💕💕💕💕💕💕
💕💕💕💕💕
💕💕💕💕
💕💕💕
💕💕
💕
#مجنون_تواَم🥰
#پارت_797
رفتم پشت پنجره،
پنجره رو باز کردم و ماشینش و دیدم،
پایین بود که گفتم:
_واسه چی اومدی اینجا؟
تو الان باید با عروس خانم خلوت میکردی بالاخره امشب شب عقدتون بود!
اسمم و به زبون آورد:
_جانا لطفا...
لطفا بیا پایین،
خیلی باهات حرف دارم!
ردش کردم:
_نمیام،
دیگه نمیخوام ببینمت،
دیگه حتی نمیخوام صدات رو بشنوم!
دوباره اسمم و صدا زد:
_جانا تو نمیخوای بدونی این طلاقی که گفتی چجوری اتفاق افتاده؟
نمیخوای بدونی باهامون چیکار کردن؟
پوزخند زدم:
_باهامون؟
به تو که چیزی نشده،
تو خیلی راحت از شر من خلاص شدی و امشبم تویه مراسم رویایی با ازدواجت با رویارو به همه اعلام کردی
و با صدای گرفته شده ای ادامه دادم: