذشت 7⃣1⃣
در همان چند دقیقهای که امام با اهل بیتش
وداع مینمود اراذل کوفه از فرصت
استفاده کردند و حضرت را تیرباران کردند
زنان از ترس به داخل خیمه برگشتند
و اباعبدالله به دشمنان حمله نمود
در این لحظه چند تیر بر بدن مبارک امام
اصابت نمود:
❶ یک تیر بر دهان مبارک اصابت کرد
که خون مانند چشمه جاری شد و در این
هنگام فرمود: خدایا این صدمات چون در
راه تو برای تو است اندک است
❷ تیری به پیشانی مبارک حضرت اصابت نمود
❸ بدترین تیری که بر بدن اباعبدالله اصابت
نمود موقعی بود که حضرت وسط میدان
ایستاد تا استراحت کند، نانجیبی سنگی
به پیشانی امام زد که پیشانی را مجروح
و خون جاری شد
امام برای اینکه خونها را پاک نماید تا
جلوی چشمهایش را نگیرد پیراهن عربی را
بالا زد تا خون را پاک کند
ملعونی تیر سه شعبهای بر قلب مبارک
حضرت زد که امام دیگر آماده مرگ شد
چشمها را به آسمان خیره کرد
این تیر از جلو اصابت کرد و چون امام
نتوانست تیر را از جلو در بیاورد
از پشت سر بیرون کشید
معلوم است که چنین تیری بر بدن امام چه
میکند، دستهای مبارک را جلوی خون گرفت
و به آسمان پاشید و فرمود:
تحمل این مصائب بر من آسان است
چون در حضور خداست
سپس بار دیگر مشتها را از خون پر کرد
و به صورت و محاسن شریف مالید و فرمود:
به همین حال هستم تا خدا و جدم رسول خدا
را ملاقات کنم و سر و صورتم به خون
خضاب شده باشد
به روایتی از زمانی که اباعبدالله خونش را
به آسمان پاشید آسمان خونها را گرفت
و سرخ رنگ شد
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍منابع:
↲بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۵۵
↲حیات الحسین، ۲۸۶/۳
↲ابصارالعین، صفحه۳۸
↲طبری ۳۶۱/۷
↲ ادامه دارد ...
➯@Bshmk33
🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
در ظهر عـاشـ🚩ـورا چه گذشت 8⃣1⃣
🌷السلام علی عبدالله ابن حسن
فرزند ۱۱ ساله امام حسن مجتبی علیهالسلام
هنگامی که دید عمویش یکه و تنها در گودال
قتلگاه در محاصره دشمن قرار گرفته
تاب نیاورد و شتابان به سوی عمویش دوید
امام که لحظهای از خیمهها چشم برنمیداشت
دید عبدالله شتابان میآید و حضرت زینب هم
به دنبال او تا مانع از حرکتش شود
امام فرمود: خواهرم او را ببر
ولی هر چه کردند نتوانستند او را از عمویش
جدا کنند و عرض کرد از عمویم جدا نمیشوم
در این حال یکی از دشمنان با شمشیر به
حسین علیهالسلام حمله کرد عبدالله سراسیمه
دستش را جلوی عمو آورد تا از او دفاع کند
و به دشمن گفت: فرزند زن بدکاره تو
میخواهی عمویم را بکشی؟
در همین حال شمشیر فرود آمد
و دست طفل به پوست آویزان شد
طفل صدا زد: مادر مادر ...
حسین علیهالسلام او را در آغوش گرفت
و فرمود: پسر برادرم صبر کن که خدا تو را
به پدر و برادرانت ملحق میسازد
در همین حال حرمله تیری رها کرد و عبدالله
در دامن عمویش به شهادت رسید
هلال ابن نافع میگوید کنار قتلهگاه ایستاده
بودم و حسین را میدیدم که در خون خود
غوطهور و در حال جان دادن است
بخدا قسم هرگز هیچ کشتهای ندیدم که
به خون خود آغشته و تمام خون بدنش رفته
باشد و اینگونه زیبا و نورانی باشد
چنان زیبا و در نور غرق بود که محو دیدن
جمالش نمیتوانستم به شهادتش فکر کنم
در آخرین دقایق زندگی اباعبدالله اراذل و
اوباش از ضعف آن حضرت استفاده کردند
و از هر طرف ضربات مهلک بر پیکر پاک
آن حضرت وارد میکردند
هر کس با هر وسیلهای که داشت
عدهای با شمشیر عدهای با نیزه
نانجیب دیگری ضربهای به شانه حسین
سنان ابن سنان پلید با دو سلاح، نیزه و گاهی
شمشیر ضرباتی بر پیکر حضرت وارد میکرد
و به چنین حرکاتی افتخار میکرد
حسین علیهالسلام مدتی بر روی زمین
افتاده بود ولی کسی جرأت نمیکرد
حضرت را شهید کند
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
↲بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۵۲
↲حیات الحسین، ۳۰۰/۳
↲ابصارالعین، صفحه۳۵
↲طبری، ۳۶۶۶/۷
↲ ادامه دارد ...
➯@Bshmk33
🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
در ظهر عـاشـ🚩ـورا چه گذشت
⬅️ قسمـت آخــر
💔لحظه شهادت امام حسین علیهالسلام
زینب دختر امیرالمؤمنین از خیمه خارج شد
و فریاد زنان میگفت: آه برادرم! آه سالارم!
ای کاش آسمان به زمین فرود میآمد
آنگاه خطاب به عمر سعد ملعون فرمود:
عمر سعد حسین را میکشند
و تو نگاه میکنی؟!!
عمر سعد اشکهایش از مظلومیت زینب
سلام الله علیها جاری شد و روی برگرداند
براستی که چقدر دختر علی علیهالسلام
تنها و بیکس شده که به دشمن متوسل شده
شمر ملعون به لشکرش فریاد زد: مادرتان
به عزایتان بنشیند حسین را بکشید
آنگاه خود تیغ به دست گرفت و به همراه
سنان برای بریدن رأس مطهر امام علیهالسلام
رهسپار شد
اسب امام که بعد از شهادت امام احساس
میکرد اهل بیت منتظر شنیدن خبر هستند
کاکل خود را به خون امام حسین علیهالسلام
آغشته کرد و به سمت خیمهگاه دوید
در حالی که شیهه میکشید
امام باقر علیهالسلام فرمود:
اسب در شیهههایش فریاد میزد
امان از ظلم و ستم جماعتی که پسر پیغمبر
خود را میکشند سپس به قدری ناله کرد
و شیهه کشید و سر خود را به زمین کوبید
تا جان داد
زنان و اهل حرم اباعبدالله شیون کنان
بعد از غارت شدن خیمههایشان توسط دشمن
به سمت قتلگاه رفتند چشمشان که به کشتهها
افتاد فریادشان به شیون بلند شد
راوی میگوید: بخدا قسم فراموش نمیکنم
هنگامی که زینب دختر علی بر حسین
نوحه سرایی میکرد و با قلب شکسته
و حال محزون فریاد میزد: یا جداه
این حسین توست که به خون آغشته شده
و اعضایش قطعه قطعه گشته
ای رسول خدا دخترانت اسیر و ذریهات مقتول
این حسین توست که بر زمین افتاده
و سرش را از قفا بریدند و عمامه و البسه
او را به غارت بردند
آنقدر زینب ناله و نوحهسرایی کرد که دوست
و دشمن را به گریه انداخت و سپس فرمود:
پروردگارا این قربانی را از آل محمد قبول فرما
سکینه علیهاالسلام نعش پدر را در آغوش
گرفت و هر کاری کردند جدایش کنند نتوانستند
تا اینکه عدهای به جبر از پدرش جدایش کردند
از سکینه خاتون نقل شده که در همین حال
شنیدم پدرم فرمود: شیعیانم هرگاه آب گوارا
مینوشید مرا یاد کنید و یا اگر غریب و شهیدی
دیدید بر من بگریید
ایکاش روز عاشورا بودید و میدیدید
چگونه برای شیرخوارم آب طلب کردم
و بر من رحم نکردند
از امام سجاد علیهالسلام روایت شده است:
چون پدر و برادرانم و انصار پدرم در کربلا
شهید شدند و اهل بیت را با آن وضع به اسارت
گرفتند هنگامی که از کنار کشتهها رد میشدیم
سینهام تنگ شد و قلبم گرفت نزدیک بود
جان از کالبدم خارج شود که عمهام متوجه شد
و فرمود: چه میشود تو را ای یادگار برادرم
که با جان خود بازی میکنی؟
گفتم عمه چگونه بیتابی نکنم که پدر و
برادرانم همه کشته و قطعه قطعه شدهاند
و نه کفن شده و نه دفن گردیدهاند
عمهام فرمود: پسر برادرم ناراحت نباش
که این پیمانی است که رسول خدا از جدت
علی علیهالسلام و پدرت حسین و عمویت
حسن بن علی گرفته و آنان هم پذیرفتهاند
خدا هم از مردمی که اهل آسمانند پیمان
