#بهروایتدلهایجهادی
🖋 روایت دوم
صبح وقتی به روستا رسیدیم چشمهایی رو دیدیم که خیلی منتظر اومدن ما بودن، بچههای روستا اومده بودن استقبالمون. همشون دم در ورودی صف کشیده بودن و با کلی ذوق بهمون نگاه میکردن؛ دیروز خیلی بهشون خوش گذشته بود :)
روز اول به چشم بهم زدنی تموم شد، موقع برگشت توی نگاه بچهها و حرفهاشون میشد رضایت رو دید. مردم روستا خیلی مهموننواز و مهربون بودن؛ موقع ناهار وسط گرمای روستا و خستگی بچهها یکی از پسر بچههای روستا با یه پارچ بزرگ دوغ محلی اومد و اصلا نگم براتون از طعم لذیذ این دوغ...
اتفاقات امروز برای اکثر بچهها تجربه جدیدی بود، ارتباط گرفتن با مردمی که فرهنگ و زبان متفاوتی داشتن خیلی جذاب بود. بعضیهاشون فارسی بلد نبودن و این ارتباط رو یکم سخت میکرد، بین خودمون باشه ولی نصف بیشتر حرفهاشون رو متوجه نمیشدیم و حدس میزدیم که چی میگن.😅
توی همین یک روز بچهها اینقدر باهامون احساس صمیمیت میکردن که موقع برگشت اجازه نمیدادن برگردیم و حتی یه مسیری رو دنبال مینیبوس میدویدن🥺
پیرمردی که وقتی مارو دید با خوشرویی مارو به صرف چایی دعوت کرد، بچههایی که با چشمهای تیلهایشون ازمون میخواستن خیلی زود پیششون برگردیم، آسمونِ صافِ پرستارهی اینجا که کمتر جایی پیدا میشه، فضای صمیمی که همین روز اول بین بچههای اردو شکل گرفته و... همه و همه باعث میشن که هر دقیقه بیشتر و بیشتر از اینجا خوشمون بیاد.
بسیج دانشجویی دانشگاه اصفهان
🆔 @uisb_ir
گروه جهادی حضرت فاطمه زهرا (س)
🆔 @jahadi_uisb
➿➿➿➿🌱🌱🌱➖➖➖
🌐پرتال معاونت فرهنگی اجتماعی:
http://cul.ui.ac.ir
باما در پیام رسان ایتا همراه باشید
@CULuiacir
#بهروایتدلهایجهادی
🖋️ روایت چهارم
روزها یکی پس از دیگری دارن میگذرن و تقریبا نصف اردو گذشته؛ بچهها هر روز با شور و شوق به استقبالمون میان و حتی با خودشون بچههای جدید میارن که دفعه اوله میبینمشون. گذروندن وقت با بچهها خستگی خاص خودشو داره ولی اینقدر خوشاینده که خستگیها به چشم نمیان.
بذارین یکم از عمرانی براتون بگم، بالاخره نمیشه که همش از بچهها گفت😅
این روستا مدرسهای داشت که به شدت نیاز به زیباسازی داشت، خداروشکر یه استاد نقاش عالی پیدا کردیم و با خودمون آوردیم، بچههای جهادی هم به شدت پای کارن تا مدرسه رو توی همین مدت کم آماده کنن. مدرسهشون خیلی داره خوشگل میشه.😍
ما توی این چند روز از دیوارِ سیاهِ کثیفِ رنگ و رو رفته رسیدیم به دیواری که طرح و نقش آسمون و درخت روشه؛ ولی هنوز کلی کار هست که بخوایم انجام بدیم.
جهادگرا اینقدر انرژی دارن که حتی از وقت استراحت هم میزنن و یکم زودتر راه میوفتن میان که کار این مدرسه رو انجام بدن. از اون طرف خود بچههای روستا که کنارمون هستن و اهالی روستا هم که گاهی سر میزنن کلی بهمون انرژی میدن و تعریف میکنن از کاری که تا الان انجام شده. مگه ماهایی که اومدیم اینجا چی میخوایم به غیر از همین که دلِ صافِ اهالی روستا رو شاد کنیم و صورتِ مهربونِ بچههای روستا رو خندون ببینیم؟ همین برامون کافیه تا هرچی که در توان داریم رو به خدمت بگیریم تا بتونیم یه گره کوچیک یا مشکل رو حل کنیم.
بسیج دانشجویی دانشگاه اصفهان
🆔 @uisb_ir
گروه جهادی حضرت فاطمه زهرا (س)
🆔 @jahadi_uisb
#بهروایتدلهایجهادی
🖋 روایت ششم
همهی ما درون خودمون استعدادهایی داریم که شاید هیچ وقت دنبالشون نریم یا شرایط محیط بهمون اجازه نده که بخوایم دنبالشون بریم. «علی اصغر» یکی از بچههای روستاس که از همین دست آدمهاست که به خاطر محیط زندگیش نمیتونه دنبال استعدادش بره. این پسر هر موسیقی بیکلامی که براش پخش میکردیم رو میتونست با یه نرمافزار سادهی موبایل برامون بزنه، درصورتی که هیچ دانشی از موسیقی نداره...
«سامان» یکی دیگه از بچههای گل روستاس که یک سال بیرون از روستا زندگی کرده، با اینکه سنش کمه ولی همین یک سال که بیرون از روستا بوده یکم که باهاش صحبت کنی متوجه تمایز شدیدش با بچههای دیگهی روستا میشی. یه پسر به شدت باهوش و مودب که توی این روستا میدرخشه. این روزا بیشتر وقتم با این پسر میگذره.
بگذریم؛
محیط سادهی روستا همیشه برام جذاب بوده و اینجا هم همینطوره. آسمونِ شبِ پر از ستارهش، غروبِ خورشیدش، کوههای پر از درخت بلوطش، پیرزنِ ساده دلِ روستایی که دعوتمون کرد نونِ تازه با ماست محلی بخوریم و... همش در عین سادگی به شدت به دل میشینه.
بسیج دانشجویی دانشگاه اصفهان
🆔 @uisb_ir
گروه جهادی حضرت فاطمه زهرا (س)
🆔 @jahadi_uisb