eitaa logo
چادر خاکی مادر
2.4هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
37.3هزار ویدیو
241 فایل
💚به عشق خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها #چادر_خاکی_مادر #چادر_خاکی_مادر ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ @CHadorhkaki ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯ ارتباط با 👇 مدیر کانال @abdimajid58 خادم کانال @gfbuhn
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20220921-WA0002.mp3
7.58M
🌸🌷🌸 صـوتۍ حـدیث شـریف ڪســاء 🎙با نواے علۍ فانی 🌸بہ نیابت از جمیع مؤمنین و مؤمنات و اموات وجمیع شــــهدا و اموات هممون 🌸و به نیت همگی متوسلین و شرڪت ڪنندهاے محترم و بہ امـید حاجتروایی همگۍ بہ‌نیت‌سلامتۍوتعجیل‌درامر‌فرج‌آقا‌امام‌زمان‌عج🌷 🌸کپی با ذکر بلامانع است. ╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮      @CHadorhkaki ╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰روز سه شنبه روز زیارتی 🌺امام زین العابدین علیه السلام 🌺امام محمدباقر علیه السلام 🌺امام جعفرصادق علیه السلام دعا 🤲 🕊🌺الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🤲 🌸کپی با ذکر بلامانع است. ╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮      @CHadorhkaki ╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسیـــن جان...❤️ ☀️هر روز،صبح زود، زیارٺ ڪنم تو را 🕌تا روبروے گنبدتان مےدهم سلام 💚هرجاڪه صحبٺ ازتو شدوذڪرخیرتو ❤️دستم بہ سینہ،عرض ادب ڪردم،احترام ❤️السَّلاَمُ عَلَى الْحُسَيْنِ 💚وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ❤️وَ عَلَى أَوْلاَدِ الْحُسَيْنِ 💚وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْن ‎‌ 🌸کپی با ذکر بلامانع است. ╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮      @CHadorhkaki ╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
عشاق الحسین محب الحسین.محمدحسین حدادیان.mp3
8M
اعوذ بالله از دوری حرم 🎤کربلایی محمدحسین_حدادیان ‌ 🌸کپی با ذکر بلامانع است. ╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮      @CHadorhkaki ╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرمانده ی قدس این روزها همه بیش از هر زمانی یاد تو هستند آقای ژنرال ما تا قیامت به تو افتخار میکنیم....🇮🇷👌 🌸کپی با ذکر بلامانع است. ╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮      @CHadorhkaki ╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چادر خاکی مادر
#مدافع_عشق       قسمت 3⃣3⃣ خادمے که دربیست قدمی ما زیر باران راه می‌رود،می‌چرخد سمت ما و مکث می‌
       قسمت 4⃣3⃣ به سختی لبخند می‌زنم و روی ملافه‌ی بدرنگی که تاروی سینه‌ات بالا آمده دست می‌کشم.. _ این مهم نیست…الان فقط باید به فکر پس گرفتن سلامتیت باشی ازخدا… تلخ می‌خندی _ می‌دونی…زیادی خوبی ریحانه!..زیادی! چیزی نمی‌گویم احساس می‌کنم هنوز حرف داری.حرفهایی که مدتهاست درسینه نگه داشته ای.. _ تو الان می‌تونی هرکارکه دوست داری بکنی…هرفکری که راجب من بکنی درسته! من خیلی نامردم که روز خواستگاری بهت نگفتم… لبهایت راروی هم فشار می‌دهی.. _ گرچه فکر می‌کردم..گفتن بانگفتنش فرق نداره! بهرحال وقتی قضیه صوری رو پذیرفته بودی…یعنی… بغضت را فرومی‌خوری. _ یعنی…بلاخره پذیرفتی تاتهش کنارهم نیستیم…وهمه چیز فیلمه… من ..همون اوایلش پشیمون شدم!ازینکه چرانگفتم!؟درحالیکه این حق تو بود!…ریحانه!…من نمیدونم بااینهمه حق الناسی که ….چجور توقع دارم…منو…. اینبار بغض کار خودش را میکند و مژه های بلند و تیره رنگت هاله شفافی از غم را بخود میگیرد _ نمیدونی چقد سخته که فکر کنی قراره الکی الکی بمیری… دوست نداشتم ته این زندگی اینجور باشه! میخواستم ….میخواستم لحظه اخر درد سرطان جونمو تو دستاش خفه نکنه!..ریحانه من دلم یه سربند میخواست رو پیشونیم…که به شعاع چند میلی متری سوراخ شه!…دلم پرپر زدن تو مرز رو میخواست…یعنی…دلم میخواد! اقدام من برای زود اومدن جلو،بدون فکر و باعجله…بخاطر همین بود.فرصتی نداشتم…فکر میکردم رفتنم دست خودمه! ولی الان…الان ببین چجوری اینجا افتادم..قراربود یک ماه پیش برم… قراربود… دیگر ادامه نمیدهی و چشمهایت رامیبندی.چقدر برایم شنیدن این حرفها و دیدن لحظه درد کشیدنت سخت است.سرم را تکان میدهم و دستم را روی موهایت میکشم.. _ چرااینقدر ناامید…عزیزم تو اخرش حالت خوب خوب میشه… نمیگم برام سخت نبود!لحظه ای که فهمیدم بهم نگفتی…ولی وقتی فکر کردم دیدم میفهمیدمم فرقی نمیکرد! بهرحال تو قراربود بری…ومن پذیرفته بودم! اینکه تو فقط فقط میخوای نود روز مال من باشی…. با کناره کف دستم اشکم راپاک میکنم و ادامه میدهم _ ما الان بهترین جای دنیاییم…پیش آقا!میتونی حاجتت رو بگیری…میتونی سلامتیت رو… بین حرفم میپری _ ریحانه حاجت من سلامتی نیست… حاجت من پریدنه….پریدن…. بخدا قسم سخته هم کلاسیت دیرتراز تو قصد بستن ساکش کنه و توکمتراز سه هفته خبر شهادتش بیاد… بابا کسی که هم حجره ایت بود،کسی که توی یه ظرف بامن غذامیخورد… رفت!…ریحان رفت… بخدا دیگه خسته شدم.میترسم میترسم اخر نفس به گلوم برسه و من هنوز توحسرت باشم…حسرت… میفهمی!؟…بابا دلم یه تیر هدف به قلبم میخواد…دلم مرد بخدا ….مرد… ملافه راروی سرت میکشی و من ازلرزش بدنت میفهمم شدت گریه کردنت را.کنارت مینشینم و سرم را کنارت روی تخت میگذارم… ” خدایا !…. ببین بنده ات رو…. ببین چقدر بریده…. توکه خبر داری از غصه هر نفسش… چراکه خودت گفتی ” نحن اقرب الیه من حبل الورید…” گذشتن از مسعله پیش امده برایم ساده نبود…اما عشقی که ازتو به درون سینه ام به ارث رسیده بود مانع میشد که همه چیز راخراب یا وسط راه دستت رارها کنم. خانواده ات هم ازبیماری ات خبر نداشتند و تو اصرار داشتی که هیچ وقت بویی نبرند. همان روز درست زمان برگشت بود،اما تو بایک صحبت مختصر و خلاصه اعلام کردی که سه چهارروز بیشتر میمانیم… ✅ ادامــــــہ دارد... 🌸کپی با ذکر بلامانع است. ╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮      @CHadorhkaki ╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