گرفته که این اعضای قطعه قطعه را جمع کنند
و دفن کنند و برای این شهداء بارگاهی بسازند
که با گذشت زمان از بین نمیرود
هر چند ستمکاران در محو آن بکوشند
🏴صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یا جَبَلَ الصَبر🏴
💔یــا زیـنـب کبـری💔
🍃اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
🍃وَ عَلىٰ عَلِیِّ ابْنِ الْحُسَيْنِ
🍃وَ عَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
🍃وَ عَلىٰ اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
↲نفس المهموم، صفحه ۳۸۵
↲کامل الزیارات، صفحه ۲۶۱
↲ارشاد مفید، صفحه ۲۲۷
↲مقتل مقرم، صفحه ۳۹۸
➯@Bshmk33
🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
بعد از کـ🚩ــربلا چه گذشت 1⃣
شام غریبان کربلا نخستین شب عزای
خاندان پیامبر پس از شهادت سیدالشهداء
علیهالسلام است
چه شبی بود آن شب و چه حالی داشت
دختر امیرالمؤمنین علیهالسلام
شب یازدهم شبی است که سر مطهر امام
حسین علیهالسلام در تنور منزل خولی بود
در حالی که نورانیت آن سر فضا را روشن
نموده بود
❶ حرکت اسرا از کربلا
عمر سعد ملعون روز یازدهم تا وقت ظهر
در کربلا ماند و بر کشتگان خود نماز گذارد
و آنان را به خاک سپرد
وقتی روز از نیمه گذشت فرمان داد تا
دختران پیامبر صلی الله علیه و آله را
بر شتران بیجهاز سوار کردند
و امام سجاد علیهالسلام را نیز با غل و
زنجیر بر شتر سوار کردند
هنگامی که آنان را از قتلگاه عبور دادند
و نظر بانوان بر جسم مبارک امام حسین
علیهالسلام افتاد لطمهها بر صورت زدند
و صدا به ندبه برداشتند[1]
❷ تشکیل مجلس ابن زیاد
روز یازدهم عمر سعد به کوفه آمد
ابن زیاد اِذن عمومی داد تا مردم در مجلس
حاضر شوند سپس سر مطهر امام حسین
علیهالسلام را نزد او گذاشتند و او نگاه میکرد
و تبسم مینمود و با چوبی که در دست
داشت جسارت مینمود[2]
❸ حرکت اهل بیت امام حسین علیهالسلام
به سوی کوفه
عصر روز یازدهم اهل بیت علیهم السلام را
با حالت اسارت به طرف کوفه بردند
نزدیک غروب حرکت کردند و شبانه به کوفه
رسیدند
لذا آن بزرگواران داغدیده را تا صبح پشت
دروازههای کوفه نگه داشتند
هنگام صبح عمر سعد ملعون از کوفه خارج
شد و بسان فرماندهای که از فتوحات خویش
خوشحال است همراه اسراء وارد کوفه شد[3]
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
[1] مقتل الحسین علیهالسلام، صفحه۲۰۳
تاریخ طبری، جلد۴، صفحه۳۴۸
[2] ارشاد شیخ مفید، جلد۲، صفحه۱۱۴
در کربلا چه گذشت، شیخ عباس قمی
اعلام الوری جلد۱، صفحه۴۷۱
[3] تذکرةالشهداء، صفحه ۴۴۵،۴۴۷
علیاکبر علیهالسلام "مقرّم" صفحه۹۴
➯@Bshmk33
🗓 #تـقـویـمشـیـعــه ↯
بعد از کـ🚩ــربلا چه گذشت 3⃣
بعد از سخنان شجاعانه حضرت زینب
که باعث بیداری مردم در آن مجلس شد
ابن زیاد به منظور پیاده کردن قدرت خود
و پیشگیری از حرکت احتمالی مردمی که
از جنگ با اباعبدالله پشیمان شده بودند
و صدای گریه و شیونشان بلند بود
دستور داد سر حسین علیهالسلام و سایر
شهداء را در کوچههای کوفه بگردانند
تا مردم بدانند قدرت از آن کیست!
