eitaa logo
" دلاࢪام ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2.4هزار دنبال‌کننده
923 عکس
248 ویدیو
13 فایل
Live for ourselves not for showing that to others!😌🌗👀 'تنها‌خُداست‌کهِ‌می‌مانَد؛🕊️🍃 تبلیغـات🌾: @Tablighat_Deli گپمون‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗✨. تولـدمون:6مهر1402🎂 شایدمن: @Nazi27_f -----------------~-----------------
مشاهده در ایتا
دانلود
" دلاࢪام ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_232 سرمو روی سینش گذاشتم که نفهمیدم کی خوابم برد... ___________________
•{🖤🤍}•• ‌ سرشوانداخت پایین که چشمامو ریز کردم.. +نرگس منظورت چی بود ازون حرفت؟ چیزی میدونی بگو به منم! باصدای حامد ، نرگس هول شد و رفت.. خیره شدم به گل های روی فرش... ماموریتی درکار نیست !؟ اگر نیست؛ رادین براچی پاشده رفته آلمان؟ دستی رو لباسم کشیدم و رفتم بیرون... _سلام خانوم خانوما ! حالت چطوره؟ اون پدرسوخته چطوره؟ اخمی کردم .. +سلام خوبم! حامد خیره شد بهم و حرفی نزد... تموم فکرم سمت رادین بود! دلم میخواست یه جای خلوت گیر بیارم و هق بزنم ! این پسرا اونقدر مغرورن که احساسات چه زنشون چه خواهرشون رو نادیده میگیرن! _دخترم بیا اینو بخور جون بگیری! +قربونت برم مامان از صبح این دخترت یکسره به من داره میرسه ! ممنونم ! فعلا میل ندارم! مامان خندید و ظرف میوه رو گذاشت رو میز... حالم گرفته بود! همه همه چیو میدونن الا من! شده بودم مث یه سنگ ! اونقدر فکر و خیال میکردم که ذره ذره آب میشدم! متوجه نگاهای سنگین بابا و حامد شدم.. +ب..ببخشید من خوابم میاد! مامان شما شامتون روبخورید ! ظرفارو هم بزارید همونجا میام میشورم ! بااجازه! _برو مامان شب خوش! +شب بخیر! سمت اتاق مشترک من و حامد رفتم و درو بستم... دراز کشیدم رو تخت و خیره شدم به پرده.. باید با رادین حرف میزدم! حرفای نرگس، منو دوبه شک انداخته بود ! گوشیمو برداشتم و شماره رادینو گرفتم... خاموش بود! باصدای تق تق در پتورو کشیدم رو سرم... _من که میدونم بیداری ! ولی عب نداره... غذاتو گذاشتم رومیز ... بخور ضعف نکنی! صدای بسته شدن در اومد که پتورو برداشتم.. حامد مظلوم و فهمیده ... برگشتم سمت سینی غذا و بادیدن حامد، پشت سرم جیغی زدم! +خیلی خری حامد خیلی ! _یعنی جدی فکر کردی من دست از سرت برمیدارم؟ پوفی کشیدم و نشستم ... حامد هم اومد و نشست کنارم.. _چیزی شده؟ چکار کردم باز! لبخندی زدم و نفس عمیقی کشیدم... +دلم برای رادین تنگ شده ! _اووو ! بخاطر همین انقدر بهم ریختی؟ +اوم.... _میدونی مامان چی میگه؟ +چی میگه! _میگه نکنه آرام ازمون خسته شده! ناراحته که ما اینجاییم ! خندیدم و گفتم؛ +ازمن مظلوم تر هم وجود داره؟ من فکرمم به اینجور جاها نمیرسه! اصلا اینا به کنار! آدم مهربونی و محبتشونو میبینه نمیتونه دل بکنه ازشون! _آره خب! اگه منم بجا تو بودم! هرروز و هرشب ناهار و شام و دسر و خوراکی هام رو برام میاوردن و فقط میخوردم، نمیتونستم دل بکنم! +هه هه هه ! نمک!