" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_175 باصدای گوشیم سمت میزعسلی رفتم و برداشتمش.. +سلام .. _آرام ! هیق.. +
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_176
اشکامو پاک کردم و شالمو شل تر کردم...
نفسم بالا نمیومد ..!
نرگس بلند شد و رفت..
پشت سرش راه افتادم که وارد یه سالن شد و روبروی یه اتاق که یه تیکه از دیوارش شیشه بود، وایستاد...
زل زد داخل اتاق که رد نگاهشو گرفتم و به چیزی که رسیدم روح از تنم خارج شد!
خودمو کشوندم نزدیک تر ...
کیفم از دستم افتاد و اشکام راه خودشونو پیدا کردن...
کلی دستگاه و .کوفت و زهرمار به سر و کله حامد وصل بود و سرش دورتادور باندپیچ شده بود!
دست و پام یخ زده بود!
لعنت بهت رادین..
لعنت بهت...
نشستم کنار نرگس و دوتایی زل زدیم به حامد نیمه جون!
_دوستت داشت!
روکردم سمت نرگسی که اشکاش بند نمیومد..
با صدای خش دار لب زد:
_بد کردین...
درحقش خیلی بدکردین!:)
+م..من..منظورت چیه!
کیفشو بغلش گرفت و نفس عمیقی کشید..
_حامد هروقت عصبی میشه و میشینه پشت فرمون یا یه بلایی سر خودش میاد یا ماشین!
..
مکثی کرد و دوباره گفت:
_چی بهش گفتین!؟
بغض تو گلوم داشت خفم میکرد...
جوابشو چی بدم؟
بگم خان داداش من از جلو خودش گفته من نمیخامش؟
گفته ازچشمم افتاده؟
_خیلی پستید!پرسیدمچیگفتیدبهش!
روکردم سمتش و خیره شدم بهش ..
عصبی بود و نگران..
بغض داشت و درحال خفه شدن بود!
هیچوقت گریه نرگس رو ندیدم!
موقع هایی که همبازی هم بودیم همیشه ازم دفاع میکرد..
من گریه میکردم..
زار میزدم..
اما اون میگفت:
_دختره سوسول! اشکاتو پاک کن اه...حالم بهم خورد..
خواستم دستمو بزارم رو دستش که خودشو کشید اونور..
روکرد سمتم و با تندی گفت:
_بازم ناز کردی نه؟
بازم طوری رفتار کردی که انگار به زور داری قبولش میکنی نه؟
آرام حامد چی کم داشت؟
حالا برو ببینم با وجدانت چطوری میخوای کنار بیای!!
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
ندونسته...:( @CafeYadgiry🌸 #آهنگ
Erfan Tahmasbi – Khodahafez (320).mp3
8.35M
درسکوتشب:)
~عرفانطهماسبی~
@CafeYadgiry🤍🖤
#آهنگ
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_176 اشکامو پاک کردم و شالمو شل تر کردم... نفسم بالا نمیومد ..! نرگس بلن
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_177
قطره اشکی از گوشه چشمم چکید که پسش زدم..
+د..داری اشتباه میکنی!
_اشتباهو تو کردی...اونم به صورت ناجورش..طوری که نشه جمش کرد!
گوشیشو از تو کیفش درآورد و گرفت سمتم..
سوالی نگاش کردم که گفت:
_بهشون خبر بده!
+به..به کی؟
_به مامانم! به آقاجونم!... بگو پسرشون روحش از جسمش جداست.. بگو چه بلایی سرش اومده!... بگو شاخ شمدادشون افتاده گوشه بیمارستان...!
+تن..تند نرو نرگس! حا..حامد خوب میشه! سرپا میشه! م..مثل قبل! مطمئنم!
_گفته بودم حامد از جملات کلیشه ای بدش میاد؟
سرمو انداختم پایین ..
اشکام یک لحظه هم بند نمیومد!
زخم زبونای نرگس تمومی نداشت..
باید اینارو رادین ببینه..بشنوه!
*بیمارستان رجایی*
اسم بیمارستانو براش فرستادم و سرمو تکیه دادم به صندلی..
نرگس تو خودش جمع شده بود و خیره شده بود به حامد...