📢 منادی هم صدا میزد:
قَتَّلَ کَذاب اِبنِ کذّاب...
زید ابن ارقم میگوید:
در غرفه خود نشسته بودم دیدم سر
حسین را بالای نیزه در کوچهها میگردانند
شنیدم که آیهای از سوره کهف میخواند:
آیا گمان میکنی که داستان اصحاب کهف
و رقیم از آیات عجیب ماست!
از شنیدن این آیه از سر بریده اباعبدالله
مو بر تنم راست شد و بیاختیار صدا زدم:
یابن رسول الله!!!
حرف زدن سر تو از داستان زنده شدن
اصحاب کهف هم عجیبتر است!
پس از آنکه اسرای کربلا وارد کوفه شدند
از سوی مردم کوفه که فضائل اهل بیت را
زیاد شنیده بودند و از عدالت علی علیهالسلام
پنج سال برخوردار بودند
از هر طرف صدای لعن بر کشندگان فرزند
پیغمبر بلند شد و به گوش دشمنانشان میرسید
دشمنان اباعبدالله بدتر از سگان
از کرده خود پشیمان شدند
چنانکه عمر سعد بعد از برگشتن از کربلا
آنچنان پشیمان بود که به یکی از بستگانش
که از او احوالپرسی میکرد گفت:
هیچکس نزد خانوادهاش برنگشته که
بدتر باشد از وضعی که من برگشتهام
از مرد فاسقی چون ابن زیاد اطاعت کردم
و خدای حکیم را معصیت بزرگی مرتکب شدم
و رحم و خویشاوندی را قطع نمودم
⬅️ بعد از شهادت امام حسین علیهالسلام
سیل انتقادات بر کشندگان پسر پیغمبر
وارد شد حتی از سوی نزدیکترین بستگان
عثمان ابن زیاد به برادرش عبیدالله گفت:
بخدا قسم دوست داشتم بر بینی تمام
فرزندان زیاد تا قیامت علامت بردگی میزدند
ولی حسین کشته نمیشد و این لکه ننگ
بر خاندان زیاد نمینشست
مرجانه مادر عبیدالله ابن زیاد
بر فرزند خبیثش خشم گرفت و گفت:
ای پست فطرت پسر رسول خدا را کشتی!
بخدا قسم هرگز خدا را با روی خوش
ملاقات نخواهی کرد
معقل ابن یسار به شدت از عبیدالله
انتقاد میکرد و از او کناره گرفت
مردم هرگاه عمر بن سعد را میدیدند
او را لعنت میکردند و هرگاه وارد
مسجد میشد از مسجد خارج میشدند
حصین ابن عبدالرحمن میگوید:
چون خبر قتل حسین به ما رسید
سه روز به حالت بهت باقی ماندیم
گویی بر سر ما خاکستر پاشیده شده است
خواجه ربیع بیست سال سکوت اختیار کرده
بود وقتی خبر قتل حسین به او رسید
رنگش متغیر شد و گفت:
براستی حسین را به شهادت رساندند؟
سپس فرمود:
بخدا جوانمردانی را کشتند که رسول خدا
آنها را بسیار دوست میداشت
و با دست خود لقمه بر دهانشان مینهاد
سپس به سکوت برگشت تا از دنیا رفت
حسن بصری وقتی خبر شهادت امام حسین
را شنید آنقدر گریه کرد تا پهلوهایش ورم کرد
و گفت: آه چه ذلت و خواری است برای ملتی
که فرزند زنازاده، فرزند پیغمبرش را بکشد
بخدا قسم جد و پدر حسین از پسر مرجانه
انتقام میگیرند
حتی عدهای شهر را ترک کردند و گفتند:
در شهری که پسر پیغمبر در آن شهید میشود سکنی نمیگزینیم
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
↲حیات الحسین، جلد۳، صفحه۱۱۹
↲ارشاد مفید، صفحه۲۲۹
↲بحارالانوار، جلد۴۵ صفحه۱۸
↲طبری، جلد۷ صفحه۳۸۵
➯@Bshmk33