حامد نمیخای پاشی ازم دفاع کنی؟
بخدا من دلخور نشدما...
حق داشتی خب...
شاید اونقدری از اون فلش نمیدونستم..
اما اینو میدونستم که زود بود برای کارآگاه بازی !
درسته که چندساعت بیشتر نیست که به این وضع افتادی!
اما حامد به ولای علی دلم برات تنگ شده!
توروخدا بلندشو !
قول میدم دیگه ناز نکنم !
اذیتت نکنم!
من فقط دو دل بودم!
اینکه اگه بگم آره چی میشه و اگه بگم نه چی میشه..
بلند شدم دستمو گذاشتم رو شیشه...
همون لحظه دکترش اومد و بعدازمعاینه خواست بره که گفتم؛
+ب..ببخشید..میشه برم ببینمش؟
_آره عزیزم..فقط برای تعویض لباس تشریف بیارید اینجا..
دنبالش رفتم و بعداز اینکه لباسای مخصوص رو پوشیدم وارد اتاق شدم...
نشستم رو صندلی که بغضم ترکید...
اشکامو پاک کردم و گفتم:
+حامد من اسم بچه هامونو انتخاب کردما..
اگه پسر بود..
اسمشو میزاریم آرشا..
چیه؟
نکنه فکر کردی میخام اسمارو نزدیک اسم تو انتخاب کنم؟
نخیر...
من سختیشو میکشم..
من بزرگشون میکنم..
پس باید اسماشون به دلخواه من باشه.!!
اوم .
اگرم دختر بود اسمشو میزاریم ...
حالا اینو لطف میکنم بهت و میزارم تو انتخاب کنی!
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_178
خندیدم و گفتم:
+البته من با این وضعت قبولت نمیکنما...گفته باشم..
میخام مثل امروز مرد باشی..
عصبی باشی..
منم کیف کنم!
میدونی..
مرد باید عصبی بشه.
وگرنه مرد نیست!
مکث کردم و خیره شدم بهش..
+حامد چرا حرف نمیزنی؟
چرا جوابمو نمیدی؟
میخوای منو روانی کنی؟
هق زدم و سرمو گذاشتم لبه تخت..
سرمو برگردوندم که دیدم رادین از پشت شیشه داره گریه میکنه..
پوزخندی زدم و رفتم بیرون..
روکردم سمت حامد..
+نگران نباش حامد..
من با توام..
تو تیم خودتم..
حسابشم میرسم ..
رفتم بیرون و بدون توجه بهش؛رفتم تو اتاق و لباسارو درآوردم..
اومدم بیرون که با نبود نرگس مواجه شدم.!
+ک...کجا رفت؟
_کی؟
+نرگس!
_نمیدونم...من اومدم نبود!
چشممو برگردوندم ازش و نشستم رو صندلی..
رادین بالاخره از شیشه دل کند و نشست کنارم..
_م..من ..متاس..
+نباش... ن..نباش! نگفتم ازجلو خودت حرف بزن؟نگفتم انقدر نرنجونش؟ نگفتم م..من فقط یکم دو دلم که ق...قبول کنم یا نه؟ گفتم رادین...گفتم!
بغض گلوم نذاشت حرف بزنم..
لعنت به این لکنت و بغض که جونمو میخوردن!
_چیکار کنم که انقدر حالت بد نباشه؟
+پاشو!
..
مکث کردم و هق زدم..
+پاشو برو برگردونش!
سرشو بین دستاش گرفت ..
آرنجمو رو صورتم گرفتم و تا تونستم هق زدم..
+ب..بخدا ا..اگه چیزیش بشه هی..هیچوقت نمیبخشمت رادین!!!
تقریبا دوساعت میشد که بی حرکت نشسته بودیم و زل زده بودیم به حامد..
کاش دوباره بلند میشد و لجبازی میکرد...غد بازیاش شروع میشد!
رادین اخم کرده بود و چشم دوخته بود به خطای سرامیک..
+پا..پاشو برودنبال نرگس! قبل اوم..اومدن تو اینجا بود!
واکنشی نشون نداد که دستمو جلوش تکون دادم..
+باتواما...
سری تکون داد و رفت ...